۷ پاسخ

الهی عزیزم.
من همش ترس پریودی دارم هنوز نشدم من

شیرت قطع شده؟

منم دردای بدی میگیرم موقع پریودی دو روز اول قشنگ میخام جون بدم

وا منم همینجورم این هفت روز همش میرم دکتر بهتر میشم

سونو داخلی دادی؟
مشکلی نداری
غیر ایام پریودی چیزای خونساز بخور

شاید کیست داشته باشی این حجم از خونریزی طبیعی نیست

بارداری فقط همین که ۹ ماه پریود نمیشی خیلی خوبه

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۱۴ ماهگی
سلام خانوما،همونجور که قبلا گفتم دخترم هم کم خوابه هم بد خواب،شبها زیاد بیدار میشه، و هربارم بیدار میشه حتما باید شیر بخوره،شیر مادر میخوره، از دیشب تصمیم گرفتم باز تلاش کنم شاید تونستم شیر شبش رو قطع کنم،چون سری قبل هرکار کردم نشد نه پستونک نه هیچ چیزی قبول نمیکرد و گریه میکرد،دیشب هر بار بیدار شد پستونک دادم انداخت اولش یه ذره سینه گداشتم دهنش در حد یک دقیقه بعدش پستونک دادمش،و همینجور بغل گرفتمش، این چرخه رو ادامه دادم تا خوابید یکبارم بیدار شد ،طبق گفته دوستان استا مالیدم لثه اش ،پستونک دادم ،بغل گرفتم تا خوابید،اینجوری حدودا تا ساعت ۵،۶ صبح موفق شدم بعدشم دیگه خودم شیرش دادم، امشبم ده و نیم خوابید،دوبار بیدار شد ،هر دوبار پستونک دادم، این چند وقت چون خیلس زیاد ببدار میشه رختخوابش کنار خودم انداختم و رو تختش نیست، یکبارش بیدار شد خودش اومد سمتم،بغل گرفتمش پستونک گداشتم دهنش و یخورده طول کشید و مقاومت کرد ولی موفق شدم،
به نظرتون روشی که پیش گرفتم درسته؟
یه ذره سینه بذارم دهنش اون لا به لا پستونک بدم
و اینکه عادت کرده زیر سینه میخوابه ،شیر که میخوره خوابش که عمیق نشده پستونک میذارم
مامان آوینای من مامان آوینای من ۱۲ ماهگی
بچه هااا من همیشه میدیدم بعضی مامانا داد زدن و قاطی کردن از دست بچه میگفتم چه مادرای بی رحمی مگه ادن بچه حالیش میشه که چکار میکنه و.... 🙂‍↕️ اما امروز خودم قاااطی کردم . روز قبل از ۷ صبح بیدار بودم شب بچه نمیخوابید تا ۵ یا ۶ صبح تو اون تایم هم شوهرم میکفت امروز خیلی خیلی خسته شده و کمک نکرد بهم ، اوینا هم تا ۵ اینا گریه میکرد و نمیخوابید منم سردرد میگرنی گرفتم و یهو از سردرد تهوع گرفتم بالا اوردم. بازم آروم بودم با بچه میگفتم بالاخره بچه کوچولو داره این چیزا رو . دیگه صبح امروز پاشدم و سریع غذای بچه رو گذاشتم و شوهرم گیر داد امروز بریم شهر مامان و باباش که ۶ ساعت راهه .هر چی گفتم نمیتونم حالیش نشد با اون خستگی وسیله های خودم و آوینا رو جمه کردم و خونه مرتب کردم .اومدم به آوینا شیر بدم نخورد اصلا از صبح لب نزد .غذا خواستم بدم جیغ و داد زد و نخورد دیگه اون موقع عصبی شدم دادمش دست باباش و بلند داد زدم که خسته شدم خسته شدمم بگیر بچه رو. دیگه کارتون ندارم 😔 الانم تو راهم که بریم شهر مامان بابای شوهرم . عذاب وجدان دارم که داد زدم .آخ ار دلم..