پارت دوم
.
.
و اون موقع بود که اکسیژن رو جلوی دهانم گرفتن و من هیچ چیزی رو متوجه نشدم و ۲ ساعت بعد با درد خیییییلی وحشتناک به هوش اومدم درخواست پمپ درد دادم برام آوردن و مقداری هم مسکن تزریق کردن و کم کم دردام قابل تحمل شد و بعد ماساژ پر از درد شکمی شدم و پسرم رو آوردن دیدمش و رفتیم توی بخش ۱۲ ساعت کامل به کمر خوابیدم و بعد با شربت عسل و چای و آبمیوه شروع کردم و اومدن برای پایین اومدن از تخت بهشون گفتم اجازه بدید خودم بیام و قبول کردن من هم آروم آروم تخت رو آوردم بالا و اومدم پایین اصلا اذیت نشدم و خیلی راحت اومدم پایین و راه رفتم به نظرم آسون ترین مرحله بود اما کتف و دنده هام شروع به درد کردن و تا ۵ و ۶ روز درد میکردن که گفتن عوارض دارو هاست این درد خیلی اذیتم کرد درد سزارین اصلا سخت نبود دنده هام که خوب شدن دیگه سر پاشدم
امیدوارم همه شما عزیزان بهترین زایمان رو داشته باشید و کوچولوتون رو صحیح و سالم بغل بگیرید 🤲🏻🌺🌺

۱ پاسخ

عزیزم میشه بگید هزینه کلی برای زایمانت و بیمارستان و دکتر چقدز شد؟

سوال های مرتبط

مامان آقا فراز💙 مامان آقا فراز💙 ۴ ماهگی
تجربه ی سزارین پارت سوم
بع دیگ به من گفتن فعلا نباید از جا بلند بشی.
منم کامل دراز کش بودم فقط اندازه ۱۰.۱۵ سانت تخت رو دادم بالا بتونم ببینم.
چیزی ام نمیتونستم بخورم تا ۱۲ ساعت بعد عمل که من زودتر شروع کردم.۸.۹ ساعت گذشته بود اینقدر تشنه و داغون بودم ب مامانم گفتم آب بده دهنمو بشورم.یه قلوپ ازش خوردم😂بعد دیگ بهش گفتم بره اجازه بگیره.در حد یه قلوپ یه قلوپ میخوردم
بعد دیگ ده ساعت اینا از عمل گذشته بود گفت کم کم شروع کنه.
منم با چای شروع کردم و آب سیب طبیعی.
یه بار ام آخر شب نسکافه خوردم.
بعد دیگ تو این چند ساعت هی یه ذره یه ذره پشتی تخت رو می‌آوردم بالاتر.
خودشون ام برام شیاف میزاشتن.من پمپ درد نگرفتم چون گفتن بچه بی حال میشه بعد شیر خوردن.و درد ها راحت با همون شیاف ساده کنترل میشه و من کلا دردی حس نمیکردم.فقط سرم که بهم وصل میکردن چون توش یه دارویی میزدن که رحم جمع بشه مثل درد پریودی خفیف داشتم.
خلاصه کم کم ساعت پر شد و اومدن سوند رو کشیدن.(درد نداشت)
گفتن با کمک همراه از تخت بیا پایین.اروم آروم از تخت اومدم پایین که خدایی درد داشت اما نه فضایی که نشه تحمل کرد.اروم آروم رفتم تا دستشویی.خودم رو شستم تا پاهام رو.(خون ریزی من خییییلی شدید بود تا مچ پام خونی بود🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
بعد اومدم بیرون که دیدم تختم رو کاملا تمیز کردن و ملافه و پتو و همه چیز رو عوض کردن.لباس جدید دادن بپوشم.
مامان بچک مامان بچک ۴ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان حنا مامان حنا ۱ ماهگی
#تجربه زایمان ۴
دیگه کم کم حس پاهام داشت برمیگشت ولی لرزکرده بودم اومدن پتو انداختن رومن خانم ها دیگه که زایمان کرده بودن کنارم بودن بچهاشونم کنارشون بود جز من از پرستارا پرسیدم بچه من کجاست گفتن بردن بخش نوزادان گفتم مشکلی داره گفتن نه تو بری بخش اونم میاریم دیگه ساعت ۲:۴۵من اومدن ببرن بخش دیگه دخترمم آوردن راستی پمپ درد هم برام گذاشتن
یک ساعت اولی که آوردن تو بخش دردی حس نمی‌کردم بعدش اومدن شکمم فشار دادن وااااااای که چقدر درد داشت مردم از درد گریه شدم ولی اصلا نمی‌تونستم تکون بخورم نینی هم آوردن که سیر بهش بدم ولی من دریغ از یک قطره شیر نداشتم هرچی پرستارا و اطرافیان تلاش کردن تا ۸شب هیچی نیومد ۸دکتر نوزادان اومد گفت برید شیر خشک نان یا اپتامیل بگیرید بدید بچه بخوره
خودمم دیگه از همون گفتن کم کم شروع کنم به مایعات خوردن اول هم یا انرژی زا بخورم یا اسپرسو
درد هام خیلی زیاد بود با وجود پمپ درد بهم هم گفتن خودشون پمپ جوری تنظیم کردن که کم کم وارد بدنم میشه و کلیدش نزنم که تا فردا برام بمونه منم قبول کردم ساعت۱۲شب هم اومدن سوند کشیدن که خیلی درد داشت یادم میاد مو به تنم نمی‌مونه بعدشم گفتن کم کم باید بشینی و بعدش بیایی از تخت پایین دیگه پرستارو شوهرم و مامانم بودن با کمک سه تاشون به هزار بدبختی و گریه و درد زیاااااااد اومد پایین ‌ولی خیییلی درد داشت که میگفتم دیگه غلط بکنم بخوام زایمان کنم چند قدمی راه رفتم برگشتم رو تخت خوابیدم ولی چون مایعات می‌خوردم و سرم بهم وصل بود دستشوییم می‌گرفت راهی هم نداشتم باید دوباره اون درد زیاااااااد تحمل میکردم و از تخت میومدم پایین
مامان 🍓توت فرنگی 🍓 مامان 🍓توت فرنگی 🍓 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
صبح اومدم پذیرش شدم با گریه و دلتنگی از تمام شدن بارداری هر چند سخت بود ولی دلگیر
اومدم اول آن اس تی گرفتم یه ساعتی معطل شدم لباس دادن پوشیدم ازمایش اینا گرفتن که از کمرم زیر شکمم درد پریودی گرفته بود نگو بجه وارد لگن شده بعد اتاق عمل رو آماده کردن خیلی سرد بود اتاق عمل دندون هام می‌خورد بهم بعد بی حسی زدن از نخاع درد نداشت فقط ترس داشت سریع خابوندمنم رو تخت پاهام داغ شد حالت تهوع گرفتم فلبم تند میزد گفتم قلبم داره وامیسته گفتن هیچی نیست تو سرم انگار یه چیز ریختن آروم شدم بعد دخترم رو آوردن دیدم چسبوندم رو صورتم حس خوبی بود اما میلرزیدم بعد با پتو از تخت بلند کردن انداختن رو برانکارد سرم زدن بعد دوباره از اون برانکارد انداختن روی تخت دیگه خیلی درد داشتم شکمم رو فشار دادن خیلی درد داشت اومدم تو بخش شوهرم اومد کمک تا دوباره از اون تخت انداختن رو تخت بخش درد وحشتناکی بود بعد بچه شیر خورد و امان از وفتی که از رو تخت خواستم بلند شم نفسم بند اومد خیلی درد داشت زخم هام بلند شدم با بختی رفتم دستشویی زیرم رو تمیز کردن الان هم بابد بختی دراز کشیدم و دارم تایپ میکنم
راستی سوند وصل کردنی هم یه سوزش بدی داشت 😬
مامان محمدجواد ومیراث مامان محمدجواد ومیراث ۸ ماهگی
پارت دوم
اتاق عمل نیم ساعتی طول کشید ، من چندثانیه حالت تهوع گرفتم فقط که سرم رو به پهلو کج کردن خوب شدم ، بعد از اتمام هم بچه رو اوردن دیدم و سریع من رو بردن ریکاوری و بچه رو بردن بخش نوزادان ، اون روز شلوغ بود و من تا سه ساعت توی ریکاوری موندم بعد از دو ساعت تونستم حرکت بدم کمی پاهامو ، یکمی سردم سد که بهشون گفتم و برام بخاری اوردن و خوب سد ، همونحا درخواست پمپ درد کردم ، دکترم بعد از یک ساعت اومد و معذرت خواهی کرد که میدونم درد داره اما به نغع خودته و رحممو فشار داد ابنجا واقعادرد داشت و حیغ کشیدم بعد از سه ساعت آوردن منو بردن بخش تو اتاقم و بچه رو هم بعد از نیم ساعت آوردن دردام داشت سروع میسد اما پرستارا زود زود سروم میزدن و شیاف میذاشتم و قابل تحمل بود سختیش این بود که نباید سروگردنمو تکون میدادم و نباید خرف میزدم تا ساعت هشت شب ، شب که شد دکتر گفت با نسکافه و چای شروع کنم و کاچی و سوپ هم خوردم و بهم کفتن باید راه برم فقط چند قدم اولش سخت بود و بعدش برام راحت شد
مامان فنقل (Nila) مامان فنقل (Nila) روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت سه:
شما حتما با خودتون شیاف ببرین و درد رو تحمل نکنید
بعد از ساعت ملاقات بهم گفتن باید آمادت کنیم از تخت بیای پایین اومدن سوند رو برداشتن که خب درد داشت ولی زود برطرف میشه
و باید شورت بپوشی پوشک
بعد کم کم سر تخت رو میدن بالا که آماده پیاده شدن بشی
برا من سخت ترین قسمت ماجرا همین بود.خودم شروع کردم به آروم تکون خوردن که خب درد داشت اصلا برا پایین اومدن عجله نکنید خیلی آروم بیاین پایین
وقتی پیاده شدم نمیتونستم صاف وایسم و احساس درد داشتم و تلقین غلط که بخیه هام میپوکه
ولی حتما باید صاف به ایستی
من با تمام توانم سعی کردم و تا صندلی که یک متر بیشتر فاصله نداشت خیلی یواش یواش با قدم های مورچه ای حرکت کردم و نشستم روی صندلی تا اینجا اومدی و اذیت شدی اشکال نداره چون دیگه بخش غول مرحله تموم شد
میذارن روی صندلی استراحت کنی و میگن هر موقع اوکی بودی برو سرویس و تا میتونی راه برو
من نشستم و همونجا دخترمو شیر دادم
بعد که ریلکس شدم بلند شدم یکم اینجا هم سخته
رفتم دسشویی و رفتم برا پیاده روی دو سه قدم اول سخته ولی بعدش خیلی راحت میشه همه چیز
من اونقدر راه رفتم که شاخ همه کادر در اومده بود
من روحیمو کامل حفظ کردم و تا میتونستم راه رفتم که این خیلی خوب بود و حسابی بهم کمک کرد
دیگه بعدش بالا و پایین رفتن از تخت برات خیلی راحت میشه و همش خودت دنبال راه رفتنی
بعدم که شب شد من نتونستم بخوابم از شدت ذوق و هیجان فردا صبح هم تا کارای ترخیص انجام بشه یازده صبح شد که من دخترمو بغل گرفتم اومدم خونه😍😍😍
و خونم بوی بهشت رو گرفت💙
هر سوالی داشتین بپرسین
مامان مهنا مامان مهنا روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین بیمارستان صارم پارت ۲
.
راستی سوند رو توی بی حسی زدن برام و هیچی حس نکردم. بعدش بردنم ریکاوری و از همونجا دردم شروع شد. اما هرچی گفتم درد دارم برام مسکن نزدن برام و گفتن باید بری بخش. حدود یه ربع ریکاوری بودم بعد رفتم بخش و اومدن بهم لباس پوشوندن و شورت و پوشک برام گذاشتن و شیاف گذاشتن برام. خیلی پرسنلش مهربون بودن و عین مادر رفتار میکردن اصلا نمیزاشتن آدم خجالت بکشه . خلاصه کارامو کردن و بعد بچه رو اوردن ولی داخل تختش بود و نمیتونستم ببینمش. توی بخش هم با وجود شیاف درد داشتم و هم دردای محل عمل بود هم درد پریودی. و از همه اینا بدتر ماساژ رحمی بود . تا وقتی بی حس بودم که چیزی نمیفهمیدم اما توی بخش اومدم بی حسیم رفت و هربار ماساژ میدادن واقعا درد وحشتناک داشت و عذاب میکشیدم. خونریزیمم زیاد بود و ماماها میگفتن باید زیاد ماساژت بدیم خطرناکه خونریزیت که انقدر شدیده. خلاصه تا میومد یه کم شیاف عمل کنه و اروم بشم میومدن ماساژ میدادن و درد وحشتناک میگرفت تو تنم
مامان کنجد کوچولو مامان کنجد کوچولو ۲ ماهگی
پارت دوم

اولش حالم خوب بود که بخاطر ۴ سانت بودنم گفتن با توپ ورزش کن و بزار دردت بگیره
یکم ورزش کردم خسته شدم رفتم دراز بکشم که یهو انگار یه چیزی تو کمرم خالی شد و یه درد عجیب که هیچوقت نداشتم ساعت ۴ بود که کم کم درد من شروع شد و زدم زیر گریه
اومدن و آمپول فشار بهم زدن تا ساعت ۵ درد هام کم بود
از ۵ عصر خیلی خیلی شدید درد داشتم جوری که حتی صدام در نمیومد‌ هم خجالت می‌کشیدم هم واقعا جون نداشتم تا ۷ عصر درد کشیدم که دیدن من اصلا حالم خوب نیست مامانم رو صدا کردن و اون کمرم رو ماساژ میداد که آروم شم ولی دریغ از به ذره آروم شدن
اومدن معاینه تحرکی کردن که واقعا درد داشتم در حد مرگ حدودا ۲ دقیقه هم طول کشید تا اون موقع چندین بار معاینه عادی کردن خیلی درد نداشت ولی معاینه تحرکی اذیت شدم خیلی

با کلی سختی با توپ ورزش کردم و دوباره ۹ شب معاینه کردن شده بودم ۷ سانت که گفتن یا باید کلی زور بدی یا اینکه تا فردا صبح درد میکشی
من که مرگ رو با چشم دیده بودم گفتم باشه هرجوری شده زور میدم اولش گفتن دراز بکش بهم دوباره آمپول فشار زدن و آن اس تی وصل کردن که من دراز کشیده اصلا نمیتونستم دردو تحمل کنم خودم دستگاه رو‌جدا کردم و اومدم زمین نشستم
کلی زور دادم کلی اذیت کشیدم کلی آمپول درد اذیتم کرد تا ۱ شب که گفتن شدی ۹ و ۱۰ سانت
ولی بالای بیست بار معاینه ام کردن و ۲ باز معاینه تحرکی شدم
۱ و ۱۵ دقیقه رفتم اتاق زایمان که یه لحضع از درد زمین نشستم که گفتن پاشو پاشو کله بچه اومده بیرون
مامان آوین 🩷🐣👧🏼 مامان آوین 🩷🐣👧🏼 ۲ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه سزارین😅
دیروز صبح با کلی ترس و استرس و خوشحالی رفتم بیمارستان رسیدم بلافاصله ازمایش اینا گرفتن ازم ساعت۷/۱۵رفتم اتاق عمل و ساعت ۷/۵۰دخترم به دنیا اومد😍 اول سرم اینا وصل کردن بعدش نشستم رو تخت امپول بی حسی رو زدن امپول زیاد درد نداشت خیلی ملایم احساس گرما داشت بعدش کم کم پاهام گرم شدن بی حس شدم و عمل شروع شد کل مدت عمل۴۵اینا شد یه نیم ساعت هم ریکاوری بودم خداروهزار مرتبه شکر آوینم حالش خوب بود دستگاه اینا نرف رفتیم پایین منو انداختن سرجام بی حس بودم و فعلا درد نداشتم دوتا شیاف زدن بهم با مسکن اینا بعد نیم ساعت گزگز پاهام کم کم شروع شد بی حسیم داشت میرفت ولی تا کامل حسم بیاد ۳-۴ساعت طول کشید عصری اومدن بلندم کردن از تخت واقعا خیلی درد داشتم خیلی سخت بود برام نمیتونستم تکون بخورم و راه برم خلاصه باهزار بدبختی اومدم پایین یه دور زدم برگشتم سرجام بعد اون خودم هی بلند میشدم راه میرفتم که دردم کمتر بشه
ادامه شو میزارم بعد این
مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 ۴ ماهگی
پارت سوم زایمان سزارین
چشام باز کردم فقط گفتم بچم کو گفتن بچتم اینجاس نگران نباش
گفتم سالمه گفتن اره که سالمه
و به هوش که اومدم درد رو حس میکردم ولی خب قابل تحمل بود
سریع انتقالم دادن به یه تخت دیگه و بردنم بیرون
بعد دیدم به شوهرم گفتن بیا کمک بزاریمش رو این تخت گذاشتن
و بردنم اتاق خودم
گیج گیج بودم به شوهرم میگفتم دیدیش ؟ سالمه ؟ خوشکله ؟
گفت ارههه خیلی خوشکله سالمه حالشم خوبه
فقط من با اینکه بی هوشم بودم بازم سرمو تکون ندادم تا ۶ ساعت
برا دیدن بچمم گفتم عکس بگیرید نشونم بدید
گریه میکرد انگار قلبم از شوق بودنش هزار تیکه میشد اشک میریختم براش
خلاصه اومدن سرم فشار وصل کردن برا جمع شدن رحم که دردا پریودی شدید منو گرفت میشد تحمل کرد ولی خب شدید بود
دیگه گفتم درد دارم برام امپول مسکن ریختن توسرم یکم بهتر شدم
اومدن ماساژ رحمی بدن گفتم نمیخوام میترسم گفت نترس اروم برات انجام میدم چهارپنج بار فشار داد که بخاطر بخیه هام خیلی درد داشت ولی بازم قابل تحمل بود ( حس سوند خیلی بدتر ماساژ رحمی بود)
خلاصه اینام تموم شد رفتیم سراغ اولین راه رفتن بعد عمل ....
مامان رادین مامان رادین روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین#پارت_۵
پسرمو گذاشتن رو سینم و منو راهی بخش کردن دوتا پرستار اومدن و لباسامو عوض کردن و لباس بخش رو پوشوندن و شکمم فشار دادن که تنها دردی که تو سزارین حس کردم همین بود که تا نیم ساعت بعدش حس اون فشار رو تو شکمم داشتم که اومدن بهم مسکن زدن که آروم شدم
بعد چند ساعت بهم اجازه دادن که مایعات بخورم که من از قبل انجیر خیس کرده بودم و آب اونو خوردم با کمپوت گلابی این شروع تغذیم بود که بعدش نسکافه و چای کم رنگم خوردم
شب پرستار اومد گفت اومدم کمکت کنم از تخت پیاده بشی ک من گفتم میخوام مامانم کمک کنه گفت نمیشه اعتماد کن بهم و آروم آروم رفتم کنار تخت و اومدم پایین ک آسون تر از چیزی بود ک فک میکردم باهاش رفتم سرویس و پاهامو شست و دوتا شیاف برام گذاشت بعدشم پد جدید گذاشت ک من گفتم حس دسشویی بزرگ دارم گفت اشکال نداره بریم تخت اگه ادامه داشت صدام بزن باز که ۵ دقیقه بعد رفتنش شدیدا حس دسشویی داشتم ک مامان کمکم کرد برم پایین و کارمو انجام بدم دیگه بعد اون راحت با کمک بقیه میومدم پایین و تنهایی قدم میزدم ولی تنهایی میترسیدم از تخت بیام پایین 😂😂 ولی شبش دسشویی داشتم هرچقدر مامان و همسرم و صدا کردم نشنیدن خواب بودن 🤦‍♀️😂 مجبور شدم خودم برم پایین
مامان جوجه🌼 مامان جوجه🌼 روزهای ابتدایی تولد