تو بدترین موقعیتم الان
مهمون میاد الام ظرفارو باید بشورم خونه رو مرتب کنم سوپ گزاشتم ولی موادشو نریختم چونکه پسرم گریه میکنه و جیغ میکشههه عثبی شده سرشو میکوبه زمین همیشه اینطوریه وقتی میخام جایی برم یا مهمون بیاد اینجوری میکنه دلم میخاد گریه کنم الان صبونه هم نخوردم این بچه امون نمیده اعصابم خورده

انقد بدم میاد ادم که بچه کوچیک داره میرن خونش مهمونی من همه رو جواب کردم

شوهرم زنگ زد بهم گفتم تو خونه چه خبره میگفت ده سال دیگه اینا برات خاطره هستن باید صبرمون زیاد کنيم

الان من بچه کوچطکه که داره نق میزنه دخترمم هست خونه ولی اندازه 6 روز تکلیف داره نمبتونه کممک کنه اون بچم که چهارسالشه، هم نگم برات بمب انداخته همجا، از شانس، گوهی من. سیاتیکمم گرفته مثل چوب شدم دبشب تالا دیشب نشستم به حال خودم گریه. کردم. بعد گفتم خدایا شکرت سختی هم تموم میشه چند شب بود به خاطر مریضی بچها نشد بخابم دیشبم سیاتیکم گرفته بود نشد بخابم. باورت نمیشه اما برا اولین بار. مجبور شدم مواد نهار دادم به همسایم تا برا بچها غذا درست. کرد چون نمیشد تکون بخورم ولی بازم خدا رو هزار. مرتبه شکر

وای خیلی سخته سعی کن اول ب اون برسی و بخوابونیش

عزیزم درکت میکنم منم دخترم مسموم شده از صبح همش بالا میاره پسرمو واکسن زدم تب داره لثه ش سوراخه دندون بیاد بیرون..هیچ کاری نکردم تو خونه بمب ترکیده دست تنهام صبونه هم نخوردم پاهام داره میشکنه از درد بس تو خونه راه رفتم🤦