وای وای دو ماه بود پریود نشده بودم تا رفتم دکتر بهم دارو داد امشب پریود شدم جوری درد داشتم یاد درد زایمان افتادم
کسایی ک طبیعی زایمان کردین میدونید دیگ صد برابر درد پریوده
۴۰ روز دیگ میشه یک سال کم کم ک به تولد دخترم نزدیک میشم خاطراتش بیشتر میاد تو ذهنم 😭
خدایی من بارداری بدی نداشتم یعنی پرخطر اینا نبود عادی بود با یکم افسردگی قاتی از بارداری راضی بودم تا پنج روز آخر و زایمانم
یادش می افتم بدنم بخدا یخ می‌کنه
هرروز تو سگ سرما میرفتم پیاده روی ک زایمانم راحت باشه
نیومدن ماما همراهم افتادم تو حموم بیمارستان سر خوردم از روی توپ
زایمان افتضاحم که کلی خون ازم رفت دو کیسه خون زدن بهم، پنجاه تا بخیه خوردم ، گوشه های دهنم پاره شده بود ازبس جیغ زده بودم خون لخته کرده بود تو پام انقد ورم کرده بود اندازه یک بادکنک شده بود ناخنم زده بود بیرون
باز شدن و عفونت بخیه هام دوباره بخیه زدنم، افسردگی کثافت ، زردی ماهلین کولیک
ووووو خداروشکر خدارو هزاربار شکر که تموم شد تا ۴۰ روزگی ماهلین همه چی برام کابوس بود شکر که خوب شد با وجودش برکت آورد تو زندگیمون
یه درد پریودی باعث شد مثل فیلم تمام خاطرات پارسال از جلوم رد بشه
حالا بیشتر قدر لحظات رو میدونم
فسقل من اینجا ۲۹ روزه بود 😍🧿☺️

تصویر
۱۵ پاسخ

وا چقد سخت منم زایمان سختی داشتم وقتی به دوباره باردار شدن فک میکنم کلی بدنم یخ میکنه

خداروشکر ک گذشته و دخترت صحیح و سالم کنارته❤️

من که بخاطر سنگ صفرا که گرفتم از ۲۶ هفتگی همش بیمارستان بستری میشدم ودردای شدید داشتم اینقدر دردام وحشتناک بود که انگار هفته ایی دوسه بار زایمان طبیعی میکردم، تا اینکه کیسه آبم سوراخ شد و چون غذانمیتونستم بخورم بچه وزن نگرفت ،دو هفته بیمارستان شیراز بستری شدم و در آخر بخاطر اینکه آب دور بچه کم شد توی ۳۲ هفته با وزن ۱کیلو بچم بدنیا اومد و۳۲ روز هم رفت تو دستگاه، بعد از ۴۰ روزگی بچمم رفتم باز اتاق عمل صفرامو دراوردم ،خیلی زیاد سختی کشیدم
اما خدارو هزار بار شکر میکنم بچم همه چیش خوبه وتونستم از لحاظ وزنی به بقیه بچه ها برسونمش
الان نگاش که میکنم همه سختیا که کشیدم یادم میره

منم بارداری خیلی خوبی داشتم پر خطر اینا نبود زایمانمم خوب بود ولی دردش خیلی زیاد بود منم زایمانم طبیعی بود بنظرم طبیعی وحشتناکه من کلا ۱۷تا بخیه خوردم

فیلم تخیلی هم رد دادی😔😔

وای من یادمه چقد عذاب میکشیدی بعدم زایمان کردی چقد سختی کشیدی بخیت باز شده بود واقعا خدا باید ب تو بهشتو هدیه کنه🥲😍

منم ماما همراهم نیومد ، منم دهانه رحم کوفتیم باز نمیشد و اصرار داشتن ب طبیعی ، هی سرم فشار و ۲۶ ساعت درد کشیدم ، مردم ب خدا مردم

وای خدا😢😭
چقدر سخت بودا برات

یا ابلفضل
زجرکشت کردن تا زایمان کردی ک
من برعکس تو بارداری پرخطر و وحشتناکی داشتم، ولی بشدت از زایمانم راضی بودم، بازم برگردم عقب سزارین رو انتخاب میکنم با همون دکتر و همون بیمارستان

حالا من رسیدم ب تاریخ تولد پسرم .دلم پر پر میزد دوباره برگردم ب قبل
انقدددددک خوب بود و خوش گذشت

چرا نمیشدی؟ بعد زایمان شده بودی دو ماه عقب انداختی یعنی!
من بعد زایمان ماه پیش اولین بار شدم اما این ماه الان نه روز ده روزه عقب انداخته نمیدونم چرا رابطه هم نداشتم که مشکوک به با داری باشه

اوه اوه اینو نگفتم من ک نمی‌گذرم خدا هم نگذره ازشون ساعت پنج صبح ماهلین دنیا اومد ماما منو بخیه میزد
بعد دکتر اومد گفت نه خوب بخیه نزدی از داخل خونریزی داره
بازش کن به خوده خدا قسم مثل پارچه دوباره جرم داد بعد دکتر دستش رو از مقعد فشار میداد به بالا تا خونریزی داخل واژن رو پیدا کنه من تا یک ماه ببخشید
نمیتونستم مدفوع ام رو کنترل کنم خودم رو کثیف میکردم 😭😭😭 تا ساعت ۸ صبح منو بخیه زدن

معمولا زایمان اول سخته برا طبیعی دومی راحته منم اولی رو مثل تو شدم دومی رو بعد دوازده سال.اوردم اونم باترس ولی زایمانم را حت بود زردی طول کشیده وکولیک پدرمو دراورد ولی هرچی بود گذشت خدارو شگرتو یکسالگی عجیب ادم انگار توهمون شرایط خودشو حس میکنه الانم. سختی های دیگه بچه یکسره چسبیده به ادم کل خونه رو میریزه یکسره هم می‌دوعه 😂😂😂

من جای تو بودم دیگه به بچه دیگه فکر نمیکردم😂
خداروشکر که تموم شدن و ماهلین خانم داری کنارت

🤐🤐🤐🤐یجوری گفتی من بدنم مور مور شد مثل فیلم ترسناکا شد بخش زایمانت

سوال های مرتبط

مامان ایلیا مامان ایلیا ۱۳ ماهگی
این ماه اخری ک منتظر تولدشم و دارم براش برنامه ریزی میکنم یاد ماه اخر بارداریم افتادم ک برای اومدنش لحظه شماری میکردم و برنامه میریختم ک دنیا اومد چ کارا با هم بکنیم!
هیچی مث چیزی ک تو ذهنم بود نشد! و کلی براش ناراحتم....
بدتر از اون تازه یاد بارداری سختم افتادم ک ماه اخر واقعااااا دهنم سرویس شد
ورم شدید در حدی ک پاهام تو هیچ کفشی جا نمیشد از ورم زیاد همه ی استخون های ریز روی پام از جا درومدن..راه نمیتونستم برم..هرموقع میخواستم صندل یا دمپایی بپوشم از درد بغض میکردم
یا اون کهیر های مزخرف!! از روی انگشتای پا تا روی شکمم پر شده بود کهیر تا صبح با گریه میخاروندم..پماد میمالیدم..اب یخ یخ میگرفتم..کمپرس یخ میمالیدم...
ماه اخر از سخت ترین دوره ها بود و فک میکردم هیچوقت تموم نمیشه..
ناراحتم ک چرا افسردگی بعد زایمان نذاشت از بچه دار شدنم لذت ببرم...ب اندازه کافی عکس و فیلم بگیرم...
میبینم بقیه مامانا از ماه اول ماهگرد گرفتن و من هیچی اذیتم میکنه‌..
دلم میخواد هم برگردم عقب تا ی سری چیزارو جبران کنم هم برنگردم عقب تا دوباره تجربه نکنم☹️
مامان علی مامان علی ۱۳ ماهگی
پارسال ی‌همچین روزایی بود که خیلی درد داشتم حس میکردم هر لحظه قراره تو خونه زایمان کنم همه میگفتن این دردا طبیعیه و ماه درده ولی خدایی خیلی درد وحشتناکی بود تکونای علی خیلی کم‌شده بود و هر روز تو راه بیمارستان و نوار‌قلب بودم🥲تاریخ زایمان رو تو سونوم زده بود ۱۵ آبان....ولی‌من قرار بود سزارین اختیاری کنم و‌دکتر‌هنوز‌نامه رو نداده بود بهم کلی ترس و استرس داشتم ک‌نکنه زود دردم بگیره و بخام‌طبیعی زایمان کنم 😅روز ب روز دردام بیشتر می‌شد تا اینکه ۲۳ مهرصبح با درد وحشتناک از خاب بیدار شدم ب دکترم زنگ زدم گفت برو سونو و عصر بیا مطب پیشم عصر رفتم و معاینه کرد و گفت سر بچه خیلی اومده پایین و الان باید بستری شی😷وفردا سزارین‌کنمت‌ و من فردا وقت آتلیه گرفته بودم‌ک‌عکاسی کنیم نه ساک بیمارستان بسته بودم ن‌آمادگی داشتم
با کلی‌ترس‌و‌استرس‌ بیخیال آتلیه شدیم و رفتیم ساک‌جمع کردیم‌و‌ی ساعت بعدرفتم‌بستری شدم‌ خیلی شب سختی بود
ولی‌گذشت و‌خدارو‌شکر علی با هزار داستان و ماجراهای اون‌۹ ماه ب سلامتی دنیا اومد🥰
انگار‌همین دیروز‌بود🥲