۱۲ پاسخ

عزیزم همیشه لازم نیست واقعیت رو بگی ممکنه دیگه اعتماد اولیه بهشون رو نداشته باشن.. چیزی هم نشده بچه تا بزرگ بشه کلی اتفاق براش میافته یخورده یخ بزار روش خوب میشه فقط ببین چیزی میخوره و عادیه اگه بود دیگه خداروشکر مشکلی نیست

اگه بیشتر از یکبار بالا بیاره یا بی حالی و اینا داشته باشه خطرناکه ورمم‌باید همون لحظه یخ میذاشتی
بنظرم راستشو نگو مردا خودشون هیچکاری که نمیکنن فقط میشن مایه عذاب تو ۱۰ سالگیشم بچه سرش درد بگیره میگه واسه انروزه که از تخت افتاد
فقط حواست بهش باشه ۲۴ ساعت همه چی چک کن

بنظرم بفکر سلامتی بچه باش و راستش رو بگو نهایتا دعوا میکنه دیگه، ولی ببرینش بیمارستان ، تا دو ساعت هم نخوابون، شش ساعت اول مهم علائم رو چک کن، بی حالی استفراغ، کم شدن سطح هوشیاری، گریه مداوم

خودت ببرش دکتر بابا اگه میگی ورم کرده یه عکسی چیزی بندازه ،

منم پسرم از؟تخت اوفتاد چن دیقه گریه کرد بعد آروم شد تا یک ساعت نزاشتم بخوابه

اگه ورم و‌گریه شدید استفراغ بیحالی خونریزی داره ببرش دکتر

همیشه راستشو بگو
علائم رو حواست باشه
اگر باز ببری ی چکاپ بکنن بد نیست
بالا نیاورده ک؟

بیچاره مامانت امده خوبی کنه بدتر هم شده

نترس گلم انشالله چیزی نیس
پسرمنم چندبار از رو تخت خودشو پرت کرده

پسرمنم متاسفانه ازتخت افتاده
اگه علائمی نداره چیزی نیست عزیزم ان شاالله بخیرگذشته

چون علایمی نداره و حالش خوبه بخیر گذشته نکران نباش
حالا دکتر هم میخوایی ببر که خیالت راحت بشه
چه فرقی میکنه دلیلش چی باشه مبل یا تخت پیش خودت یا مامانت
قطعا مامانامون کمتر از خودمون دلسوز بچه نیستن اتفاقیه که افتاده
نگفتی هم نگفتی همون بگو مبل زده باز دردسر نشه 🤷🏻‍♀️😂

خودم کلی گریه کردم تا شوهرم بیاد از سر کار 😭عذاب وجدان دارم اگر مریض نبودم واین همه کار نمیریختم سر مامانم بچم اینجور نمیشد ،بچم خداروشکر هم شیر خورد هم بازیشو کرد هم دست میزنم گریه نمیکنه خداروشکر ولی وجودم پر استرسه

سوال های مرتبط

مامان کنجدکوچلو مامان کنجدکوچلو ۱۳ ماهگی
خانوما چندشب بود میرفتم پیاده رویی بچه میذاشتم کالسکه میرفتیم بادوستم اونم بچه اش کوچیک تا دیروز دیدم توکالسکه نمیمونه گریه میکنه تاامروز دیدم خیلی گریه میکنه زمین نمیمونه گفتم به دوستم که بیا زودتر بریم توخونه نمیمونه نمیدونم چشه موقعی ازخونه اومدم بیام بیرون ساعت ۸دیدم دستاش داغه گفتم حتما کلر خاموش کردم گرمش شده رفتم پیاده رویی دیدم نمیمونه شیرنمیخوره همش بهش اب میدادم به دوستم گفتم توپارک وایسیم شوهرم بیاد کلید بهم بده موندیم پارک دیدم دستاش گرمه داغه به دوستم گفتم نکنه تب داره دست گرفت گفت نه خیلی گرمش شده هرچی منتظر موندم دیدم شوهرم نیومد بچه هم یهو خواب رفت ناله میکرد همش شیرم دادم بهش دوستم گفت ناله میکنه گفتم نمیدونم چشه فکرکنم گرمشه هی میخوابید هی بیدارمیشد شوهرمم گیر کرده بود نمیتونست بیاد شد ساعت ۱۱نیم به دوستم گفتم بریم خونه شما رفتیم شربت اب داد دادم به بچم جلوکلر دیدم یکم حال امد شد۱۲شوهرم اومد بچه بغل گرفتم دیدم دارم میسوزم فوری اومدم تبش گرفتم دیدم نزدیک به ۴۰نفهمیدم چیکارکنم به شوهرم استامینوفن فوری دادیم بردیم توحموم بدنش خنک کردیم دیدیم فایده نداره شیاف زدیم انقدگریه کردم میخواستم ببرم بیمارستان دیدم یکم اومد پایین قشنگ دوسه ساعت طول کشید تاکامل اومد پایین الان بچه بیدارشد پتو پایین پاش بود کشید رو خودش خوابیدنمیخواستم پتو روش بدم بنظرتون بدم روش باشه میترسم تب کنه باز بعد اینکه تایپنگ زدم بیینم بنظرتون از گرما هوا اینجور شد یا دلیلی دیگه ای داره صبح زود میبرم دکتر بنظرتون دیگه تب میکنه؟؟خیلی استرس دارم روز قبلم مطمعنم تب بوده من متوجه نشدم
مامان وروجک مامان وروجک ۱۰ ماهگی
بچم رو دعوا کردم عذاب وجدان گرفتم گریه کردم 😭 نزدیک پریودمه قاطی پاتی کردم...بیدارشد شستمش گذاشتم تو لگن دسشویی یکم بمونه مثل همیشه آب بازی کنه بعد پوشک جدید رو تا بستم دیدم داره زور میزنه وایسادم پی پی کرد بعد بردم شستمش اومدم پوشک جدید رو ببندم دیدم جیش زد و دستم و پارچه و زیری رو همه رو جیشی کرد (منم وسواااس) بعد حالا آنقدر وول وول میخورد و هی دست و پاشو بالا پایین میکرد هر چی میدادم بهش که دستش مشغول شه نیاره پایین به پارچه ها بزنه تا من خشک کنم که دوباره برم بشورمش اهمیتی نمی‌داد منم دستشو با اون دستم که تمیز بود نگه داشتم محکم بعد داد زدم بهش لباشو یه جوری کرد که گریه میکنن دلم پاره شد 🥲 باز دوباره گذشت و من براش شیر بادام درست کردم و داشتم کنارش توش موز میریختم (چون همش دلش میخواد پیشش باشیم همش گریه می‌کنه😵‍💫 خسته شدم هی میرم میام میرم میام برای غذا درست کردن و اینا دیگه بعضی وقتا که نمیتونم سریع برم پیشش میزارم گریه کنه تا تموم شه کارم) حالا داشتم تو آشپزخونه غذاشو آماده میکردم شروع کرد گریه دیگه ادامشو اومدم پیشش دست دست زد انقدر که یه تیکه موز افتاد رو تشک و من بی هوا داد زدم گفتم عه یهو ترسید و گریه کرد بغلش کردم آروم شد😭😭