پارت ۳

ساعت ده و نیم دکتر رسید دقیقا یادمه انقد تشنم بود بین جیغ کشیدن گفتم دکتر اومد شما ی اب ب من ندادین 😁
دیگه همش جیغ و داد بود هرچی میخواستن ارومم کنن که مثلا زور بزنم من فقط جیغ میزدم
ماما گفت ببین فکر کن یوبسی میخوای زور بزنی همه محل میفهمن؟ پس لباتو بزار رو هم فقط زور بزن
من چند بار زور زدم یه نفرم بود شکممو فشار میداد دیگه اخرین بار چشامو بسته بودم نایی نداشتم دکتر گفت ببین فشار دادنو قطع نکن و بله اونجا بود که گرمای وجودشو رو شکمم حس کردم
پسر قشنگم ساعت ده و پنجاه دقیقه بدنیا اومد و خداروشکر کابوسم عملی نشد و فقط با یه دوز میزو تونستم زایمان کنم
حتی اولین بار ک شوهرمو دیدم گفتم دیدی تونستم !! چون اون همش میگفت صبر کن خودش ک وقتش شد و دردت گرفت برو

من کلا تو تایم بارداریم سعی میکردم همه کارامو خودم بکنم از همون اول راه خیلی میرفتم هیچ وقت زیاد استراحت نکردم و کلا هفت کیلو وزنم زیاد شد مخصوصا دو سه هفته اخر تقریبا روزی دو کیلومتر راه میرفتم
بیرون شهر تو سربالایی و اینا راه میرفتم و خداروشکر زایمانم سریع پیش رفت

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط