تجربه زایمان طبیعی پارت سوم#
ساعت ۷صبح اومدن و آمپول فشاررو توی سرم ریختن و سرم رو وصل کردن به یه دستگاه مستطیلی شکلی که کم کم شدتش رو بیشتر میکردن یعنی خودشون ازتوی اون دستگاه انتخاب میکردن سطح دردت چقدر باشه خب اوایل ۲۰ و اینا بود دردم کمتر بود بااین حال نوار قلب هم وصل بود اصلا نمیتونستم از جام پاشم خب تا ساعت ۱۲وصل بود شدتش رو تا ۸۰رسوندن که داشتم از درد میمردم دردش شده بود هر دودقیقه یکبار با شدت زیاد بعد از ساعت ۱۲معاینه کردن گفتن الان یک سانتی وای انقدر ناراحت شدم داشتم از نگرانی میمردم آخه باوجود اینهمه درد و آمپول و اینا الان یک سانت بودم خیلی سخت بود واقعا بعد هر نیم ساعت یکبار معاینه میکردن چند نفر چندنفر میومدن واسه معاینه دیگه واقعن مثل زندان بود خیلی بی حوصله و کم تاقت شده بودم حتا نمیزاشتن کسی رو ببینم یا گوشیم پیشم باشه واقعن وضغیت مضخرفی بود امیدوارم هیچکس مثل من نباشه زایمانش خب شیفت دکترا عوض شد و دکتر اومد معاینه کرد گفت یک سانتی برات سوند رحمی میزارم گفتم چجوریه گفت نترس دهانه رحمتو باز میکنه باعث میشه بچه بیاد منم ازطرفی خوشحال شدم از طرفی استرس داشتم که چجوریه این سوند چون تا حالا نشنیده بودم راجبش

۳ پاسخ

به سلامتی عزیزم

خب.

منم نشنیدم چ طوریه سوند؟؟

سوال های مرتبط

مامان جوجو مامان جوجو ۴ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان لنا مامان لنا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت چهارم #
دکتر اومد یه چیزی آورد گفت این سوند رحمیه میزاریم داخل واژنت انقدر ترسیده بودم که حد نداشت سوند یه چیز دراز مثل یه لوله کوچولو بود که سرش مثل بادکنک کوچیک بود اونو برد داخل همش میگفتم تروخدا یواش درد دارم ولی خب گوش نمیدادن به درد من بعد یه چندتا سرنگ پراز یه چیز مثل آب کردن داخل لوله که توی واژنم بود اولش دردم کم بود ولی کم کم شدتش زیاد شد و درد داشتم دیگه نمیتونستم تحمل کنم داد میزدم و گریه میکردم حتا نمیزاشتن ازجام پاشم چون درمیومد از داخل واژنم همش میگفتم تروخدا بیاین اینو دربیارین مامای اون شیفت خیلی بداخلاق بود اومد و کلی داد و هوار کرد که باید خودش دربیاد ما نمیتونیم درش بیاریم بعد ازنیم ساعت که داخل بود و کلی درد کشیدم آخر حالت تهوع داشتم و کلی استفراغ کردم که در همین حین دراومد از داخل واژنم و اون بادکنک کوچیکه کلی بزرگ شده بود بازم اومدن معاینه کردن که گفت ۳سانتی وای دیگه گریم گرفته بود چرا من پیشرفت نمیکردم درهمون حیلی کلی ورزش هم کردم حتا روی توپ و این جور چیزا
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده
مامان سامیار💙 مامان سامیار💙 ۴ ماهگی
دیگ خیلی دردام عجیب بود اصلا نمیتونستم تحمل کنم مثل دیوونه ها شده بودم حالم بد بود دوست داشتم بلند شمممم خیلی خراب بودم اومدن معاینه کردن ۳ ونیم سانت بودم ساعت ۱۲ ظهر دیگ دیدن خیلی خرابم اپیدورال زدن برام که هم وقتی دارو وارد کمرم شد خواب عجیبی اومد سراغم در حد یه ربع هن خوابیدم ولی خب گه گاهی هم درد داشتم که دیگ سوزش خیلی خیلی کمی شده بود
بلند شدن به ورزش کردن با ماما همراهم نزدیک یک ساعت ورزش کردم و معاینه شدم شده بودم ۶ سانت ساعت ۲ ظهر و خب باز دردام شروع شده بود و یکم تحمل کردم وقتی باز غیر قابل تحمل بود یه دوری دیگ اپیدورال گرفتم و باز ورزش کردم ولی خی این دفعه دردام سکزشی نبود شدتش کم شده بود فقط ولی تند تند دردم می‌گرفت
دیگ ساعت ۳ونیم معاینه شدم ۹ سانت بودم و سر بچه هم پایین بود و خب به باسنم فشار و زور میومد همش حس دسشویی داشتم و بشدت درد داشتم ولب خب حس میکنم اگر اپیدورال نبود دردام بیشتر بود دیگ با هر توانی که داشتم زور میزدم وقتی سر بچه قشنگ اومد پایین و دیده می‌شد بردنم رو تخت زایمان و خب با دو تا زور ساده پسرم و بغل گرفتم 🥰😍
پارت ۲
مامان مرسانا👶 مامان مرسانا👶 ۳ ماهگی
مامان نی نی قشنگه مامان نی نی قشنگه ۱ ماهگی
تجربه زایمان
قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی چون خونرسانی به جنین کم بود و ممکن بود خطرناک باشه سزارین رو انتخاب کردم، صبح روز سه شنبه ۱۷ مهر ساعت نه و نیم با مادر و همسرم به بیمارستان رفتیم. دیگه سرم زدن و چند ساعت منتظر بودم. تا اینکه بالاخره ساعت حدود ۲ بردنم اتاق عمل. البته قبلش سوند وصل کردن که خیلی بد بود. گفتم نمیشه بعد بی حسی سوند وصل کنید گفتن نه! واسه من که سوند سخت بود ولی همه میگن سوند رو اصلا حس نمیکنی. خلاصه رفتیم اتاق عمل، اونجا هم آمپول بی حسی زدن که اصلا سخت نبود و مثل یه آمپول معمولی بود. بعدش گفتن دراز بکش و پاهاتو بلند کن که نتونستم پامو بلند کنم. یه پارچه کشیدن جلوم و عمل رو شروع کردن. درد نداشت ولی حس میکردم دارن یه کارایی میکنن. منم هی حرف میزدم بعد دکتر گفت واسش مسکن بزنید. مسکن نبود بیهوشی بود که البته خدا خیرشون بده اگه نمیزدن خیلی بد میشد. البته بیهوشی کامل نبود ولی خب یه کم بود مثل یه حالت خواب و بیداری. وسطاش بچه رو نشونم دادن که چون بیهوش بودم در حد یک ثانیه یادمه
ادامه در پارت دو
مامان میران مامان میران ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان سوشیان مامان سوشیان ۳ ماهگی
ساعت 8ونیم ماما گفت بریم اتاق زایمان رفتیم و واسم امپول فشار رو زد تو سروم. و دستگاه نوار قلب و انقباض رو واسم گذاشت بعد یک ساعت دستگاه رو چک کرد میگفت درد داری میگفتم ن میگفت دستگاه داره نشون میده ک درد داری گفتم ندارم این لحظه گوشیم دستم بود و داشتم سوره انشقاق میخوندم کم کم بعد چند دقیقه و بالا بردن دوز امپول و سروم دردام شروع شد میتونستم تحمل کنم هر 20دقیقه یک ربع بود کم کم شدن هر 5دقیقه در صورتی ک تو اوج دردام منو معاینه کرد و من یک سانت بودم موقع دردام میگفت معاینه کنم بهتره دهانه رحم تحریک میشه ولی من با معاینه کردن دردام خیلی زیاد میشد و ماما با روغن بادام شیرین کمرم و شکمم ماساژ میداد کشاله رونام و رونام و کف پاهام مرتب ماساژ میداد بعد 3ساعت درد کشیدن من تازه 2سانت شده بودم دکترم اومد و معاینه ام کرد گفت رو به سه سانتی به ماما گفت هر لحظه 6سانت شد خبر بدین بیام ک این زود زایمان میکنه من از 8تا 12ونیم تازه شده بودم 4سانت ولی نمیدونم بخاطر امپول بود دردام وحشتناک بود هر دو دقیقه میگرفت فقط میگفتم مادر کجایی مردم😂😂😂