پسرم سینه مو نگرفت ۲روز کامل فقط اشک ریخت گریه کرد سینه منو پس زد بعد اسهال گرفت یکم تب کرد دکترش گفت بخاطر اینکه شیشه ازش گرفتم دچار اضطراب شده نقطه امن شو از دست داده دوشب با اینکه سیرش میکردم اصلا نتونست بخوابه آرامش نداشت دوروز کامل خودم استراحت نکردم مدام باهاش کلنجار رفتم شاهد اشک زجر بچم شدم از شدت ناراحتی همین یکذره شیری ام که داشتم پس زد دلدرد شدید گرفتم فقط بخاطر چی بخاطر اینکه بقیه میگفتن بچه باید حتما شیر مادر بخوره کلی احساس ناکافی بودن به من میدادن که چی تو مادر بدی هستی که به بچه شیر نمیدی در صورتی که بچه من دستگاه رفت شیرم کم بود هنوز کمه سینه بزرگ دارم که سر نداره کلی راه امتحان کردم نشد دیگه همسرم کفت ولش کن تا خودت بیمار روانی نکردی بچه مریض هرکی ام گفت چرا بگو شوهرم گفت به بچه شیرخشک با شیشه بده الان شیشه دادم پسرم دوباره به آرامش رسید شبا میخوابه روزا سرحاله منم حالم بهتره به خودم میرسم دوباره مادر خوشحالی شدم من همه تلاشم کردم الان دیگه مدیون خودم نیست گاهی بهترین گزینه برا بچه مادر راه حلی که عموم جامعه نمی پسنده اما همه این حرفا زدم که به کسایی که تو شرایط من هستن بگم مث من خودتون زجر ندید به حرف های خاله زنکی بقیه اهمیت ندید هیچ کس بهتر و بیشتر شما صلاح شادی آرامش سلامتی بچه تون نمیخواد شما مادر اون بچه اید و هیچ کس بیشتر شما عاشقانه صادقانه دوسش نداره پس یه گوش تون در کنید یکی دروازه و در آرامش مادرانگی کنید ❤️

تصویر
۱۵ پاسخ

حرف مردم باد هواس بخدا
من شیرخودمو میدم به بچم خوبم وزن میگیره دکترم بردم گفت شیرت کافیه شیرخشک نمیخواد
حالا خانواده شوهرم زنگ پشت زنگ که بچه گرسنه میمونه بهش شیرخشک بدیداونم بخاطر چی
چون سینه‌هام کوچیکه فکرمیکنن شیرندارم
حالا اگه شرخشک میدادم جور دیگه ببخشید گوه خوری میکردن

منم سینم نوک نداشت بچه نمیگرفت هم چند روز اول اصلا شیر نمیومد ب بچه شیر خشک دادم از اول هرکی م میبینه یه چیز میگه ولی برا من مهم نیست اکثر اونایی گ‌شیر مادر میدن یا بچه شون وزن نمیگیره یا شیرشون کم یا شیرشون خوب نیس شیر خشکی هستن نظر کسی برا من مهم نیست حتی مادربزرگ شوهرم ک میگفت چقدر بهش شیر خشک میدی عین دشمن نگا میکرد بهم ک هزینه داره فلان بدم اومد ازش نمبخام قیافش ببینم 😑😑

به منم میگفتند بهش گشنگی اینقدر بده تا سینتو بگیره وقتی میدیدم که زیر سینم جیغ میزنه گریه میکنه زجر میکشه وقتی پستونک و میدم آه میکشه آروم میشه گفتم گور بابای همتون شیر خشک و بخور با پستونک عوضش بچم آرامش داره ، بدوش شیرتو هز چقذر داری بریز داخل پستونک بهش بده منم روزی چند بار میدوشم میریزم داخل پستونک بهش میذم

چقدر قشنگ گفتی 🙏 منم با اینکه سینه هام‌ کوچیکه شیر خودمو میدم نه اینکه شیر نداشته باشم شیر دارم ولی کمه . چند روز پیش خونه مادر شوهرم داشتم به بچم شیر خشک میدادم ( کلا روزی یه وعده بهش میدم نه بیشتر نه کمتر ) مادربزرگ شوهرم اونجا بود تا دید به بچه شیرخشک نده دیگه سینه تو نمیگیره بزار به همون ته شیرت قناعت کنه 🤦‍♀️🤦‍♀️ منم گفتم خوبه من کلا روزی یه وعده شیر خشک میدم اگه به همون یه وعده میخاد از سینه بیفته خوب بزار بیفته اون موقع دیگه قشنگ شیرخشکیش میکنم والا . اونم دهنش بستو و هیچی نگف

حالا درد دل منو بخون ...
شیرم آبکی بود و کم و فقط سینه چپم می‌خورد تا یک ماهگی وزن نگرفته بود شب تا صبح گریه میکرد هی میگفتن دلش درد میکنه بردمش دکتر گفتم هی گریه میکنه ب خودش میپیچه همه کاراش شبیه علائم کولیک بود کلی دارو داد ۳ ، ۴ هفته ب ناف بچم گریمیچر و دارو بستن ک دلشه ...مادرشوهرم هی میگفت بچه شیرخشکی خوب نیست دقیقا بمنم حس ناکافی بودن دادن و عذابم دادن بچم زجر کشید از گشنگی منم ک بچه اولم حالیم نیست مامانمم هی میگفت بچت گشنست هیچیش نیست نمیزاشتن شیرخشک بخرم بهش بدم تا بردمش دکتر گفت هرچی تغذیه خوب باشه تو شیرت ارزش غذایی نداره بچه وزن نمیگیره بی تابی گشنگی میکنه شیرخشک نوشت اومدم خونه دادم بهش دیدم بچم بعد چندین شبانه روز راحت خوابید 😭 خداروشکر الان وزن گرفته و خوبه اینارو میگیم ک بقیه مث ما نشن ... تجربه بدی داشتم راجب شیر ولی دیگ فهمیدم اطرافیان چقد ذاتشون خرابه

منم همه این روزا رو داشتم عزیزم میدونم چی میگی شیر خشک بده اگه از اولم میدادی باز مدیونش‌نبودی نیاز به زجر کشیدن نبود صلاح بچه با مادره هر کی ام هر چی گفت بگو صلاح این طور بوده

بهترین تصمیم رو گرفتی، من روز دوم پسرم یهو شروع کرد به نق زدن ، زیر سینه بی تابی میکرد هی گریه میکرد مثل ناله بود صداش الهی بمیرم براش سیر نمیشد با ابنکه یکسره زیر سینه بود و هی تقلا میکرد زیاد شیر نداشتم ولی نمیفهمیدم فکر میکردم روزای اول همینجوریه ، رفتم دکتر بهش شیر خشک داد گفت با سرنگ یا قاشق بهش بدم که عادت نکنه تا موقعی که شیرم بیاد ، شیرافزا خوردم و خداروشکر بچم اون شب و شبای بعدش راحت خوابید و سیر شد. اگه میخواستم به حرفای بقیه گوش بدم بچم زجر میکشید همه میگفتن طبیعیه گریه های بچه.

من اصلا ب حرفاشون اهمیت نمیدم جوابشون میدم . خدا منو دوس داشت اصلا بچم شیر خشکی شد شوهرم همش مبگ چن سینه همش باید دهنش میبود من همینجوری حال ندارم همش خستم بچه داری نهار شام نمیتونم بپزم چ برسه همش سینه باشه دهنش...

خدا واسه هم نگهتون داره
فامیل ما طبیعی زایمان کرده ولی شیر نداشت شیر خشک میده
شوهرش اون روز پشت تلفن وقتی فهمید قراره من سزارین کنم ب شوخی گفت اصن ولش کن خرجش نکن
یعنی مثلا طبیعیا مقدسن
من حقیقتش ناراحت شدم
اینکه چحور زایمان کنی یا شیر بدی ب مادر ربط داره
کی میدونه چه خطراتی و چه اضطرابی با مادره

ب حرف هیشکی اهمیت نده و جواب بده ک خودخوری نکنی

دختر خواهرمن از سه ماهگی سینه قبول نکرد وشیرخشکی شد هر ترفندی ک بگی پیاده کرداما بچه جیغ زد سینه نخواست محبوری شیرخشک شد ولی هیچکی نظر ندادمنع نکرد

منم بچم ان ای سیو بود سینمو فشار دادم بااینک بخیه داشتم نیومد
بعد سه روز بچرو اوردم خونه زردیم داشت بازم فشار دادم دردم گرف نتونسم تحمل کنم ... ترسیدم زردی بیشتر شه دارم شیرخشک میدم
همه میگن شیر مادر خوبه بزور بدوش بده
خب دردم میاد بخیم دارم
بارداری سخت ۳۴ هفته زایمان .. کهیر، دیابت .. خب نمیکشم دیگ نمیتونم اما کسی نمیفهمه

دقیقا منم الان با این حرفا دارم نابود میشم از خودم بدم میاد حس ناکافی بودن دارم احساس میکنم مادر بدیم که به بچه ام شیر خشک میدم 🥲🥲

منم حالم بده بچم شیرمو نمیخوره هی بهم میگن افسرده شدم اصلا

ای جان چقدر نازه ماشالله 🧿🧿😘😘😘

چه پسر نازی ماشاالله 🧿

سوال های مرتبط

مامان ارسلان 💙 مامان ارسلان 💙 ۲ ماهگی
دیشب بدترین شب زندگیم سپری کردم رفتم مشاوره شیر و قرار شد شیشه رو از پسرم بگیرم تا سینه مو قبول کنه کل دیشب همش یک ساعت خوابید تمامش گریه کرد و بهونه گرفت مظلومانه نگاهم کرد سیر گرسنگی قاطی شده بود مدام درخواست شیر داشت به سینه ام چنگ میزد خودش پس میزد از گرفتن سینه امتناع می‌کرد حالم اصلا خوب نیست نمی‌دونم چیکار کنم بچم خیلی داره زجر میکشه از طرفی دلم می‌خواد شیر خودم بخوره از طرفی دوست ندارم انقدر زجر بکشه حالم اصلا خوب نیست خونریزی که بند اومده بود از بسکه دیشب شب سختی سپری کردم دوباره شروع شده دل درد گرفتم مدام از اضطراب گریه های و بی خوابی احساس تهوع میکنم نمی‌دونم چیکار کنم همه اینا یه طرف حرف ها اطرافیان بیشتر چنگ به دلم میکشه همه اونایی که تا دیروز معتقد بودن شیر مادر مفید شیرخشک سم الان میگن بچه رو داری زجر میدی شدن دایه مهربان تر از مادر میگن ولش کن بزار هرکاری دوست داره بکنه حال هیچکس بدتر از من نیست اما همه با دلسوزی های مزخرف شون عذابم بیشتر میکنن شدیدا دو دل شدم گاهی میگم ولش کنم بیشتر اذیت اش نکنم بزارم همون شیشه شو که باهاش احساس امنیت و آرامش می‌کرد بگیره نمی‌دونم چیکار کنم چطوری خودم آروم کنم خواهشا بیایین یکم حرف بزنید …
مامان ارسلان 💙 مامان ارسلان 💙 ۲ ماهگی
کاش می‌شد با یه نفر حرف بزنم درد دل کنم پسرم رفت دستگاه یک هفته با زور ماساژ شیردوش برقی کلی شیرافرا بخاطر استرس استراحت که نکردم شیر که نیومده بود آوردیم اما بعد که از بیمارستان مرخص شد شب اول تا صبح زیر سینه ام بود اما سیر نمیشد یه بند جیغ میزد چون شیرم کم بود ناچارا بخاطر اینکه بیمارستان همش سرم قندی گرفته بود افت قند پیدا نکنه بهش شیرخشک دادیم اما خب من بی تجربه با شیشه بهش دادم چون کسی بهم نگفته بود ممکنه دیگه سینه نگیره حالا که شیرم بیشتر شده پسرم دیگه سینه نمیگیره سینه من بزرگ سر نداره وقتی میره زیر سینه مدام جیغ میزنه عوض خوردن انقدر گریه میکنه تا سیاه میشه سعی میکنم شیرم بدوشم بهش بدم واقعا تلاش میکنم سینه بگیره اما نگرفته هنوز مدام با روش مختلف باهاش در کلنجارم اما خب منم مادرم دلم نمیاد به بچم گرسنگی بدم حتی دکتر دید که بخاطر ژنتیک مدل سر سینه ات بچه سختشه یکم کلا بچه بد قلق حالا همینطوری سعی کن باهاش کنار بیای اما از بس اطرافیان گفتن دارم دیونه میشم احساس میکنم افسردگی گرفتم بخدا من مادر از خدامه پسرم شیرخودم بخوره اما چه کنم نمیخوام بچم عذاب بدم بخدا دارم دیونه میشم همش بابت اینکه شیرخشک بهش میدم عذاب وجدان دارم