۷ پاسخ

به نظرم ادم هر جور شده بره بیمارستان موسی بن جعفر کلا رسیدگیش از هر لحاظی عالیه من اولی رو‌رفتم ولی دومی رو امام حسین کشتنم

🥹🥹🥹♥️

منم به این جا که رسید میگفت زور بزن ، وای کبود شدم🤣

چ گرون شده ، عید ۱ تومن ، من گرفتن

مبارک باشه عزیزم خدا خودتو خانوادتو حفظ کنه براهم

الهی مبارکت باشه

واای منم دوتا زایمان طبیعی بیمارستان امام حسین کردم اولیش وحشتناک بود دومی کمی بهتر 🖤

سوال های مرتبط

مامان 🤩ماهلین🤩 مامان 🤩ماهلین🤩 ۱۰ ماهگی
پارت سوم :
ساعت 13 شد و من شده بودم 10 سانت، تند تند میومدن معاینه میکردن و میگفتن دهانه رحمت ورم کرده حتما وقتی 3 الی 4 سانت بودی زور زدی، بهم منیزیم سولفات داخل واژنم تزریق میکردن ک بخوابه ورمش، دردام هزاااار برابر شده بود بهم فشار زیادی میومد، گفتن وقتی دردت بگیره پاهاتو بزار اینجا و زور بزن، منم همین کاررو میکردم اما بچه نمیومد، میگفتن سر بچه گیر میکنه لبه ی دهانه رحم، زار میزدم، التماس میکردم تو رو قرآن به دکترم زنگ بزنین بیاد سزارینم کنه، میگفتن نه تو میتونی زور بزن
نه ماما خصوصیم اومد، نه بی حسی زدن، ده سانت شده بودم دهانه رحمم ورم کرده بود، اخه یک آدم چقدررررر میتونه بدبخت و بدشانس باشع؟
متوصل شدم حضرت فاطمه زهرا و امام رضا و دیگه نه حال زور زدن داشتم نه حال التماس کردن، خودشون دیدن کم کم دارم از حال میرم دیگه ریختن سرم یکی، موقع زور زدن یکی همزمان شکممو فشار میداد یکی دست‌شو کرده بود واژنم منم همزمان زور میزدم اما بچه نمیومد، صدای یکیشون هنوز تو گوشمه ورداشت گفت خیلی درد کشیده بی‌حال شده زورای خوبی نمیزنه
مامان مانیار مامان مانیار روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان :
من امروز ساعت ۷:۳۰ صبح بستری شدم با دهانه رحم یک سانت و اینکه سر بچه هم تو لگن نبود و امیدی به زایمان طبیعی نداشتن اما چون من اصرار به طبیعی داشتم گفتن تلاشمون رو میکنیم خلاصه از ساعت ۹ صبح با آمپول شدم ۴ سانت و کم کم انقباض داشتم و بازم سر تو لگن نبود .. ساعت ۱۲ وارد فاز فعال شدم و دردام خیلی شدید و منظم شد طوری که دادم میزدم و نفسم بالا نمیومد کیسه ابمو پاره کرد همچنان هنوز سر بچه تو لگن نیومده بود ساعت یک شدم هشت سانت کم کم سر اومد تو لگن یعنی قشنگ مرگو دیدم روی توپ نشستم و میگفتن انقباض داری بالا پایین کن میگفتن زور بزن موهاشو دیدیم زور میزدم عرق مرگ میزد منو خلاصه که ساعت ۱:۳۰ ظهر دیگه رفتم اتاق زایمان چنتا زور زدم بی جون شده بودم اکسیژن زدن بهم گفت یه زور دیگه بدی تمومه گفتم دیگه انرژی ندارم گفت الان سرشو دیدم کاری نمیتونم بکنم زور بزنی تمومه گفت جیغ بنفش بزن ولی زور بده خلاصه که زور زدمو بچه به دنیا اومد ساعت ۲ ظهر .. من بازم برگردم به عقب زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم با اینکه خیلی برام سخت بود اما پرسنل بیمارستان عالی بودن خیلی کمکم کردن .. دکترم گفت فکرشو نمیکردم انقدر همکاری کنی و ساعت دو زایمان کنی انتظار ساعت ۶‌ رو داشتم
مامان محمد طاها❤️❤️ مامان محمد طاها❤️❤️ ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت دوم
وقتی سرم تموم شد به ماما گفتم من میخوام راه برم نمیتونم رو تخت باشم گفت باشه بیا پایین و سرم هم با خودت بیار با سرم راه میرفتم آبمیوه داشتم آناناس و خرما هم میخوردم تا شد ساعت ۱۲ اومدن معاینه کردن من ۳ سانت بودم کلی درد داشتم از کمر درد فقط داد میزدم کمک میخواستم درد کمرم وحشتناک بود نمیتونم توصیف کنم دوس ندارم بچه ها بترسونمتون اما خدا قدرتش میده نگران نباشین خلاصه دکتر آومد گفت انقباض هات خوبن ببین اگه همکاری کنی زود زایمان میکنی منم فقط قسم میدادم کمکم کنید نجاتم بدید تو ۳ سانت مونده بودم ساعت ۲ گفت شدی ۵ سانت گفتم بزار ورزش کنم گفت میترسم بیفتی گفتم نه بزار بیام پایین یه توپ بزرگ برام آوردن من با کمر درد هام با یه سرم بزرگ که تو دستم داشتم نشستم رو توپ ورزش کردن داشتم از درد میمردم خون ریزی هم داشتم یهو ساعت ۳ و نیم جوری داد زدم همه ریختن تو اتاق ماما پزشکم منو بردن رو تخت دیگه داشتم از حال میرفتم ماسک برام زدن نفس بکشم گفت ببین جیغ نزن کل انرژی بزار زور بزن موهای بچت مشخصه من نمیتونستم زور بزنم جیغ میزدم داد میزدم گفت اینجوری نمیشه گفتم باشه شروع کردم زور میزدم گاهی هم جیغ جوری که گلوم انگار پاره میشد
مامان ایهان مامان ایهان ۷ ماهگی
تجربه زایمان قسمت 2
بعدش ماما همراهم اومد و دکتر معاینم کرد گف پنج سانت اصن نفهمیدم چجوری پنج سانت شدم .امپول فشار و تزریق کردن بازم دردام مث پریودی بود و باز نمیشدم دوز دارو رو بیشتر کردن بازم باز نمیشد اخرش،ی امپول زدن ک دهانه رحممو نرم کرد اینجا بود ک دیگه نتونستم با ماما همراه ورزش کنم دردام شدید شد حدود ساعت هفت عصر شدم ماما همراه گف حالت سجده شو هر وقت درد داری کمرتو تکون بده منم همینکارو میکردم واقن دردا داشت فشار میاورد فقط فاطمه زهرا رو صدا میزدم .کمرم داشت میشکست .ماما همراه هر وقت کمرمو تکون میدادم با ماساز کمرمو اروم میکرد دیگه داشتم التماسش میکردم ک ترو خدا ماسازم بده میگفتم دیگه نمیتونم حس مدفوع داشتم ب ماما همراه گفتم رف دکتر و صدا زد اومدن رو سرم گفتن هشت سانت شدی داری فول میشی زور بزن منم واقن توانشو نداشتم زور بزنم خدای من بترین درد دنیا بود داشت کمرم نصف میشد ب حرف دکتر گوش دادم با تمام قدرت زور زدم لاب لاش میگف نفس بگیر نفس میگرفتم داشتم میسوختم از درد .ی زور زدم بدنش اومد یه زور دیگه گفتن بزن بدنش بیاد زور زدم با تمام قدرت و ی داد زدم خدایا پسرم دنیا اومد چقد خوشگل بود و چقد راحت شدم بهترین حس دنیا .بچمو گذاشتن رو سینم .منم درد از بدنم رف
مامان سید‌ علی👼🏻🤍 مامان سید‌ علی👼🏻🤍 ۵ ماهگی
"تجربه بارداری🤰🏻و زایمان👩🏻‍🍼"
"قسمت شانزدهم👼🏻"

حس کردم شدیدا دسشویی دارم به مامام گفتم و کمکم کرد تا دسشویی برم با همون سِرُمی که بهم وصل بود رفتم دسشویی و وقتی اومدم گفت بازم بشین رو توپ
خونایی که ازم میومد خیلی رو اعصابم بودن🥲
دوباره دردام شدیدتر شد و منم توکل کردم به خدا و محکم تا میتونستم بپر بپر میکردم دیگه یه جاهایی گفتم نمیتونم میخوام برم رو تخت🫠
مامام گفت یکم دیگه رو توپ باش عالی پیش میری
یکم دیگه هم تحمل کردم و رفتیم رو تخت
موقع دردا سعی میکردم داد نزنم که گلو درد نشم و فقط نفس عمیق میکشیدم به جای داد زدن(توصیه میکنم حتما حتما حتما تکنیکای تنفسی موقع زایمان رو از یوتیوب یا گوگل یاد بگیرین چون خیلییییی موثره)❤️
رو تخت دراز کشیدم و موقع دردا مامام میگف نفس عمیق بکش و وقتی درد داری بگو من نقاط فشاری رو برات ماساژ بدم
موقع دردا بهش میگفتم و اون نقاط فشاری رو میگرفت مث ساق پاهام و دردام خیلی اروم میشد
مامام گفت خب بسه حالا به حالت سجده شو و وقتی درد داری خودتو تاب بده و وقتی درد نداری عقب جلو شو(یکی از سختتت ترین قسمت ها برام همین حالت سجده بود ، واقعاااا به زور تحملش میکردم و بعضی جاها مخصوصا موقعی که دردام شروع میشد خیلییی درد داشت😅)
هعی میخواستم پاشم ولی مامام نمیزاشت و میگف یاسمن جان ادامه بده تو میتونی منم زود خر میشدم ادامه میدادم😂 و فقط میگفتم یازهرا🥲
مامان Nini مامان Nini روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۲

معاینه ام کرد و گفت سه سانتی و کیسه آبت پاره شده نامه داد گفت برو با آمپول فشار زایمان کن خلاصه اومدم خونه رفتم حموم یکم زیر دوش ورزش کردم و رفتم بیمارستان بستری شدم ساعت ۳ شب آمپول فشار رو وصل کردن تا ساعت ۷ و نیم صبح ولی دردم شروع نشد دکتر اومد کیسه آبمو پاره کرد و دردام شروع شد و یهو از سه سانت شدم پنج سانت مامام که گیتی محمود آبادی بود اومد و فقط یه حرکت قمبل کردن داد و رفت😐ولی دوتا مامای دیگه بودن خیلی خوب بودن باهام بعدا فهمیدم مامانم بهشون پول داده ولی خیلی اخلاقشون خوب بود اومدن بالا سرم یکیش کمرمو ماساژ داد و ورزش داد که ساعت ۹بود که حس زور بهم دست داد و ماما گفت زور بزن بعد از کلی زور زدن خواست برش بزنه که سوختم یعنی درد زایمان انقدر سخت نبود بعد از برش دوباره زور زدم دیدن بازم سر بچه نمیاد بیرون دوباره یکم دیگه برش زدن و بعدش هم یکم دیگه برش زدن درکل خیلی برش زدن خلاصه بعد از کلی زور زدن سر بچه بیرون‌اومد و بدنش هم سریع کشیدن بیرون و گذاشتن روی شکمم انقدر سبک شدم که نگو ولی وقتی شروع کرد به بخیه زدن مردم و زنده شدم و کامل حس میکردم وقتی بخیه میزد هر چقدر هم بیحسی میزد بیحس نمیشدم خلاصه بعد از کلی جیغ و داد بخیه زد و برام پد گذاشتن و گفتن به بچت شیر بده
الانم فعلا ببمارستانم و فردا مرخص میشم
انشالله همتون به خوبی و خوشی زایمان کنید🫶🏻🩵
مامان یزدان مامان یزدان روزهای ابتدایی تولد
خانما این تجربه زایمان منه با امپول فشار بیاین بگین ببینم شما هم مث من اینقد زور زدین؟؟
من ساعت ۶ عصر بستری شدم سرم زدن تا ساعتای ۹ اینا درد خاصی نداشتم تا ۱۰ یک کم انقباض داشتم. ساعت ۱۰ که انقباضم بیشتر شد دکتر اومد و کیسه ابمو پاره کرد. دردام بیشتر میشد با فاصله بیشتر مثلا ۵ دقه یه بار. تا ساعتای ۱۲ قابل تحمل بود ۱۲ به بعد دیگه نمیتونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم ولی ورزش میکردم اپیدورال نزدن چون سربچه پایین نیومده بود یه امپول تو سرمم زدن که خواب اور بود ولی دردمو کم نکرد فقط گیج خواب بودم . چند بار اومدن سر بچه رو تحریک کردن. ساعت یک به بعد. دیگه فقط اومدن و گفت زور بزن. چشمت روز بد نبینه موقعی که درد داشتم باید زور میزدم . توی هر انقباض سه تا زور میزدم جوری که ببخشید مقعدم داشت پاره میشد از شدت فشار. منی که خجالت میکشیدم میگفتم دازه مدفوعم میاد دکتره میگفت منم ازت همینو میخوام ینی زورات خوبه. خلاصه زور اول یه کم درد داشت ولی دومی و سومی انگار با زور زدنم دردا هم میرفت بیرون. خلاصه اینقد زدم که مقعدم هنوز درد میکنه.😂 اون وسطم فقط میپرسیدم بچم کی میاد. میگفتن ساعت ۲ و نیم منم چشمم به ساعت بود که دو نیم بشه. بعد ساعت ۲ و ربع رفتم اتاق زایشگاه و با چند تا زور که واقعا باهرکدومش چشام سیاهی میرفت بچم دنیا اومد و بهترین حس دنیا شد
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۲ ماهگی
مامان حلما مامان حلما ۷ ماهگی
پارت ۴
ساعت ۹ اینا بودم که شده بودم ۹ سانت و اومدن برش زدن با تیغ قشنگ حس کردم و اون صدای که داد که باتیغ زد خیلی بد بود
کمکم بهم گفتم زور بزن من زور میزدم ولی بچه نمیومد بیرون خیلی زور زدم خیلییی دیگه توان برام‌نمونده بود میگفتم بخداا از این بیشتر نمیتونم نمیشههه بهم دستگاه تنفس وصل کردن
و یهو ۵ نفر ریختن بالا سرم یه ماما دیگه که با تجربه تر بود اومد بهم گفت الان ۹ سانت بازی حیفه بری سزارین همه زورتو بزن که بچه بیاد موهاشو داریم میبینم منم بخاطر حرفش و ترس از سزارین باهمه وجود زور میزدم ولی نمیومد😭
باز دوباره بهم گفت نگا هرموقع حس کروی درد داری و فشار به مقعدی میاد اونموقع زور بزن و زورتو ول نکن
منم هرچی اون میگفت انجام می‌دادم ولی نمیشد زورمو ول نکنم ینی اصلا امکان نداشت انگار نفسم داشت قطع میشد
میگفتم نمیشه بخدا نمیتونم ینی قشنگ مرگمو داشتم میدیدم من همینجور تا ساعت ۱۱ ونیم داشتم زور میزدم آخری که دیگه از حال داشتم میرفتم پرستارا تو گوش هم یه چیزایی میگفتن ینی واقعا حالم خیلی بد بود یهو چن نفر دیگه اومدن تو اتاق دوتا ماما اومدن رو شکمم دوتا پرستار هم یه شال سبز آماده کرده بودن و یه تخت برای بچه