از وقتی دخترم ب دنیا اومده خواهرشوهرم خیلی خونمون میاد
روزی دو سه بار میاد خونم ( تو ی ساختمونیم ) از همه چی زندگیم‌سر در میاره اینکه خونم تمیزه یا کثیفه ، ناهار چی میزارم شام چی میزارم کجا میرم و…
من رو این چیزا خیلی حساسم قبلا اصلا اینطوری نبود شاید ماهی ی بارم خونم نمیومد بهم کار نداشت الان ب بهانه بچه هی میاد اینجا
بچمو بزور میخوابونم میاد بیدارش میکنه میره 😑😑
یا مثلا میریم مهمونی شب ساعت ۱۲ میرسیم خونه درو باز میکنه ب بهانه دیدن دخترم هی سوال میپرسه
دیشب رفتیم رستوران برگشتیم باز در خونه رو باز کرد (طبقه اوله ) هی کجا بودین کجا نبودین
من غذامو کامل نخورده بودم آوردم خونه بخورم این اومد خونمون سختم بود پیشش غذا بخورم ، زیادم نبود بهش بدم 😑 هی نشست خونمون پا نمیشد
قبلا هر کی زندگی خودشو داشت به هم دیگ کار نداشتیم
الان ب بهانه بچه هی فضولی تو زندگیمون
چیکار کنم چی بگم
وقتی میاد خونمون مگه میشه درو باز نکنم 😑😖😖

۶ پاسخ

مال توخوبه ک مال من و ول کنی میگه بچه ب دنیا امد بیاین با ما زندگی کنید 😐😐
خدا ب دادمون برسه من اعصاب ندارمم

وای خیلی بده من مادرشوهرم میاد هعی استرس دارم ظرفا شسته باش حتما ناهار بپزم و ...واقعا بعضی وقتا میخوام هیچکاری نکنم از ترسم باید همه چی اوکی باشه

خب اگه بیاد بچه رو نگه داره تو استراحت کنی یا کارای خونه رو کنی که خوبه

منم مثل شما تو یه ساختمون زندگی میکنم
اولاش که بچم تازه به دنیا اومده بود همین داستان بود
دو سه بار با شوهرم بحث کردم و شرایط توضیح دادم
از اون به بعدم دیگه نیومدن

چقدر سخته خدا بهت صبر بده

بدبخت منم ک روزی چهار بار مادرشوهرم میاد دوبار پدر شوهرم ی بار برادر شوهرم از کار و زندگی افتادم هرچقدم رو نمیدم بیشتر میان

سوال های مرتبط