پارت (۳)
چون تصمیمم بیمارستان کوثر بود دکترمو مجبور شدم عوض کنم و چون ۴۰ هفته بودم کسی قبول نمیکرد ونوبت نمیداد که بلاخره دکتر شهلا عباسی بهم نوبت دادوویزیتم کرد وگف شرایطط یکم سخته و بخاطر کم خونیت بیمارستان قبول نمیکنه که زایمانت اونجا باشه چون شاید نیاز به تزریق خون یا ان آی سیو کودک داشته باشی که بیمارستان هنوز بخش ان ای سیو ش افتتاح نشده دیگه یکم التماسش کردم😁که خودشم گف شرایطت سخته ولی من قبول میکنم مسئولیت زایمانتو همون روز۴۰ هفته بودم معاینه ام کرد و گفت لگنت خوبه ولی دهانه رحمت اصلا باز نشده تا سه روز دیگه اگه درد نداشتی بیا تا بستریت کنم بیمارستان،منم این سه روز همه کاری کردم ودریغ از یه ذره درد وباز شدن رحم..بلاخره ۳۱ شهریور روز بستری شدن بدون دردم رسید😍😍
ساعت ۸صبح آماده شدیم ورفتم بیمارستان که تا کارای اداری بستری کردنمو کردیم ساعت ۹شد که منو فرستادن داخل لباس عوض کردم ازم خون گرفتن تا آزمایش هموگلوبین گرفتن بازم همون ۹بود که دکتر عباسی اومد وگفت نگران نباش اینجا همه چی هست همه دستگاهی دارن برو داخل فقط به فکر بغل کردن بچه ات باش وبا ماماها همکاری کن خودش رفت ومنو سپرد به ۵تا مامایی که زیر دست خودش بودن
ادامه پارت بعد

۲ پاسخ

ترو خدا لایک کنین پارت بعد و بخونم منم باز نشدم هیچی

شهلا عباسی بینهایت دکتر خوب و عالی هستش با حوصله خش اخلاق
من پیشش عمل زیبایی کردم
و تا بروجرد بودم یا سر ک میزنم زیر نظر خودشم
خیلی ماهه واقعا

سوال های مرتبط

مامان اورهان 👼🏼💙 مامان اورهان 👼🏼💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت دوم
ولی متاسفانه دکتر های شیفت با این که اورژانسی بودم به خاطر پول هیچ کدوم به گردن نگرفتن و ما بر گشتیم خونه که یکشنبه یه روز قبل عمل دکترم گفته بود مطب باش که دوباره چک کنم اگه بچه بریچ باشه عمل میکنم سفالیک شده باشه برو طبیعی من اصلا عمل نمیکنم 😐 که رفتم مطب ازم پرسید مشکل خاصی نداری ؟ گفتم چرا چند روزه که انقباض های منظم دارم که یادش افتاد بله ... گفت برو بیام معاینات کنم که بازم تو مطب معاینه شدم که شده بودم یه سانت و نیم و کلی غر زد که چرا اون روز تورو بستری نکردن و این همه اذیتت کردن گفت نامه میدم اورژانسی برو بیمارستان که همین امشب عملت کنم و بازم اورژانسی فرستاد بیمارستان که از ساعت شش عصر بیمارستان بودم تا دوازده شب که همش معاینه کردن و نوار قلب برداشتن که من بعد از کلی معاینه به خونریزی افتادم و بازم به خاطر این که رایگان میشد همه چی هیچ کدوم از دکترا گردن نگرفتن که بستری کنن منم خیلی میترسیدم که چون به خونریزی افتاده بودم شب بر میگردم خونه خدایی نکرده یه اتفاقی بیوفته چون تا بیمارستان یه ساعت راه داشتیم
مامان هامین❤️ مامان هامین❤️ ۷ ماهگی
خب بیاید بگم از تجریه سزارین
شنبه یکم اردیبهشت ۳۷ هفته و ۶ روز میشدم چون دیابتی بودم گفته بودن ۳۸ ختم بارداریه چون بچه بریچ بود باید سزارین میشدم دکتر که پیشش میرفتم فقط بیمارستان خصوصی بود ولی من میخواستم بیمارستان تامین اجتماعی برم،واسه همین شنبه بدون هیچ دردی با شوهرم رفتیم بیمارستان که یه ان اس تی بگیرن و دقیقا ببینم چند شنبه برای زایمان برم بهتره،،هیچی دیگه پاشیدیم رفتیم همینکه مدارکامو دید گفت بخواب معاینت کنم یکم مقاومت کردم گفتم بچه بریچه ولی قبول نکرد خوابیدم معاینه کرد سریع زنگ زد دکتر اومد به دکتر گفت سه سانته ولی با پاعه ،دستم به سرش نمیخوره😑دوباره دکتر خودش معاینه کرد گفت اره با پاعه امادش کنید واسه سه ساعت دیگه بره اتاق عمل،،من هنگ بودم کلا😑کارامو انجام دادن و خواستم دسشویی برم نزاشتن گفتن خطر داره دهانه رحمت بازه ولی من اصلا دردی نداشتم،،سرم بهم وصل ‌کردن،سوند وصل کرد یه حس سوزش مضخرفی داشت امادم که کردم با ویلچر بردن اتاق عمل
مامان نیمه جونم مامان نیمه جونم روزهای ابتدایی تولد
سلام منم بزار براتون از تجربه بارداریم بگم درسته تاموقه زایمانم خیلی اذیت شدم ودرد وبی حالی وسنگینی وکم خونی ولاغری و... بلاخره ۳۵ هفته رفته بودم نامه بستری بگیرم که خودمو اماده کنم اما دکتر گفت چون بچه چهارمی هستی باید بری اهواز زایمان کنی منم به هیچ عنوان قبول نکردم برم اهواز چون از بچه هام دور میشدم وراه برگشت برام یکم مشکل میشد چون سزارینی هستم برگشتم خونه وباشوهری صحبت کردم قبول نکرد برم اهواز بستری تا بعد دوهفته صبر کردم رفتم یه ماما دیگه که گفت باید ۱۰ تومن پول بدی که زایمانت کنم دوباره برگشتم پیش شوهری که گفت باشه قبول کرد و۳۷ هفته که شدم یه دردایی رو احساس کردم مثل درد پریودی سفت شدن بچم تو شکمم مشکل توراه رفتن دیگه تحمل نکردم ودوباره رفتم پپیش دکتر که پول زایمان که همون زیر میزی حساب میشه روپرداخت کنم که گفت نوبتام همه پرن تا ۲۰ ماه که امشب حساب میشد منتظر بمونم بهش گفتم که نمیتونم تحمل کنم درد دارم به لگنم فشار میومد قبول نکردمو از مطبش بیرون رفتم رفتم پیش همون دکتری که من فرستاده بود برم اهواز تا رفتم داخل زودی تحویلم گرفت وگفت دراز بکش که صدای قلب جنینو بشنوم تاشکم منو دید گفت همین الان میری اوژانسی زایمان میکنی رحمت دیگه تحمل نمیکنه ۳۷ هفته و۱روز بودم که تو تاریخ ۸ ابان زایمان برای من رقم خورد رفتم زودی وسایلامو برداشتم ورفتم بیمارستان که زود منو اماده اتاق عمل کردن ورفتم اتاق عمل که خدا جونم دیده بود که چقد از سوند ترس داشتم که زایمانو برای من راحت کرد واون روز به سلامتی زایمان کردم وبچمو بقل گرفتم برا همتونم دعا کردم که بسلامتی زایمان کنید در زمن هیچ پولی هم زیر میزی به کسی ندادم فقط سیصد تومن پول بیمارستانم شد ☺️☺️
مامان جوجک مامان جوجک ۸ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
۳۸ هفته بودم روز جمعه ۲۶ ۱۲ قرار بود شنبه صبح برم پیش دکترم و تعیین کنه که طبیعی زایمان کنم یا سزارین ساعت ۸ صبح بود که احساس کردم نزدیک یه دیوان آب ازم خارج شد مامانم اینا هم رفته بودن شهرستان نمی‌خواستم نگرانشون کنم به شوهرم گفتم فکر کردم که کیسه آبمه زود رفتم حموم یه دوش گرفتم تا شوهرم اومد عد رفتیم نزدیک‌ترین بیمارستان ساعت ۹:۱۰ بود که ازم تست کیسه آب گرفتن ماما گفت که کیسه آبت پاره شده و هر کاری کردم که بستری نشم و بریم جای دیگه قبول نکردن و گفتن که برای ما مسئولیت داره بستریم کردن برای زایمان طبیعی ساعت ۱۰ صبح بود که بهم آمپول فشار زدن تا غروب که ساعت ۵ بود دکتر اومد و وقتی تستو دید گفت که کیسه آبت پاره نشده تستت منفیه بودم من باز تلاش کردم که از این بیمارستان برم چون چیزای خوبی در موردش نشنیده بودم اما دکتر گفت که آمپول فشارو زدیم الان ۳۸ هفته‌ای و بچه کامله باید زایمان کنی تا اون زمان دو تا آمپول فشار به من زده بودن ولی من هیچ دردی نداشتم
مامان معجزه زندگیم🥰 مامان معجزه زندگیم🥰 ۳ ماهگی
تجربه زایمانم من اصلا پیاده روی نمیکردم کلن تنبلی کردم از اول و فقط کارهای خونه و آشپزی اینا میکردم یک هفته قبل زایمانم رفتم خونه مانم اونجا که کلن بخور بخاب بودم بعد شدم طبق پریودیم ۴۰ هفته کامل دیدم از درد خبری نیست رفتم بیمارستان هاشمی نژاد گفتم من وقت زایمانم درد ندارم ان سی تی گرفتن و نوارقلب گرفتن همچی خوب بود فرستادن سونوگرافی طبق سونو ۳۷ هفته بودم بعد دکتر گفت برو هر دو سه روزی بیا چک شو من سونو اولم با پریودیم ۵ روز فاصله داشت منم گذاشتم بعد ۶ روز رفتم بیمارستان که از تاریخ سونو هم ۱ روز گذشته بود رفتم بیمارستان امام حسین ایندفعه دیگه چک کردن دهانه رحمم مثل قبل کامل بسته بسته بود نوار قلب یکم مشکل داشت گفت برو بستری شو دیگه کارامو کردمو بستری شدم ساعت سه و نیم بعد از ظهر بعد یه ۲ ساعت کمتر بهم قرص فشار دادن که دردم بگیره و چند بار میومدن ماینه میکرن بعد ۲ ساعت فکنم دردم گرفت کمکم فقط زیر دلم همش راه میرفتم بعد شدید شد و اصلا ول نمی‌کرد نیم ساعت بود درد زیاد داشتم زیر دلم فقط اومد معاینه گفت تازه شدی یه سانت همه میگفتن تا فردا همنجایی سکته کردم با این درد شدید تا فردا چجوری تحمل کنن ازون ور اونایی که طبیعی جلوی چشمم زایمان میکردن بیشتر وحشت مردم بعد نیم ساعت که دردم شدید شده بود ضربان قلب بچم بالا رفت چون بچه آماده اومدن بود و دهانه رحم من یه سانت شده بود و سری بردن برای سزارین و ساعت ۹ شب زایمان کردم و دختر قشنگم دیدم
مامان آرن مامان آرن ۱ ماهگی
تجربه سزارین 😌♥️
پارت ( سه )

قراره نفر اول عمل کنم
اصلا توی راه استرس نداشتم برای زایمان و فقط میترسیدم چرخیده باشه 😂 هر چند دکتر گفته بود محاله
توی راه به ترافیک خوردیم و با نیم ساعت تاخیر یعنی ساعت ۷:۳۰
رسیدیم بیمارستان هنوز دکترم نیومده بود

نوبت گرفتیم و بخش تریاژ گفت چون بریچ هستی باید قبل عمل هم سنو کنیم خودمون گفتم باشه و حدود ساعت ۹:۳۰ دکترم اومد و منو فرستان سنوگرافی داخل همون بیمارستان


با کمال ناباوری و تعجب دکتر گفت موقعیت بچه سفالیک 😳😐

یعنی چیییییی
مگههههه میشهههههه
اخ چطوری توی ۵/۶ روز چرخید


اخه ۱۰ هفته نچرخیده تو این مدت کم چطور و چرا چرخید
هیچی دیگه هر کاری کردیم بیمارستان و دکترم قبول نکردن که اون روز زایمان کنم 😂✋

گفتن نمیشه که نمیشه بیمارستان هم دولتی بود و زیرمیزی قبول نمیکرد و سزارین اختیاری هم نداشت هیچی دیگه این همه‌ ادم تربچه تربچه دست از پا دراز تر برگشتیم خونه 😐

یعنی به قدری خورده بود تو ذوقم که کارد میزدی خونم در نمیومد و همون روز دوباره رفتم پیش دکترم
مامان کایرا مامان کایرا روزهای ابتدایی تولد
پارت اول
ساعت ۱۱ شب بود که با دکترم تلفنی صحبت کردم طبق تمام سونو گرافی ها ۴۱ هفته بودم که گفت هرچه زودتر باید امشب بستری بشم شوهرمو و مامانمم و هل شدن و نمیدونم چیا اماده کردم و رفتیم بیمارستان که از شانس من دکتر دستش شکسته بود و ارجاعم دادن بیمارستان دیگه به زور رفتم اون بیمارستان ساعت ۱ تحویلم گرفتن و منو بردن زایشگاه معاینه کردن و گفتن یک سانت باز شدم برام سوند گزاشتن که کیسه ابم پاره شه که ساعت ۶ صبح بود سوند پر شد و بهم قرص فشار دادن که دردام شروع بشه کمکم شروع میشدن که دکتر گفت سه سانتی و تا ظهر زایمان میکنی خیلی شکمم سفت شده بود و دردام مثل درد پریودی بود ساعت ۹ صبح ماما اومد و کیسع اب اصلیو پاره کرد و منم همچنان دردم مثل درد پریودی بود ولی فاصله کم که ساعت ۱۲ اجازه دادن مامانم بیاد پبشم به خاطر اینکه سنم کمه مامانم خیلی مالشم میداد تا ساعت سه و نیم که همه قطع امید کردن که زایمان کنم و مامانم رفت پایین من دردم هنوز مثل پریودی بود که ماما اوند واسه معاینه گفتم نمیزارم من ۴سانتم به زور معاینم کرد و گفت من سرشو میبینم اگه میخوای زایمان کنی زور بزن و رفت منم شروع کردم بع زور زدن هرچی ماما رو صدا میزدم نمیومد که گفتم سرش اومده که ماما گفت وایی زود بریم اتاق زایمان که من دردام تموم شد که تا دکتر لباس پوشید و منم یه زور زدم که سر بچه اومد من ساعت ۴ و ربع فارغ شدم انشاالله همتون مثل من زایمان راحتی داشته باشد جفتو خارج کرد و ۳ تا بخیه خوردم
مامان ❤حسناوتودلی❤️ مامان ❤حسناوتودلی❤️ ۵ ماهگی
پارت اول
38 هفته و 2 روزم بود که با علایم سردرد و سرگیجه و حالت تهوع و استفراغ راهی بیمارستان شدم که شاید مثل دفعه های فبل که یه نوار فلب میدادم و با امپول سرم برمیگشتم خونه اما دریغ وقتی رفتم فشارم 13 بود و مشکوک به دفع پروتیین بهم گفتن باید بخش تریاژ بستری بشم و لباس صورتیای بیمارستان و بهم دادن اونجا بود که ترس برم داشت ولی بازم گفتم که دکتر گفته یه روز تحت مراقبت باشم وقتی بستری شدم اونجا 6 نفر بودیم که هرکدوم برای مشکلی بستری بودن من با معاینه که کرده بودن یک سانت و نیم بودم که اونشب بخاطر شیاف های گل مغربی به دو رسیده بودم بازم میگفتم چیزی نیست زود مرخص میشم چون هنوز زیر 4 سانتم دوروز بود که بستری بودم و هی داروهای مسکن بهم میزدن فشاررم از 12 پایین تر نمیومد دوشبی که با شنیدن صدای جیغای زنای درحال زایمان فشارم بیشتر بالا میرفت و تا به 14 هم رسیده بود بازم هنوز امید به برگشت داشتم چون وزن بچم پایین بود میدونستم یه حسی میگفت الان زایمان نمیکنی صبح روز سوم دکتر اومد بالای سرمو بهم ختم بارداری دد چیزی که باور نمیکردم و ترس تموم وجودمو گرفته بود و همون روز بخاطر اینکه اونجا کمبود تخت بود برای بیمارهای دیگه منو با وجود دوسانت به بلوک زایمان فرستادن و معاینه کردن و خواستن که هرچه زودتر زایمان کنم بهم سرم فشار وصل کردن و زمان معاینه دکتر اومد با باز کردن دهانه رحم و گذاشتن وزنه رحممو مجبور به باز شدن کنه ولی هرکاری میکرد دستگاه به لبه های رحم وصل نمیشد و اونجا بود که متوجه شد به دوو نیم رسیدم
مامان ایلیا:) مامان ایلیا:) روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
13آبان ماه من 37هفته کامل شده بودم که از شبش سردرد شدید داشتم که احساس میکردم فشارم رفته بالا صبح زود بیدار شدیم رفتیم درمانگاه بیمارستان اونجا فشارمو گرفتن 14بود سردردم خوب نمیشد گفتن برو اورژانس مامایی اومدم اونجام هر کاری کردن خوب نمیشد ولی فشارم اوکی شده بود بعدش ازمایشو اینا گرفتن خلاصه منو فرستادن بخش تا بستری بشم
شب ساعت یازده بود من یه لحظه یه درد دی پیچید تو شکمم و سفت شده بود اومدن ان اس تی گرفتن گفتن درد نشون میده بعدش اومد معاینه کرد گفت دوسانت باز شدی سریع بردنم زایشگاه منم فقط داشتم گریه میکردم خانوادم کلا شهرستان بودن تنها بودم اونجا
بعدش دوباره اومدن منو معاینه کردن اونم وحشتناک که نگم از دردش براتون همون دوسانت بودم
خلاصه من اون شبو با دوسانت تو زایشگاه بستری شدم تا صبح شد گفتن
هفتت بالاس باید ختم بارداری بدیم
دو روز بهم امپول فشار وصل کردن ولی هیج جوره باز نمیشدم بعد از کلی درد کشیذن شدم سه سانت
مامان نخود🩵 مامان نخود🩵 ۱ ماهگی
سلام دوستان
از زایمانم اومدم بگم ((پارت یک))
۱۹ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۵:۳۰ صبح رفتم بیمارستان که بستری بشم چون ۴۰هفته و ۲ روز بودم ولی دهانه رحمم هنوز باز نشده بود دکتر گفته بود که دیگه برم بستری بشم اینم بگم دو روز قبل باز اومدم بیمارستان چون درد کشاله ران داشتم دل درد و کمر درد اینا روز دوم که رفتم ترشح خونی داشتم ولی گفتن بخاطر معاینه بوده و بستری نکردن دیگ قرار بر این شد که حتما ۱۹ مهر بستری شم دیگ لباسامو عوض کردم و رفتم اتاق LDR اونجا معاینه کردن دهانه رحمم گفتن نیم سانت واسم سرم اینا زدن یه آمپول زدن داخلش که فک میکنم کمک میکرد دردا شروع شه دیگه ماما یه سری ورزش‌ها بهم داد معاینه تحریکی کردن دائم وضعیت بچه چک میکردن nstمیگرفتن دیگ دردام بیشتر شده بود تا دو سانت مثل درد پریودی بود قابل تحمل بود برام دیگ دردا بیشتر بیشتر شد ساعت یازده ظهر اینجوریا به سه سانت رسیده بودم کیسه ابم پاره کردن دیگه رفتم جکوزی خیلی خیلی کمک بود دردامو آروم میکرد دو تا یکساعت ونیم از جکوزی استفاده کردم گفته بودم برام اپیدورال استفاده کنن