۹ پاسخ

برای من از اون چیزی که فکرشو میکردم وحشتناک تر بود .انشالله این یکی راحت باشه

خیلی سخت بود

واقعا بعضیا خیلی بد از زایمان طبیعی حرف میزنن الان که دارم تجربه بعضی از خانوما که زایمان طبیعی داشتنو میخونم دردام اومدن سراغم 😐

از اون چیزی که فکرشو میکردمم ترسناکتر بود

فقط اون لحظه ای ک بچه ازت خارج میشه انگار یه بار سنگینی از دوشت برداشت..ولی من خاطره خوبی از زایمان اولم نداشتم انشالله این یکی خوب باشه

مگه بیحسی استفاده نک دین؟اپیدورال یااسپاینال

آره بود. ولی حتی یه ساعت بعدش گفتم بازم بعدی رو طبیعی میارم 😑

بله بود😁👋🏻

نه واسه من خوب بود ولی آمپول فشار خیلی بده اذیتم کرد ۱

سوال های مرتبط

مامان دریا🫀 مامان دریا🫀 روزهای ابتدایی تولد
خاطره زایمان
پارت ۱
خب اول از همه بهتون بگم ک من از اول بارداری خیلی فعالیت داشتم ، خونم طبقه ۴ بدون آسانسور هروز بیرون بودم میرفتم بازار کارای خونه رو خودم میکردم رابطه ام ب صورت مرتب داشتم ، استراحت نداشتم. از ۲۵ هفته افتادم دنبال انتخاب ماما همراه و بیمارستان چون خیلی استرس داشتم ک همه چی خوب پیش بره، و بنا ب دلایلی (ک پزشکی نیست و شخصیه)😂 انتخابم طبیعی بود
با این شعار ک لگنم خوبه تحرک دارم و مادرم راحت زاییده منم مثل اونم ,دردش ی روزه ، تا ۵ سانت قابل تحمله ، روش بی دردی هس و .....
دلم ب اینا خش بود ک حتمن حتمن میتونم و از پسش بر میام
و بزرگ ترین اشتباهی ک کردم این بود دکترم مال اون بیمارستانی ک میخاستم برم نبود (من خیلی دکتر عوض کردم تا یکی و پیدا کردم ک خوب بود)و دیگ نمیشد عوضش کنم ، و میگفتم اگ‌مشکلی پیش بیاد و ی درصد بخام سزارین بشم دکتر شیفت بیمارستان هست دیگ پس نیازی نیست دکتر بگیرم تنها امیدم ب خدا و بعد ماما همراه و بعد روش های بی‌دردی بود
منو تا آخرین لحضه زایمان ندادن ینی تا ۴۱ هفته کامل نی نی تو دلم بود
ی هفته آخر هم کارم شده بود هرووووز برم سونو و آن اس تی .
اینم بگم ک از ۳۶ هفته رفتم‌ پیش ماما. ورزش میکردم دوش میگرفتم و ...
و همه اون کارایی ک ماما میگه و انجام دادم
شیاف ۳ تا میزاشتم ب جا یکی
پیاده روی و ۳ یا ۴ ساعته میرفتم
این مقدمه رو داشته باشید تا بقیه اشم بزارم 🙂🙂🙂
مامان دریا🫀 مامان دریا🫀 روزهای ابتدایی تولد
پارت ۴
دکتر تا ساعت ۱۰ نیومد
و تا بیاد همش منو معاینه میکردن میگفتن تو میتونی بزاعی مدفوع کرده ک کرده
ساعت ۱۰ رفتم اتاق عمل
و اونجا ک رسیدم‌حس زور داشتم ب دکتر میگفتم نمیتونم نفش بکشم درد دارم‌
نمیشد از تخت منو جا ب جا کنن با کمک شوهرم جا ب جام کردن و دکتر بیهوشی ی ماسک گذاشت در دهنم ک دردم‌کم شد و آب رو آتیش بود
بعد ی آمپول زد ت کمرم‌ک اصلا دردش واسم‌ هیچ بود یکم بعدم ک‌ پام بی حس شد عمل شروع شد
ی صدایی اومد گریه نوزاد بیجون ظریف ک داشت گریه میکرد من ت گیجی‌میگفتم این دختر منه؟؟؟
اومد گذاشتش کنار صورتم باهاش حرف زدم میگفتم خدایا شکرت شکرت ک سالم ب دنیا اومد
من هم درد داشتم هم استرس اینک مدفوع خودشو نخوره
بعدم رفتم ریکاوری و دو شبم نگهم داشتن ، اولین بارم ک پا شدم راه رفتم خیلی سخت بود ولی با پمپ درد و شیاف قابل تحمل بود اولین بارم ک دسشویی کردم سخت بود (البته بماند چ درد سر ها داشتم اون شب ولی نمیگم از این تلخ تر نشه )
بعدشم با دریا خانم‌خوشگلم اومدیم خونه
فقط اگ انتخابتون طبیعیه خیلی دقت کنید ک مثل من واستون ی خاطره تلخ نشه

الان گاهی اوقات ک ب دخترم نگاه میکنم دردا یادم‌‌میره
ولی هر شب کابوس میبینم‌.....
عکس ام نگید بزار نمیزارم🙂🙂
سوالی داشتید در خدمتم‌