بااینکه زایمان دومم بود پراز استرس بودم چون زایمان اولم خیلی اذیت شدم و با آمپول فشار ومعاینه زیاد دخترم به دنیا اومد برا همین از زایمان میترسیدم
هفته۳۸دردام کم کم شروع شد کمردرد و زیر دلم درد میکرد
یه شب تایم گرفتم وحس کردم وقت زایمانه سریع لباس پوشیدم و با شوهرم رفتیم بیمارستان
معاینه شدم گفتن که دهانه رحم بسته هست و اومدم خونه و شوهرم گفت
باید بیمارستان و دکتر عوض کنی چون بیمارستان محیطش و سالن انتظارش کوچیکه
منم دوهفته مونده به زایمانم زیربار نرفتم ولی به اصراررفتم پیش یه دکتر دیگه ویزیت شدم وچون ۳۸هفته و ۵روزم بود خواست معاینه تحریکی کنه نذاشتم نمی‌دونم ترسیدم گفتم اتفاقی میفته
اخرسرم پیش دکتر خودم رفتم چون نمی‌تونستم نزدیک زایمانم ریسک کنم
و چون من ترمیم زیبایی هم داشتم هر دکتری قبول نمی‌کرد موقع زایمان انجام بده
ورزش هامو انجام میدم پیاده روی روزی یکی دوساعت و تحرک زیاد هم توخونه داشتم چون یه بچه چهار ساله هم دارم ودایم سرپا بودم
همینجور درد داشتم هی می‌گرفت ول میکرد تا اینکه ۳۹هفته و ۵روز بودم
از صبح کمردرد شدید داشتم و زیر دلم درد میکرد ولی میگفتم درد زایمان نیست و بازم تصورمیکردم آمپول فشار میزنن بهم چون خبری نبود
رفتم دوش گرفتم وورزش انجام دادم انگار نه انگار
ومامانم یک ماه پیش بود اومده بود پیشم تنهانمونم به آبجیم پشت تلفن گفت که دردش میگیره ول می‌کنه آبجیم پرسید ترشح دارم گفتم آره یکمی دارم گفت پاشو برو بیمارستان امروز حتما بستری منم زنگ زدم به شوهرم اومد و رفتیم بیمارستان معاینه شدم گفتن چهار سانت شدم و بستری شدم

۲ پاسخ

خداروشکر که با درد خودت بستری شدی درکت میکنم امپول فشار خیلی وحشتناکه منم مث تو دخترم با امپول فشار بود اما پسرم با درد خودم

بقیه شم بزار 😊

سوال های مرتبط

مامان نازگل مامان نازگل ۶ ماهگی
تجربه ی زایمان
من روز دوشنبه نوبت معاینه تحریکی داشتم با دهانه ی رحم دوسانت باز شده. روز قبلش یعنی یکشنبه ۹اردیبهشت از صبح که بیدار شدم داشتم کار می کردم و پیش از ظهر دیدم صبح تا حالا بچم تکون نخورده خلاصه با استرس و وسایل خودم و بچه راهی بیمارستان شدیم رفتم اونجا نوار قلب گرفتن بچه شروع کرد تکون خوردن نوار قلبش خوب بود چون زیر دلم یکم درد می کرد گفتم بهشون گفتن باید معاینه بشی معاینه شدم همون دوسانت بودم دیگه از بیمارستان زنگ زدن دکترم ببینن باید چیکار کنن چون دیابت هم داشتم دکترم گفته بود باید بستری بشه چون دیابت داره و بچه تکون نمی خورده خطرناکه خلاصه خود دکتر اومد چون تو بیمارستان بود یه معاینه ی فوق العاده خشن و محکم کرد که تحریک بشه باز همون دو سانت بودرفتن کارای پذیرش رو انجام بدن منم لباس بیمارستان پوشیدم و رفتم تو زایشگاه اونجا بهم سرم زدن و آمپول فشار دوباره نوار قلب و بعد یه قرص زیرزبونم دادن بذارم گفتن میتونم برم بیرون زایشگاه پیش همراهام رفتم بیرون ناهارمو خوردم یکم نشستم پیششون دوباره رفتم تو دوباره آمپول فشار و دردای زیر دلم شدیدتر شروع شده بود خلاصه تاشب دوبار که شیفت عوض شد معاینه کردن که همون دوسانت بودم نوار قلب مدام می گرفتن و آمپول فشار و بخاطر معاینه دکتر به لکه ببنی افتادم گفتن راه برو وورزش کن و با توپ بهم ورزش یاد دادن خلاصه تا شب همینطوری دردام شدیدتر شده بود و نوار و آمپول فشار ولی خبری از درد زایمان نبود
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان رها مامان رها ۶ ماهگی
فرداش ک شد آمادم کردن و آمبولانس آمد سوار شدیم رفتیم ی بیمارستان دیگه و برا قلبم هم رفتم پیش ی دکتر دیگه و گفتم ک قلبش بخاطر هرس و جوش و سرش هم مشکلی نداشته شاید چشاش ضعیف باشه خلاصه ک خیلی عزیت شدم و از گفته خودم پشیمون شدم رفتیم بیمارستان و گفتن فردا ببریم پیش چشم پزشکی و منم هم درد های ریز داشتم و دیگه خسته شده بودم گفتم آمپول فشار بزنین من زایمان کنم بعدا میرم دکتر و توانا گفتن ن باید مراقبت هات انجام بشه و بعد ازظهر یه دکتر آمد بالا سرم گفت این درد داره زایمان می‌کنه آمپول فشار و بزنین و آمپول زدن بهم ولی من رو دختر قبلیم خودم درد داشتم انگار درداش قابل تحمل تر بود انگار آمپول فشار دردامو یه برابر کرده بود ی سانت دهانه رهمم باز شده بود و دکتر گفت کیسه آبشو پاره کنین درداشو زیاد سه وقتی کیسه ابمو پاره کردن خیلی دردام زیاد شد گفتن زود زایمان میکنی ولی آمدن معاینه کردن بچه سرشو کج میاورد من درد داشتم خیلی زیاد ولی دهانه رحمم باز نمیشد
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ ۲ ماهگی
«تجربه ی زایمان پارت ۱👣🤱💕»
روز پنجشنبه از خواب بیدار شدم یکم درد داشتم، روز قبلش همه ی خونه رو تمیز کرده بودم ،زیاد اهمیت ندادم بعد ساعت ۱۰:۳۰صبح به بعد زیر دلم درد میکرد هی می‌گرفت و ول میکرد نامنظم بود منم یکم استراحت کردم ولی هنوز درد داشتم تا ساعت ۱۱:۳۰شوهرم اومد گفت بریم بیمارستان
گفتم نه هنوز تریم چون نامنظمه ،نهار خوردیم ساعت ۱۴ بود که دردم بیشتر شدرفتیم بیمارستان nstگرفتن و معاینه تحریکی انجام داد گفتن یکم انقباض داری و ۱فینگری برو خونه فعالیت داشته باش معلوم نیست زایمانت کی باشه
شوهرم منو گذاشت خونه ی مامانم خودشم رفت سرکار
هی درد داشتم زمان می‌گرفتم اما منظم نبود پیاده روی و ورزش های لنگی هم انجام دادم ساعت ۱۸اینا خوابیدم تا ۱۹بعدشم بیدار شدم دردم شدید تر بود .رفتم یه دوش آبگرم گرفتم ،شام خوردیم بعد دوباره پیاده روی و ورزش کردم دردم بیشتر شده بود اما منظم نبود. دوباره ساعت ۲۳ رفتیم بیمارستان nstگرفتن دوبار معاینه تحریکی کردن ،بار دومش یه حالت قهوه ای و خونی کشدار ازم خارج شد ماما گفت بهش میگن شوزایمان گفت ۲فینگری
برو خونه عجله نکن ورزش و فعالیت کن ...
مامان تو دلی مامان تو دلی ۱ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی ۱
سلام به همگی من تقریبا بعد از دوهفته اومدم تا تجربه زایمانم رو در اختیار اونایی که مشتاق هستن بزارم
خب من ساکن بابل هستم و دکترم هم بیشتر زایمان سزارین اختیاری انجام میده و باردار هاشو ارجاع میده به بیمارستان خصوصی و زمانی که بهش گفتم دلم میخواد طبیعی زایمان کنم یه کم جا خورد چون معمولا اکثر خانما تو شهرمون میخوان سزارین بشن خب دکترمم کمکشون میکنه
دکتر گفت ۳۸ هفته بیا معاینه لگن منم رفتم یه کوچولو درد داشت چون دهانه رحم هم معاینه کرد که ۱ سانت بودم گفت ممکنه لکه بینی بگیری که طبیعیه و اینکه تا. ۳۹هفته صبر میکنیم اگر دردت گرفت که هیچ اگر نه ارزش نداره با آمپول فشار و تو هفته های ۴۱٫۴۲ زایمان کنی منم بعد از این حرفش یکم نگران شدم چون کلا از برش و بی حسی سزارین ترس داشتم
خلاصه رفتم خونه تا دوروز لکه بینی داشتم و یه کوچولو درد زیر شکم
که بعد دوروز قطع شد و منم نا امید شدم ،تقریبا از همون هفته پیاده روی و پله نوردی شروع کردم البته اینم بگم که وارد ماه نه که شده بودم اساس کشی داشتم که کلی تحرک داشتم ولی پیاده روی و ورزش فقط هفته اخر اونم روزی یک ساعت ،تقریبا دوروز مونده بود به اینکه ۳۹هفته کامل بشه تصمیم گرفتم ماما همراه بگیرم باهاش تماس گرفتم گفت ساعت ۴بیا بیمارستان پرونده و سونو آزمایشاتو ببینم و خودتم معاینه کنم ………..
مامان ایلیا مامان ایلیا ۲ ماهگی
(تجربه زایمانم پارت 1)
خب من شنبه 6/10 ساعت 22:30 دقیقه شب زایمان کردم
از هفته قبلش کلی ورزش از گوشی گرفتم و انجام میدادم توی خونه تحرک هم زیاد داشتم از اول بارداریم شبها هم میرفتیم پارک من پیاده روی میکردم و پله نوردی هم بیرون داشتم هم تو خونه چهارشنبه شبش هم رابطه بدون جلوگیری داشتم که شنیده بودم دهانه رحم رو نرم میکنه شب شنبه بود رفتیم خونه پدرشوهرم یکم کمرم درد میکرد برگشتنا هم پیاده اومدیم تا خونه و کمرم درد میکرد ولی فکر کردم بخاطر وزنم و شکممه که بزرگ و زیادشده وقتی خوابیدیم یه نیم ساعت گذشت رفتم دستشویی یهویی دیدم خون از دماغم میاد که یه کوچولو بود آب زدم و بند اومد و رفتم خوابیدم ولی از نصف شب تقریبا کمرم و زیر دلم هی درد میگرفت و ول میکرد که فکر کردم از سردی هواس و پهلوهام درد میکنه و سرما خورده خلاصه گذشت تا صبح ساعتاب پنج بود دیدم هنوز درد دارم و یکم بیشتر شده بازم گذشت یه دو ساعتی گذشت دیدم نه داره شدید ترمیشه مثل درد پریودی توی همین گهواره گفتم خانوما گفتن درد زایمانه و برم بیمارستان یا اگه منظم شد دردا برم منم طبق گفته اونا محاسبه کردم ببینم دردم(انقباضام) منظمه یا نه که دیدم هر پوج دقیقه در حد سی ثانیه میگیره ول میکنه زنگ زدم به جاریم گفتم اینجوریه گفت آماده شو میام بریم بیمارستان معاینه کنن اگه برای زایمانت باشه بستری میشی اگه نه میای خونه خلاصه آماده شدم جاریم اومد دنبالم رفتیم بیمارستان(بنت الهدی) توی مسیر هم هی دردم میگرفت هی ول میکرد رفتیم بیمارستان بخش زایشگاه رفتم گفتم دردام شروع شده اومدم گفتن باید معاینه بشی دیگه نشستم تا نوبتم شد( حالا منم معاینه نرفته بودم قرار بود همون روز شنبه بعدازظهر برم پیش دکتر برای معاینه لگنی🤦🏻‍♀️😂)
مامان آدرینا وسورنا😍 مامان آدرینا وسورنا😍 ۱ ماهگی
موقع معاینه خیلی گریه کردم و مامای بیمارستان گفت اپیدورال میخوای بشی گفتم نه شوهرم امضا نداد برا زایمان اولم
وگفت من صلاح می‌دونم حتما باید بزنی
شوهرمو صدا زد اومد داخل گفت آقای محترم همسرتون یه معاینه ساده شدن کلی گریه کردن😂 فک کن زایمان کنن چی میشه😂
شوهرم اشکامو دیده بود گفت باشه و با پرونده رفت پذیرش و منم بستری شدم بعد یه ربع دکتر بیهوشی اومد و آمپول بی حسی زدن و نباید خودتو تکون بدی خدایی نکرده آمپول می‌شکنه یا جای اشتباه میزنن
یه نفر هم تو بیمارستان موندکه اگه بازم درد حس کنم بیاد آمپول تو سرم بزنه
خانم ماما بعدامپول اومد معاینه گفت پنج سانت شدم و بهم می‌گفت هرموقع حس درد داشتم صداش کنم بعد نیم ساعت صداش کردم گفت شش سانتم و تندتند دهانه رحمم باز شد و رسید به نه سانت
و به دکترم زنگ زدن که خودشو برسونه و دکترم اومد وپاهام کلا بی حس بود
وهیچی از درد زایمان حس نکردم و بهترین کاری بود که انتخاب کردم و اونم بی حسی از کمر
ساعت ۱۱:۳۰بستری شدم و ساعت۲:۳۰ نصفه شب پسرم به دنیا اومد
و دکترم موقع زایمان اذان پخش کرد پراز حس خوب بود و کلی دعاکردم
بعدزایمان پای چپم کلا حس نداشت و چون زایمان طبیعی بودم حتما قبل از اینکه برم بخش
باید سرویس میرفتم و نمی‌تونستم چون حس نداشت پاهام
تو زایشگاه تحت مراقبت بودم و فشار میومد پایین تا اینکه نه صبح حس پای چپم برگشت و منتقل شدم به بخش
مامان محمدصدرا مامان محمدصدرا ۵ ماهگی
تجربه زایمان من

من زایمان دومم بود زایمان اولم طبیعی با بی حسی بود و فوق العاده عالی و لذت بخش بود تنها مشکلش سردرد و کمردرد بعد زایمان که بخاطر بی حسی بود

زایمان دومم خودم خیلی دوست داشتم طبیعی باشه از 36 هفته کپسول گل مغربی می‌خوردم و از 37 هفته شیاف استفاده می کردم پیاده روی کم و بیش داشتم رابطه و دوش آب گرم و...
چون مسمومیت بارداری داشتم دکتر میخواست زودتر زایمان کنم بهم تایم داد که اگه تا 39 هفته زایمان نکردم خودم برم بیمارستان بستری بشم
از شانس من هفته آخر پام در رفت بخاطر همون پیاده روی نمیتونستم زیاد برم پاهامم خیلی ورم داشت
خلاصه 39 هفته شدم اما صبح نرفتم بیمارستان عصری رفتم معاینه شدم که گفت یک سانت دهانه رحم بازه برای 39 هفته و دو روز نامه بستری داد
رفتم بستری شدم دکتر گفت اول با قرص واژینال شروع کنن که دهانه رحمم نرم بشه داخل واژنم قرص گذاشتن و ماما تلاش کرد دهانه رحمم یکم بکشه پایین خیلی بالا بود این درد داشت برام
تا ظهر منتظر موندم نه دردی بود نه چیزی ساعت 12 اومدن سرم فشار رو بهم زدن همچنان درد نداشتم ساعت 3 یکم درد های کم شروع شد دیگه بهم توپ دادن و شروع کردم به ورزش با توپ همه چی اوکی بود خودمم با دردام اوکی بودم می‌گرفت ول میکرد
مامان فاطی مامان فاطی روزهای ابتدایی تولد
خب اومدم از زایمانم واستون بگم ۳۷هفته سه روز رفتم دکتر واسم سونو نوشت سونو گرفتم دور آبش ۲۸بود سرکلاژم بودم نامه داد برم بیمارستان نخ باز کنن گفت باید زایمان کنی خطرناکه همون شب رفتم بیمارستان نخ باز کردن انقباض داشتم معاینه کردن گفتن بسته ست مرخصم کردن رفتم خونه فرداش که دکترم نبود یه روز درمیون هست مطبش هیچی دیگه شبش گفتم دیگه فردا میرم بادکتر حرف بزنم که سز کنه چون خودشم تاکید داشت که باید زودتر زایمان کنی همون شبش بعد چند ماه رابطه داشتم رفتم دوش آب گرم گرفتم تحریک سینه انجام دادم یکم درد داشتم صبح ساعت شش بیدار شدم درد داشتم بچه هارو راهی مدرسه کردم دردام زیادشدن فاصله شونم خیلی کم بود تا دوازده صبر کردم بچه ها بیان بعد برم تواین تایم کلی راه رفتم پله اینا بعد رفتم بیمارستان تا بیمارستان یک ساعت هم راه هست زیر راه خیلی بیشتر شد قابل تحمل نبود رسیدم مدارکامو دادم نامه دکتر روهم که دیدن سریع معاینه کردن گفتن شش هفت سانتی سریع بردن اتاق زایمان توی یه اتاق که فقط خودم بودم معاینه کردن گفتن شش سانتی رفتن بیرون درهم بسته شد من موندم و دردام خیلی ترسیدم بچه بدنیا بیاد. گیر کنه هرچی صدا زدم کسی نیومد بعد چند دقیقه اومد گفتم دردام زیاده بچه داره میاد معاینه کرد گفت نه خیلی بالاست باید سونو بشی انگار به پاست دستگاه آوردن یه دکتری اومد معاینه م کرد از بالا شکمم فشار میداد گفت نه سفالیکه یه چیزی آورد کیسه ابو پاره کرد کل اتاق پر شد از آب رفتن بیرون دوباره تنها شدم صدازدم نشنیدن ماما اومد بهش گفتم هر کاری بگی من انجام میدم فقط کمکم کن زودتر زایمان کنم بهم آمپول فشار زدیکی به باسن یکی داخل سرم دردام بیشتر شد معاینه کرد گفت هنوز بالاست