من زیاد نمیتونم از خونه بیام بیرون بحاطر بچه ها. امروز بعداز یکی دوهفته بچه هارو بردم پارک، افسردگی گرفتم برگشتم😐😐🤦‍♀️🤦‍♀️
یه خانومی اومد کنارم نشست رو صندلی یه بچه یکساله بغلش بود،صحبت ک کردیم فهمیدم ایشون مادر یار هستن!
یه خانومی دوقلو پسر یکساله داره. مادر یار گرفته هرروز از ۸ صبح تا ۵ عصر میره کمک مادر ک بچه هارو نگهداره تا مادر که دیشب نخوابیده ، بتونه استراحت کنه و حمام بره و بخوابه.
گفت مادرشون هم خونست ولی همیشه من به بچه ها غذا میدم شیر میدم میخوابونمشون. پارک میبرم.
دلم به حال خودم سوخت
فقط خدا میدونه چجوری این ۲سال و نیم گذشته واسم. دوتا بچه شیره به شیره با فاصله یکسال و یکماه دارم.
پسرم ۶ماهش بود حامله شدم
سختی های دوران بارداری به کنار ک با شکم ۹ماهه پسر ۱۳ کیلومو بلند میکردم باسنشو بشورم از یه طرف دردم میگرفت از یه طرف عق میزدم.
تا به اینجا برسن هم یه طرف ک تمام موهام سفید شده و پاهام با ۲۶ سال سن پراز واریس شده.
جالبیش اینه همیشه هم قبل از اومدن شوهرم خونه رو برق میندازم انگار مهمون داره میاد. انگار ن انگار ۲تا بچه نوپا و شیطون تو این خونه هستن.
شب ها همیشه با تمام خستگی به شوهرم سرویس میدم
و جالبترش اینکه میگم کاش یه جوری برم سرکار😐
یعنی دور از جونم سگ جون تر از من نیست دیگه😐
عکس برای قبلِ ک بعداز بشور بساب و تمیزکاری ، یه لحظه رفتم دخترمو پوشکشو عوض کنم اومدم دیدم پسرم کل خونه اشپزخونه رو با آرد یکی کرده 😐

تصویر
۲۰ پاسخ

عزیزم من کامل با گوشت و خون و جونم درکت میکنم چون خودمم دوتا پسر شیر به شیر دارم با سیزده ماه فاصله
دوران حاملگی به کنار وقتی تازه زایمان کردم و پسر بزرگم مریض شد و معذرت میخوام اسهال شدید بود با شکم پاره دم به دقه میشستمش و اعصاب نداشتم و اطرافیان بجای کمک ازم انتظار اخلاق عالی و مهمان نوازی داشتن هیچ وقت اون روزا رو یادم نمیره مخصوصا حرفایی که شنیدم و اشک ریختم و اشک ریختم 😭🥺

خوش به سعادت اون مادر
من از شما بدترم دقیقا همه ی اینکارایی که شما انجام میدین انجام دادم حتی سرکارم میرم همه ی اینا به کنار کاش شوهری داشتم که آدم بود کاش قدرشناس بود کاش خسیس نبود دریغ از یک ریال که برامن خرج کنه

البته اینم بگم
رو نیمکت نشسته بودیم، من بیشتر از پرستاره مواظب بچه بودم
بچه داشت دست میزد به شمشادای پشتمون ک پراز تیغ بود پرستاره اصلا حواسش نبود
یه برگ هم بچه کند گذاشت دهنش خورد
بهش گفتم درارید از دهنش اینا بعضیاشون سمیه. فقط دوبار اروم گفت درار مامان درار. بچه برگ شمشادو قورت داد خورد😐😐

خدا انشالله توانش و بهت بده 🙏🙏🙏در عوضش بزرگ میشن و همبازی خوبی هستن برا هم

حرف دلمونو زدی عزیزم منم مثل تو همین الان ک دارم جوابتو مینویسم کم مونده از خستگی غش کنم

شیطون تپلک😂😂😂😂مهم دلته ک باید خوش باشه
محبت مادر یه چیز دیگس فک میکنی مادر یار خیلی محبت میکنه .

جایی میرم از بس میگن قلبم شکسته

چقد با تمام وجودم حرفاتو درک میکنم
منم تنها تنهاممممم دور و بزن آدم زیاده ولی هیچ کمکی ندارم الان دو هفته چاپ و بیرون نزاشتم حوصله خودمم ندارم از شب دارن خرابکاری میکنن مدام تو حموم درحال شستن روفرشی و پتو و تشکم دیگه ن جونی برام مونده ن حسی خسته ترینمممممممم
تازه همه هم میگن مادری نباید خسته بشی و ناشکری کنی
ی کاره مامانم زنگ زده آبجیت اینجاست دلش برا بچه ها تنگ شده گفتم خونه من ک نزدیکتر از خونه تو نمیاد الان من با دوتابچه چ جوری بیام گفت میام دنبالت گفتم من حوصله خودمم ندارم گفت پس بگو رفت و آمد دوس نداری گفتم چ ربطی داره درک کنید مادری ک خسته و شب نخوابیده متاسفانه فقط زخم براتون

خدا قوت قشنگم

منم دقیقا مثل تو هم جایی میرم از بس کارای این دوتا را انجام میدم خسته میشم آخر سر هم باید خودمان آروم نشون بدم که نگن وای چقدر سختی می‌کشه یا مهربان باشم که نگن دوتا داره اذیت شون می کنه یا گناه بچها ظلم شده بهشون

مادرت نیست کمکت کنه

عزیزم توتنها نیستی مثل تو خیلیا هستن که شیر به شیر دارن

منم مثل تو

چرا به پسرت یاد نمی‌دی چیزایی که نباید دست بزنه رو دست نزنع
بهش بگو نه یکبار گریه می‌کنه لج می‌کنه دفعه دوم دیگه یادشع

میدونم عزیزم بابندبند وجودم درکت میکنم منم دوتا شیربه شیر با فاصله یکسال و چهار ماه و یه پنج سال دارم
همیشه میگم سختی بزرگ کردن دوتا بچه شیر به شیر رو فقط خدا خودش و کسانی که وضعیت مشابه داشتن درک میکنن و بس
همیشه میگم خدایا به مادرا همه توانایی بده ولی به مادرایی که دوتابچه پشت سرهم دارن توانایی و صبر و نیرویی از جنس خودت بده که خیلی خیلی داره به ماها سخت میگذره
خدا خودش کمک حال همه باشه

دقیقا شرایط منم مثل شما بوده و هست😵‍💫

خداقوت نان پدروشیرمادرحلالت😉

عزیزم خداقوت بهت

همه که شرایطتشون مثل اون مامان نیست که بتونن کسیو برای کمک بگیرن
ولی من با اینکه یدونه بجه دارم اگه ببینم خیلی خسته ام اصلا خونه رو مرتب نمیکنم
هیچ چیزی مهم تر از خودم نیست
وقت برای تمیز کاری همیشه هست
شوهرمم میدونه من حوصله نداشته باشم خونه نامرتبه 😁

سلام عزیزم دقیقا شرایط مون یکیه

خدا حفظشون کنه عزیزم آره واقعا ما مادرا که مجبوریم خودمون از پس همه چی بربیایم پوست کلفت میشیم

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۲ سالگی
من یه سوالی دارم تا حالا به این مورد برنخورده بودم نمیدونم عکس العملم باید چی باشه
من امروز پسرمو بردم پارک بعد یه دختر بچه بود که از پسرم هم کوچیک تر بود. مامانش اونور نشستخ بود واسه خودش حرف میزد. این از پله ها رفت بالا پسر منم پشت سرش. دو پله رفته بود بالا دختر وحشی بازی دراورد پسرمو هول داد افتاد. حالا بچه م کاریشم نداشتا اون میگفت تو نیا هولش داد اینم توقع نداشت هولش بدن هم از دوتا پله با باسن افتاد هم توقع نداشت خیلییی گریه کرد. من فقط بغلش کردم قربون صدقه ش رفتم به بچه هم فقط همون موقع که پسرمو هول داد گفتم چیکار میکنی عصبانی همین. بعد دیگه بچه م پنج دقیقه گریه کرد دیگه نرفت سرسره. بعد دیدم مامانش داره نگام میکنه میخواستم برم بگم توگه میدونی بچه ت دست بزن داره لااقل ولش نکن به امون خدا برو. خیلی از خودم عصبانیم که هیچی نگفتم. من اگر باشم قطعا یه تذکر به بچه م میدم و اصلا بچه این سنی رو ول نمیکنم برم بشینم تازه بچه ش خیلی از پسر من کوچیکترم بود
به نظرتون اگر میگفتم کار درست تری بود یا الان؟ من کاری ندارم بچه ها بعضیاشون میدونم رفتار زدن رو دارن و حالا اقتضای سن شونه ولی اینکه به مامانش هیچی نگفتم از خودم عصبانیم. چندبارم نگاش کردم برم بگم باز بیخیال شدم