سلاممم خانما
همه تجربه زایمانشون مینویسن گفتم منم بنویسم
خب خب از اونجایی ماجرا شروع شد که رفتم دکتر خودم گفت تا ۳۸ هفته میتونی نی نی تو تو دلت نگه داری
اینم بگم (بچم آریوجی‌آر بود)واسه همین نمیشد بیشتر از اینا بمونه تو دلم...
گفت هفته ایی دوبار ان اس تی بده
منم ۲ روز بعدش رفتم بیمارستان اونجا فهمیدن که ۳۷ هفته و ۳ روزمه گفتن نمیشه الان باید زایمان کنی با اینکه نوار قلب خوب بود گفتم نه و فلان بهم خیلی گیر دادن همسرم رو‌اوردن و باهاش حرف زدن گفتن که اگر بیشتر بمونه خدایی نکرده بچتونو ا دست میدین خلاصه اینور و اونور گفتن بیا بیمارستان همین جا زایمان کن گفتم نه من میرم بیمارستان ک‌مجهز تره ب پرستارا برخورده بود گفت مگه چ فرقی داره
تو اینجا زایمان کن اگر بچت احتیاج ب دستگاه داشت اعزامش میکنیم همون بیمارستان که میخوای گفتم چه کاریه من ریسک کنم میرم همون بیمارستان اینقد اصرار کردن آخر ازم رضایت گرفتن گفتن تا نیم ساعت زنگ میزنم اون بیمارستان ببینیم رفتی یا نه وگرنه با نیرو انتظامی میایم دم درتون
من و همسرم دو دل شدیم اومدیم خونه مدارکا رو جم کنیم یهو همسرم گفت بیخیال تا شب پیاده روی میکردم
دیگ همسرم گفت صبی بیا بریم ان اس تی بگیریم صبی رفتم همون بیمارستان که مجهز تره چون بچم کم وزن بود بیشتر متخصص و هر چی دستگاه تو همین بیمارستان
آماده شدم ساک بچه رو بردم و رفتم بدون ان اس تی ک بگیرن بستریم کردن😅
ساعت 7بود بهم آمپول فشار زدن و دستگاه نوار قلب بهم وصل کردن کم کم دردام شروع شدن ولی قابل تحمل بود هی اضافش میکردن میدیدن عادیم
هی معاینه میکردن همش نیم ساعت رحمم باز بود میگفتن چرا اینقد پوست کلفتی آمپول فشار روت تاثیر نداره

۷ پاسخ

عزیزم مبارک باشه چقدر زیاد طول کشیده تا به دنیا بیاد

مامان ریتاج منم وزن بچم کمه،هنوز نگفتن آیوجی آر،ولی ۲۹ هفته رفتم ۱۳۰۰ بود خانمه گفت کمه
میشه اگر یادت هست بگی ۲۹ هفته ریتاج چقد بود
من قراره ۳۲ برم باز سونو وزن
ولی ۱۳۰۰ برای ۲۹ هفتم گفتن کمه

وووی😁

مامانِ ریتاج الهی شکر که خودت و بچه سالم هستین و بسلامتی زایمان کردی😍بقیشو هم بگو عزیزم

عجب بیمارستان گیری بوده اولی دولتی همینه ها میری توش دیگه نمیزارن خارج شی بزور بستری میکنن

اول کدوم بیمارستان رفتی؟

خوووب 😬

سوال های مرتبط

مامان دیاکو
دیار مامان دیاکو دیار ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من عصر شنبه تاریخ ۰۵.۲۱ رفتم زایشگاه نوار قلب گرفتن زیاد خوب بود ولی رفتم واسه ختم بارداری گفتن میتونی یک هفته دیگه بچه رو نگه داری از روی تاریخ قاعدگی ۳۸ هفته بودم از تاریخ آن تی ۳۹ هفته همون شب دکتر نامه بستری داد و گفت بخاطر دیابت ختم بارداری برو فردا صبح بیا بستری شی فردا صبحش با تمام وسایل نی نی رفتم بیمارستان مثل اینکه دکتر کشیک عوض شده بود و جدیدیه گفت برو هفته بعد بعد من گفتم که دکتر دیشب به من ختم بارداری داده اگه شما تایید میکنین که بچه من اتفاقی نمی افته واسش تو این هفته من میرم بعد نوار قلب از جنین گرفتن دیدن خوب نیست دهانه ی رحمم از سه هفته قبل با کلی ورزش هیچ تغییری نکرده بود همون دو سانت مونده بود دیگه بستری شدم آمپول فشار و شروع کردن یک آمپول فشار و گرفتم یه کوچولو درد داشتم فک کنین وسط دردا خوابم برد که یهو با یه درد بدی بلند شدم ماما آمد گفت دو ساعت استراحت بعد آمپول بعدی و شروع میکنیم دستگاه
آن اس تی هم همونجور وصل بود دائم نوار قلب میگرفتن که ضربان قلب
بچه رو چک کنن. بین دردهام هم از جکوزی استفاده می‌کردم که دردام کمتر کنه و دهانه رحم و نرم کنه اما دهانه رحمم بخاطر آمپول هاو شیاف ها خیلی سفت شده بود بعد از آمپول فشار نوار قلب بچه افت کرد و یه سرم بهم وصل کردن که نرمال شد نوار قلبش بعد آمدن معاینه کنه ببینه تغییری کردم یا نه یهو کیسه آب پاره شد و کم کم دردام شروع شد
مامان امیرحسین💔 مامان امیرحسین💔 ۴ ماهگی
خانوما من اومدم با چهار روز تاخیر تجریه زایمانمو بنویسم
اول از همه بگم من رفتم بیمارستان ۱۷ شهریور بیمارستان بدی نبود فقط رفتار کارکنانش یکم از سر بی اعصابی و ازسرواکنی بود که اونم قابل تحمل بود
۳۹ هفته و ۶ روزم بود دقیقا روز قبل از تاریخ ان تی صبح با اصرار مامانم و شوهرم رفتیم بیمارستان گفتم حرکات بچم کم شده ان اس تی ازم گرفت دستگاه هی آژیر میکشید ضربان قلب بچه میرفت بالا بستریم کردن فرستادن زایشگاه ازین لباس صورتیا بهم دادن منم استرس شدید اصلا فکرشو نمیکردم نگهم دارن تو زایشگاه ضربان قلب بچه رو چک کردن دکتر موهبتی که خودمم زیر نظرشون بودم گفت برو بخش سونوگرافی بده اگه خوب بود مرخصی خلاصه رفتم بخش سونو دادم ساعت ۲ و نیم مرخصم کردن گفتم پس تکلیف من چیه ۴۰ هفتم کامله بچم به دنیا نیومده گفتن نمیدونیم خانم برو از دکترت بپرس دیگه تا جمع و جور کردیم رسیدیم مطب ساعت ۴ بود منشی گفت خیلی شلوغیم بشین بهت نوبت بدم نیم ساعت بعد نوبت گرفتم رفتم تو ماشین انقباضام شروع شد دردا هی بیشتر میشد رفتم یکم پیاده روی ولی سخت بود نمیشد
مامان نازگل مامان نازگل ۶ ماهگی
تجربه ی زایمان
من روز دوشنبه نوبت معاینه تحریکی داشتم با دهانه ی رحم دوسانت باز شده. روز قبلش یعنی یکشنبه ۹اردیبهشت از صبح که بیدار شدم داشتم کار می کردم و پیش از ظهر دیدم صبح تا حالا بچم تکون نخورده خلاصه با استرس و وسایل خودم و بچه راهی بیمارستان شدیم رفتم اونجا نوار قلب گرفتن بچه شروع کرد تکون خوردن نوار قلبش خوب بود چون زیر دلم یکم درد می کرد گفتم بهشون گفتن باید معاینه بشی معاینه شدم همون دوسانت بودم دیگه از بیمارستان زنگ زدن دکترم ببینن باید چیکار کنن چون دیابت هم داشتم دکترم گفته بود باید بستری بشه چون دیابت داره و بچه تکون نمی خورده خطرناکه خلاصه خود دکتر اومد چون تو بیمارستان بود یه معاینه ی فوق العاده خشن و محکم کرد که تحریک بشه باز همون دو سانت بودرفتن کارای پذیرش رو انجام بدن منم لباس بیمارستان پوشیدم و رفتم تو زایشگاه اونجا بهم سرم زدن و آمپول فشار دوباره نوار قلب و بعد یه قرص زیرزبونم دادن بذارم گفتن میتونم برم بیرون زایشگاه پیش همراهام رفتم بیرون ناهارمو خوردم یکم نشستم پیششون دوباره رفتم تو دوباره آمپول فشار و دردای زیر دلم شدیدتر شروع شده بود خلاصه تاشب دوبار که شیفت عوض شد معاینه کردن که همون دوسانت بودم نوار قلب مدام می گرفتن و آمپول فشار و بخاطر معاینه دکتر به لکه ببنی افتادم گفتن راه برو وورزش کن و با توپ بهم ورزش یاد دادن خلاصه تا شب همینطوری دردام شدیدتر شده بود و نوار و آمپول فشار ولی خبری از درد زایمان نبود
مامان امیرحسین💔 مامان امیرحسین💔 ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲ :
بعد یکساعت نوبتم شد رفتم پیش دکتر موهبتی معاینم کرد گفتم ۲ سانتی روی کیسه آبتم خیلی فشاره هر آن ممکنه پاره بشه تا بیمارستان پیاده برو ۴ سانت میشی بستریت میکنن منم خوشحال با دختر داییم و مامانم و خواهرم رفتیم بیمارستان شوهرمم رفته بود آرایشگاه کت شلوار پوشیده بود از ظهر که بستریم کردن فکر میکرد دیگه تمومه زنگ زدم بهش گفتم دردام شروع شده زود خودتو برسون خودمونم رفتیم بیمارستان تو حیاط بیمارستان دقیقا جلوی آزمایشگاه مرکزی شروع کردم ورزش کردن به ماماهم زنگ زدم گفت ورزش لگنی کن خودتو با پیاده روی خسته نکن منم تو یک ماه گذشته خیلی ورزش کرده بودم دیگه از حفظ بودم خدایی هم با ورزش دردا خیلی بهتر میشد رفتم دوباره رفتم زایشگاه ان اس تی گرفت باز دستگاه آژیر میکشید معاینم کرد گفت دوسانتی زوده برا بستری ولی چون ان اس تی بچه خوب نیس بستریت میکنم خلاصه دوباره رفتم زایشگاه برام اکسیژن زدن دستگاه وصل کردن هر ۱۰ دقیقه معاینم میکردن دردام میگرفت ول میکرد زیاد سخت نبود با ذکر و صلوات رد میکردم
مامان کوچولو مامان کوچولو ۴ ماهگی
سلام خانما اومدم تجربه ام از زایمان طبیعی بنویسم
پارت 1
من از ۱۱ونیم ظهر درد خفیف داشتم تو کمرم فکر میکردم درد کاذبه دیگه ساعت ۳ که شد دردا هر نیم ساعت یبار شدن فهمیدم درد زایمانه سریع دوش گرفتم ژیلت زدم تا لباس پوشیدم شد ۴ونیم رفتم دسشویی ترشح صورتی دیدم دیگه گفتم برم بیمارستان رفتم تا رسیدم ساعت ۵ بود گفتن ۲ سانتی نوار قلب گرفتن و اینا شد ۶ که بیمارستانم عوض کردم رفتم یه بیمارستان دیگه ۷ونیم رسیدم معاینه کردن و نوار قلب گرفتن گفتن برو پیاده روی ۹ونیم بیا منم رفتم ولی دردا زیاد شد نتونستم تا ۹ونیم تحمل کنم ۸ونیم برگشتم بهشون گفتم درد دارم دیگه نامه دادن ب همراهم گفتن برو فرم پر کن و وسایلش بخر تا بستریش کنیم دیگه تا فرم پر کردن و برگشتن ۹ونیم شده بود بردن بهم نوار قلب وصل کردن و آمپول فشار اینجا ۳ سانت شده بودم هر ۱۵ دقیقه چک میکردن ولی رو ۳ سانت بودن دیگه کیسه آب زدن و دردام هی بیشتر و بیشتر میشد و غیرقابل تحمل که پمپ درد برام آوردن تا موقعی که ۷ سانت شدم پمپ درد ازم گرفتن گفتن دیگه نمیشه استفاده کنی بردنم حموم گفتن دوش آب گرم بگیر و به حالت برعکس رو دسشویی فرنگی بشین و زور بزن
مامان حنانه مامان حنانه ۷ ماهگی
سلام منم خدا رو شکر دیروز زایمان کردم اومدم تجربه زایمانم رو بگم من توی ۴۰ هفته و ۳ روز زایمان کردم و اینکه هر کاری میکردم که زایمان کنم نمی‌شد همون روز واسه ان اس تی رفتم بیمارستان بهشون گفتم که بستریم کنن اما گفتن که ۴ روز دیگه وقت داری برو واسه ۴ روز دیگه معاینه که شدم ۲ نیم باز بودم اما دوست نداشتم معاینه بشم ی ماما اومد گفت ی معاینه معمولی هست اما انگار دروغ گفت معاینه تحریکی انجام داد و از همون لحظه دردم شروع شد اما خیلی کم و قابل تشخیص نبود بعد کم کم بیشتر میشد تا رسید ب ساعت ۲ نیم شب که دردام شدید شد هر سه دقیقه یکبار می‌گرفت کم کم زمانش کم میشد البته بگم همون شب رابطه هم داشتم وقتی که هر ۳ دقیقه یکبار شد رفتم بیمارستان معاینه شدم گفتن همون دو سانتی برو خونه رفتم خونه تا دردم شد هر ۱۰ سانیه یک بار بعد رفتم بیمارستان دم در زایشگاه نشستم نتونستم سر پا وایسم ماما ها میگفتن این از دروغ می‌کنه تا بستریش کنیم ببریدش خونه بعد ی ماما دیگه گفت بزار هی معاینه اش کنیم شاید راست بگه اومد معاینه کرد گفت وای این کله بچه س ببریدش اتاق زایمان بعد خود ب خود کیسه ابم پاره شد بعد از ۵ دقیقه دخترم ب دنیا اومد که بهترین حس دنیا رو داشتم بعد از تولدش انگار از جهنم وارد بهشت شدم کل دردی که کشیدم ۲ ساعت بود موقع زور زدن زیاد درد نداشتم واقعا قابل تحمل بود زور زدن ولی قبل از اینکه کیسه ابم پاره شه دردش سخت بود ولی باز خیلی زود تموم شد بعد از اون واقعا انگار اصلا زایمان نکردم اما بخیه ها هم اذیت میکردن اما با شیاف اوکی بود خلاصه طبیعی واقعا زایمان خوبیه ببخشید اگه طولانی شد