امروز سالگرد پدربزرگم بود. تجربه من وقتی کارنو بردم بیرون بدون پدرش دست تنها🤕🤕. افتضــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاح😖😖😖🥺🥺. صد بار تو مسجد گفتم غلط کردم اومدم😵‍💫😵‍💫
کارن یه ثانیه رو ک.. ون مبــــــــــارکش ننشست😵‍💫😵‍💫😕. رسمـــــا امروز 5 کیلو کم کردم از بس دوییدم دنبالش. همش میرفت اشپزخونه در کابینتو باز میکرد. یا خانوما چادر رو سرشون داشتن گریه میکردن کارن میرفت از زیر چلدر نگاشون میکرد ک ببینه چرا دارن تکون میخورن😐. جالب اونجاش چادرشون رو بالا میداد میگفت دَ یعنی دالی😕😕😵‍💫.
از طرفی پیش دستی میزاشتن برای چایی از طرف دیگه کارن جمع میکرد😐🤕.
ب شوهرم زنگ زدم میگم از این ب بعد بدون تو تا سر کوچه هم نمیرم. بچه ات نزاشت دو قطره اشک برای پدربزرگم بریزم🙄😕. اینقدر امروز راه رفتم الان زیر شکمم درد میکنه فک کنم زود تر پریود بشم🙁😮‍💨
این بود تجربه ی من 😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵‍💫😂😂

۱۰ پاسخ

اولم خدا بیامرزش ولی داستان خنده داری بود منم این داستانو داشتم😂😂😂😂😂

وای خدا🤣فقط اون قسمت دالی کردن😁

منم بدون همسرم‌برم بیرون. به غلط کردن میفتم. خیلی سخت میشه کنترلش کرد

خدا پدر بزرگتو بیامرزه و روحشون شاد.احساس میکنم پدربزرگتون امروز خیلیییی زیاد شاد و خوشحال بودن از شیرین کاری های نوه اش😉

چقد باحال😂😂ولی یه خاطرست قشنگه بزرگ شد حتما براش تعریف کن 😅

منم وقتی بدون شوهرم جایی میرم به گوه خوردن میفتم اینقدر که پسرم اذیتم میکنه😑😅

اقا حلال کن خیلی خندیدم😅

منم خندیدم تجربه باحالی بود😅
این روزهای قشنگ دیگه تکرار نمیشن

چقدر بهش خوش گذشته دورش بگردم از بچه من بدتره فکر میکنه هرکی چادر جلو صورتش باشع دالی بازیه هر و کر میکنه و کابینت هرجا ببینه مال اون

ببخش ولی خندیدم ،🤣😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان آقا کارن💙🧿 مامان آقا کارن💙🧿 ۱۴ ماهگی
چقدر دیشب دلم ب حال خودم سوخت🥺. دو شبه بخاطر تب کارن نخوابیدم.
دفعه پیش وقتی کارن مریض شد تب کرد شوهرم تو شب بیداری کمکم کرد. چند ساعت من بیدار میموندم. چند ساعت شوهرم. اما ایندفعه اصلا کمکم نکرد هیچ همش هم غر زد🤧
دیشب ک گیج خواب بودم. اما همونجور بیدار موندمبا گوشی بازی کردم رمان خوندم تا نخوابم. از طرفی خودمم مریضم گلودرد شدید دارم. از طرفی هم 3 روزه پریودم و خون ریزی شدید دارم چون کارن مریضه همش لج میگیره باید بغلش کنم برا همون زیاد خون ریزی دارم. بعد دیشب کارن ساعت 3 و نیم صب پاشد بازیش گرفته بود شوهرم پاشده با من دعوا میگیره ک بخوابونش🤕 بابا بچه نمیخوابه. من چیکار کنم😖 بعد پاشده گوشیمو نگاه میکنه میگه داشتی چیکار میکردی؟ منم گفتم داشتم ب نامزد ننه ات پیام میدادم😐. خیلی بهم برخورد گفتم من دارم ب زور رمان خودمو بیدار نگه میدارم تو نصف شبی ب من شک کردی. کمک ک نمیکنی زخمم نزن😮‍💨. بهش میگم کارنو نگه دار برم دسشویی خودمو عوض کنم بیام بعد برو اتاق بخواب. بهم میگه اول بخوابون بعد برو دسشویس دید دارم گریه میکنم گف باشه برو😔. بخدا گاهی کم میارم. چرا فک میکنن وقتی بچه دنیا میاد فقط وضیفشونه ک نیازای بچه رو تامین کنن. چرا فک میکنن ک بقیه کارای بچه با مادره. مادر مگه از سنگه. بخدا در بدترین حالتم. منی ک مجرد بودم پریود میشدم میرفتم تو اتاق هیچ کاری نمیکردم. الان باید بچه داری کنم غذا بپزم. کار خونه کنم. چرا اینقدر ظلم میکنین. صب بهش میگم امروز زودتر بیا کارن و نگه دار من بخوابم وگرنه امشب نمیتونم بیدتر بمونم گفت باشه اما میدونم بیاد هم میگه غذارو بیار بخورم بخوابم. بعدش میره اتاق😖 میخوابه. تازه امروز با این حالم برای منو کارن سوپ پختم برای شوهرم غذای دیگه.
مامان هوژین🫀 مامان هوژین🫀 ۱ سالگی
بیشتر ازیک ماهه کامله ک دخترم پاشو بر داشته بود🥲 یعنی پای چپشو زمین نمیزاشت همش بلند میکرد و اوف اوف میکرد 🥺
همش نق و گریه همراهش اشکای منو باباش سرازیر میشد 😭
چرا این بچهنباید بتونه راه بره😔
همش لنگ میزنه داشتیم دق میکردیم🤒
پیش دکترش بردیم سردرنیاورد و ازش عکس گرفتیم بازم چیزی نشون نداد😪
دکتر ارتوپد بردم گفت احتمالا استخون این پاش نرمه و نمیتونه راه بره دنیا ویران شد سرم😔😔😟دیگه عادت ب لنگ زدن کرد ک دیروز یهو بازم جیغ زد ک پاش درد میکنه رفتم نگا کردم زیر پاشنه پاش ی چیزی مث جوش سر سیاه زده بیرون اخه کاملاصاف بود قبلش چیزی نبود منم اونو فشار دادم با سنجاق نوکشو سوراخ کردم درکمال ناباوری ی خار سرسیاه بزرگ رفته بود تو پاش😳😳یعنی از خوشحالی فقط جیغ زدم دخترم دیگه لنگ نمیزنه و راه میره قشنگ بمیرم براش این همه مدت ی خار کوچیک جلوی راه رفتنشو گرفته 😤😤😤خداروشکر درش آوردم و اصلا نمیدونم چجوری رفته پاش چون دخترم تو خونه هم دمپایی میپوشه چ برسه بیرون😄همش خندم میگیره ک واسه ی خار چقد خودخوری و گریه کردم کاش زودتر میومد بیرون😕