دیروز ساعت ۳ امیرمحمد نوبت دکتر داشت. چون یه مقدار مسیر دور بود ساعت ۲ونیم ازخونه رفتیم بیرون ساعت ۵ دقیقه به ۳ رسیدیم. منشی گفت بشینین صداتون میکنم ساعت ۵ونیم مارو فرستاد داخل. دکتر سی تی اسکن نوشت برا بچه گفت الان برین بیمارستان انجام بدین دوباره بیارین من ببینم. ما ۶ رسیدیم بیمارستان. ۶و بیس دقه نوبتمون شد. باید حتما بچه خواب باشه برا سی تی. من نخواستم ازون داروی خواب آور بهش بدن. چون شنیدم خیلی عوارض داره. خلاصه خودم به بدبختی از مسیر مطب تا بیمارستان تو ماشین بچه رو خوابونده بودم. خلاصه رفتیم داخل اتاق سی تی به محض اینکه گذاشتمش رو تخت بیدار شد. خانومه گف ببر دوباره بخوابون بیارش من دوباره تلاش کردم ۴۰ دقه بعد خوابید مجدد بردم تا گذاشتم رو تخت باز بیدار شد. و این پروسه تا ساعت ۱۰ ونیم شب طول کشید. سالن چندین بار پر و خالی شد مخصوص اطفال و نوزادان بود. بچه ها و نوزادها با سنین مختلف اومدن سی تی انجام دادن ورفتن مت موندیم و پرسنل بخش ... همه تعجب کرده بودن میگفتن چرا این اینطوریه. گفتم ۸ ماهه داستان ما همینه... انقققققققدر لین بچه خوابش سبکه پدر ما دراومده... ناگفته نماند دیروز قبل اینکه بریم بیرون ۱ سی سی هم سیتریزین بهش داده بودم یه ذره گیجم بود هنوز وگرنه که عمرا اگه همین چت دقیقه رو هم میخابید.
تو مسیر برگشت رفتیم خونه مامان دوتا بچه بزرگترم اونجا بودن اونا رو برداشتیم وقتی رسیدیم خونه ساعت نزدیک ۱۲ شب بود.
ما همه گیج و خستههههه. امیرمحمد تازه میخواست بازی کنه

۱ پاسخ

چرا سى تى اسكن نوشته

سوال های مرتبط

مامان نویان مامان نویان ۱۶ ماهگی
سلام دوستان من متوجه شدم که بعضیا هنوز نتونستن شیر شب بچشونو قطع کنن که اینطور هم مادر کلافه و داغون میشه هم خود بچه
اگه بچت شیر خشکیه
اگه مثلا ساعت ۱۰ میخوابه قبل خواب ۳۰ سی سی شیر بیشتر بده که مطمئن بشی سیر خوابیده
بعد مثلا ساعت ۲ بیدار میشه ۴ بیدار میشه ۶ بیدار میشه

اول بیا ساعت ۲ رو قطع کن مثلا اگه بچت ۱۲۰ سی سی میخوره امشب بهش ساعت ۲ که بیدار شد ۹۰ سی سی بده
فرداش ۶۰ سی سی
فرداش اگه بیدار شد بدون اینکه بهش چیزی بدی سعی کن فقط بخوابونیش چون عادت کرده این ساعت بیدار شه
اگه خیلی تقلا کرد همون ۶۰ سی سی فرداش اگه بیدار شد فقط بغلش کن بخوابونش میبینی از فرداش اون ساعت دیگه بیدار نمیشه
ساعت ۲ که قطع شد شروع کن واسه ساعت ۴ همین کارارو تکرار کردن
یهو همه ساعتارو باهم قطع نکن
یکم پروسش زمان میبره فقط صبوری کن
شیر شب واسه بچه جز ضرر هیچی نداره پس حتما قطعش کن

کسایی هم که شیر خودشونو میدن طبق اون بالا که توضیح دادم
هی ساعت شیر دادنتو کمتر کن
از ۲۰ دقیقه بشه ۱۵ دقیقه فرداش بشه ۱۰ دقیقه تا برسه به ۵ دقیقه از فرداشم که بغل و بدون شیر خوابوندن

موفق باشید
مامان کایانی مامان کایانی ۱۲ ماهگی
صبح شد و شوهرم و مادرشوعرم اومدن رقت دنبال ترخیص و ما منتظر بودیم دیگ دیدیم دیر شد نیومدن مادرشوعرم کارتشو داد ب شوهرم گفت برو براش کباب و ساندویچ اینا بخر خلاصه رقت اومد و رفت تسویه حساب کنه پرستار ها اومدن گفتن بچه باید دوروژ بمونه اگ‌مشگلب داره متوجه بشیم رضایت شخصی دادیم مرخصش کردیم و رفتیم خونه مامانم رفت خونه خودش منم رفتم خونه مادرشوعرم اون شب اوکی بود تا ساعت دوازده شب دیدم بچه بیقرار شد کلی گریه میکرد آروم قرار نداشت یکسره جیغ جیغ شوهرم هی میگفت بریم بیمارستان مادرشوعرم می‌گفت بگیر بخواب بچه اس گریه می‌کنه همه نشستیم تو اتاق تا بچه بخوابع برادرشوعرام ک سرشون و با روسری بسته بودن 🥴🤣دیگ شوهرم پاشد رفت عصبی شد نگو رفت بیمارستان بپرسع گفتن ببرینش بیمارستان کودکان ساعت پنج صبح دیگ رفتیم بیمارستان تا ب ماشین رسیدیم بچه آروم شد خوابید شوهرم چرت میزد پشت فرمون بزور رسیدیم تا رسیدیم گفتن کولیک داره برای اونه ولی گفتن آزمایش زردی باید بدید
ما منتظر موندیم دوسه ساعت دیدیم خبری نیست رفتیم خونه و دیگ بیخیال جواب آزمایش غروب بردیمش پیش متخصص گفت با دستگاه ک زردی روی۱۲هست ولی باید آزمایش بدین گفتیم صبح دادیم گفت برین جواب آزمایش و بیارین ما موندیم و شوهرم رفت آورد تا آورد دکتر گفت باید بستری بشه ۱۴ونیم من حالا گریه تا بیمارستان گریه میکردم درد داشتم بچمم اینجوری اذیت میشد گذاشتنش دستگاه و من تنها شدم همه رفتن موندم پیش بچه گفتن آزمایش میگیریم ازش خبرتون میکنیم تا آزمایش جوابش اومد گفتن شده بیست و فاویسم داره باید سریع تعویض خون بشع زنگ زدم ب مامانم و شوهرم گفتم همش گریه میکردم اومدم پیشش خوابیدم پاشدم دیدم نیست بردنش ای سیو تعویض خون
مامان کایانی مامان کایانی ۱۲ ماهگی
انقد درد داشتم درد اسهال و استفراغ داشتم حالم بد بود مثل آدمی بودم ک چیزی خورده و مسموم شده ترش میکردم و خیلی افتضاع بودم شوهرم ترسیده بود گفت آخه وقتش نیست الان یک ماه دیگ بچه باید بیاد گفتم بریم توراخدا پاشدیم رفتیم ازاون سمتم مادرم اومد اول بیمارستان ک رسیدیم سریع رفتیم داخل مامانم جلوتر بود من پشت سرش شوهرم رفت ماشین پارک کنه تا رسیدیم مامانم گفت زایشگاه کجاس گفتن اینجا زایشگاه ندارع باید برین ی بیمارستان دیگ دوباره برگشتیم رفتیم ی بیمارستان دیگ ی ساعت پشت در منتظر بودیم در و باز کنن فقط بریم داخل زایشگاه خلاصه نزاشتن بقیه بیان من رفتم داخل و معاینه ام کردن گفتن یک فینگر باز شده رحمت هی معاینه میکرد دست میزاشت تو بدنم و گفتم چیشدع باید چیکار کنم گفت چون زیر۳۷هقته هستی بیمارستان ما قبولت نمیکنن اگ ۳۶بودی حدااقل می‌تونستیم کاری کنیم زنگ زد ب ی بیمارستان دیگ ارجاع دادن ب ی بیمارستان دیگ اونم چی دقیقا ساعت ۱۲شب بود هلک و هلک بااون درد باز رفتیم ی بیمارستان دیگه خلاصه تا رسیدیم گفت بشین رو تخت رفتم و اومدن نوارقلب گرفتن و انقباض و چک کردن و بعدش دوباره معاینه ام کرد گفت ۱نیم فینگر. بازی از فشاری ک ب رحمم میومد بخاطر اسهال باز شده بودم گفت پاشو برو رو تخت معاینه اوف خیلی بد بود تختش رفتم اونجا منتظر موندم تا بیاد یچی دستش بود شبیه تست کرونا ک از بینی میگیرن اونو وارد رحمم کرد یعنی ها چشمم سیاهی رفت از درد انگار مرگمو دیدم انقد جیغ کشیدم گریه کردم پرستار می‌گفت تکون نخور میزنع کیسه ابتو پاره می‌کنه
مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی