شما اگه میخواستین ما از این مشاوره ها استفاده کنیم رایگانش میکردن ن پولی
من تنها ترسی که داشتم این بود نکنه بچم مشکل دار بدنیا بیاد
یا حین زایمان اتفاقی واسش بیفته و نتونم سالمبدنیا بیارم
ازهمون روز اول ترس و استرس شروع میشه که آیا قلبش میزنه یا نه اونو که رد کنی میگی آن تی برم نکنه بگن رشدش متوقف شده نکنه قلبش خوب نزنه نکنه مشکل داشته باشه ، اینم رد میکنی باز همش میگی این جنسیت شیطون چی بود حداقل یه چی براش میخریدم و هی نگرانی چرا تکون نمیخوره کی شروع میکنه ، باز تکونش شروع بشه همش دنبال چیز شیرینی که یوقت تکونش کم و زیاد نشه و باز میگی چطوری دنیا بیاد نکنه گیر کنه نکنه خفه بشه نکنه بندناف اذیتش کنه و باز بعد دنیا اومدن سر واکسنها که هی میگی مریض نشه ،یعنی حالش خوبه ، پاش درد نکنه وای تب نکنه و این روند تا آخر عمر برای یه مادر ادامه داره
اره ترس داشتیم یه وقت کیسه اب بترکه یوقت به شکم نخابیم بچه سالم باشه شبیه کی باشه همه اینارو داشتیم بعدتولد مادرهم انگارخودشم دوباره متولدشده
آره همیشه بچه از اولین روزی که میاد تا بی نهایت برای مادر ترس و دلشوره داره
از اولین لحظاتش تا همیشه
وقتی مادر میشی ورژن جدیدی از خودتو می شناسی که قبلش وجود نداشته ورژنی که دیگه هیچ وقت عوض نمیشه
ترس هایی که داشتم
ترس از سالم نبودن
ترس از اینکه زایمان چه جوریه
ترس از زردی بچه
ترس از خفه شدن زیر سینه ام به خاطر همین هر وقت شیر میدادم بچه هامو با همه خستگیم بلند میشدم و می نشستم و سعی میکردم چشام باز باشه
و چک کردن همیشگی تنفس هاشون و هنوز این باهامه
ترس نه چون ماما همراه داشتم اون اینقدر فکر منو باز کرد و امید و دلگرمی بود ک حض کردم از بارداری و زایمانم هر لحظه هر کجا میخواستم باهاش در تماس بودم
من همش ترس اینو دارم نکنه اتفاقی برای بچم بیوفته یا همش به شوهرم میگم نکنه موقع زایمان یکدفعه نتونم بچه رو به دنیا بیارم و فشار بهم بیاد بعد بمیرم بعد تو بمونی و بچه همش فکرای مزخرف میاد سراغم 🥴🥴🥺😅
هیچ ترسی نداشتم اتفاقا برعکس یه آرامش خاصی داشتم نمیدونم از کجا نشات میگرفت ولی آروم بودم
فقط ترس از بعد از زایمان و دخالت های بی جا 😑😑
من بعضی وقتا که خوابه نفس هاشو چک میکنم خیلی از این کارم بدم میاد و نگرانش میشم
بچه ها بنظرتون مثبته
خوش به حال خودم که هیچ ترسی نداشتم
و بعد زایمانم هیچ ترسی بخاطر بزرگ شدنش نداشتم راحت گرفتم استرس بیخودی به خودم ندادم
این خود گهواره نیست ک
اسمش گذاشته گهواره
ایجوری ریپلایی بیشتر میخوره
همین دم صبح نفس تنگی داشتم ،گفتم خدای نکرده چیزی م شه ،تکلیف بچه م چیه
سلام میشه زود جوابم بدین خواهش میکنم من تازه رفتم تو 23 هفته از واژونم آب میاد این طبیعه
اگه توم مثه من میلی رو نصب نکردی , دوست خوب منی 💝👊
هیچترسی نداره میگه وقتی کیسه ابت پاره شد بروحموم بعد دوساعت مهلت داری برسونی خودتو بیمارستان
مونده چجوری پاره بشه دیگ
ولی نگرانی نداره بابا
من همیشه ترس بند ناف داشتم دور گردنش نیوفته قلبش تو شکمم خدا نکرده نزنه رشدش متوقف نشه آن تی و آنومالی سالم باشه وزنش خوب باشه و هزارتا چیز دیگه
ترسسس؟؟؟؟؟ من فقط شبانه روز میشینم بچمو چک میکنم الان این جاش اینجور شد اونجاش اینجوره نکنه این الان مشکل داره ، یه روز چشمش بردم چک کردم یه روز گوشش یه روز جای دیگشو کلا همش به این فکر میکنم نکنه پسرم مشکلی داشته باشه و من خبر نداشته باشم ، تا الان سه بار الکی چکاپ بردم، بماند که اون وسط ها چقدر پیام میدم تو گهواره سوال میکنم ، مطمئنم همه مامان اولی ها مثل من هستن 🥲
آخه سلامتی بچمون از همه چی مهم تره الان
من بچه م هم ب دنیا اومد شوهرم مای بی بی شماره ۲ میگرفتم میگفتم ایا تا اون موقع اتفاقی برا بجه نیفتاده باشه قبلش ک ب دنیا بیاد ک دیگ هیچی
نمیدونم این چه ترسیه که تو بارداری دوم پیدا کردم میگم يعنی به سلامتی زایمان میکنم و میام پیش دخترم آخه دنیامه
اره وسواس فکری بهش میگن
من قبل بارداری هم فکر منفی میکردم
ولی درست نیست اصلا
فقط ادم خودش اسیب میبینه
و این یک جور اضطراب تا اخر عمر با ادم می مونه
بهتره ادم کنترلش کنه
ولشون کنینا بریم بخوابیم بهتره🫡
من ن هیچ ترسی ندارم
ب خدا سپردم و رها کردم
تو زندگی هروقت خواستم چیزی رو خودم کنترل کنم شرایط بدتر شد ، وقتی سپردم ب خدا و فکرای منفی نکردم خیلی بهتر پیش رفت
خانوما وقتی تو nst میگن بِیسِش پایینه ینی چی؟
نه
من اخرای بارداریم سوار ماشین شدنی میترسیدم همش فکر میکردم اگه الان تصادف کنیم چه بلایی سرمون میاد
بله من سر هرررر چیزی ترس داشتم هر چیزی . تنها چیزی که ادییتم کرد این بود بچم خیلییی بد مریض بدد مریض میشد تا یه هفته خواب کلا تعطیل الانم دومی باردارم میترسم اونم اینجوری بشه
ازاون سوالا بودا😂😂
همه ترس واسترس را داشتن ودارن بیشتر بیماری مادرام بعدزایمان بخاطرهمین ترس وتنش واسترس
سلام دوستان
آتلیه آنلاین دارم آموزش هم میدم
Zahrash_m3
این آیدی روبیکا من هست خواستید پیام بدین
همش ترس از زایمان داشتم
من همیشه ترس داشتم حتی قبله بارداری زندگیم با ترس میگذرونم خیلی استرس بده من داعم از همه چی ترس دارم
آره عزیزم سر بچه اولم افتضاح بودم
سر این یکی هم استرس دارم ولی یکم بهترم
من فقط و فقط فوبیای اینو داشتم که وقتی میخام پوشکشو عوض کنم و بشورم یهو بچه از دستم بیفته😢😢😢😢
آره منم داشتم انگار ی طبیعی همه مادر ها نگران باشن 😅😅
به خاطر ازمایشا و چکاپای بهداشت و دکتر و بازی پول و هزارتا چیز دیگه از روز اول حاملگی فقط ترس و استرس بهم وارد کردن و هر ثانیه فرستادنم چکاپ و آزمایش
اینکه بچه سالم باشه قلبش بزنه،حرکتاش کافی باشه و ...
تو جامعه ای زندگی میکنیم که هیچی پیشرفت نکرده و روز به روز داریم عقب مونده تر میشیم از لحاظ پزشکی.نمونشم اینکه از هر پنج نفر سه نفر آمینو و cvs میدن و اکثرا سالمن ولی یه کاری سر مادر بدبخت در میارن که تا بعد از زایمان ترس اینو داشته باشه که بچه سالمه یا نه
شدید هر چی فکر بدا به ذهنمون میرسید مخصوصا اولای زایمان که خوده آدم گیج و سردرگمه...
ولی توکل به خدا گذشت و نرمال تر شد
اره به خاطر همین موضوع که حالمم بد بود و بارداری دوقلویی ازماه ۶ام رفتم خونه ی مامانم، اونا مراقبم بودن، ازهفته ی سی ام هفته ی سه بارمیرفتم بیمارستان کمالی ، دوبار ان اس تی، یبارسونو واسه حرکات بدنشون، بعدش ماه هفتم حالم بد شد تویکی ازین مراجعه ها صدای قلبشون کم بود سریع اورژانسی سزارین شدم
پریشب خواب دیدم یه بچه جن بهم گفت بچه رو تو دستشویی به دنیا میاری
هیچی دیگه الان قیچی و ضد عفونی و پنبه و... همه چی رو اماده کردم اصلا انگار قراره هر وقت میرم دستشویی بچه به دنیا بیا
دقیقا
تفر چاره رشم
اره ترس اینکه تو شکم چیزیش بشه بعد به دنیا اومدن هم مریضی های دیگه.کلا مادر شدن پر استرسه
نه.ادم باید خیلی بدبین باشه که بجای فکر کردن به اتفاقات خوب به این چیزا فکر کنه
من از روز اول بارداری به این فکر میکردم که ایا بچم سالمه ایا خودم سر زایمان سالم بیرون میام.
و جالبیش میدونی جیه شب قبل عمل سزارینم واقعا برای مردن اماده بودم میگفتم اگه قسمت بود سر زایمان برم فقط بچه ام صحیح و سالم باشه. یه ترسی از مرگ داشتم ولی استرس مرگ رو نداشتم در کنارش خیلی ارامش داشتم خیلی حس عحیبی بود
بیشترین استرس من در مورد بچه ام بود که یعنی صحیح و سالم به دنیا میاد
من همش ترس اینو داشتم که نکنه ناقص باسه نکنه یک چشم داشته باشه نکنه دست نداشته باشه 😂😂😐😬همش تا روزی که دیدمش مخ منو عین خوره میخورد این فکرو خیال
اصلاً و ابداً...
من کل عمرم از بارداری و زایمان وحشت داشتم
ولی از همون روزی ک فهمیدم باردارم
ریلکس ترین فرد روی زمین بودم
شاید چون عاشق دکترم بودم و بهشون اطمینان صد در صد داشتم
لحظه ای فکر هیچی و نکردم...
بعد تولدشم ک هیچ ترسی نداشت آدم فقط کیف میکنه با نی نی
من زیاد اینا چیرا نمیاد سراغم با اینکه سرکلاژ بودم ولی خیلی ریلکس بودم
دقیقا چون بارداری قبلی قلبش تشکیل نشد سر این یکی تا ۸ هفته مردم و زنده شدم
بعدشم دغدغه شکم کوچیک و حرف بقیه🤣
کلا هرماهش بایه استرس و دغدغه گذشت
آخرشم که غول زایمان بود
چقدر ما زنا تو هر دوره ای سختی میکشیم واقعا
من تو کل بارداریم همششششششش درگیر ماه گرفتگی بودم...میگفتم نکنه صورتش لک داشته باشه...بیشترین استرسی ک ک کشیدم این بود..ی مدت هم تو سه ماهه اول استرس خونریری ها و لک های بی دلیل...ولی ب خیر گذشت همشون
امان از اینترنت 😅هر مشکل جدیدی اسمشو میشنیدم نت سرچ میکردم چیه بعد میگفتم نکنه اینجوری بشه 😵💫😵💫
خدایا شکرت بسلامتی گذشت
منم هرچی به آخرش نزدیک تر میشم استرسم بیشتر میشه که نکنه زود بیاد یا نکنه دیر بیاد مدفوع کنه هزارتا فکر میاد تو سرم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.