۵ پاسخ

بله درسته ولی براتو واقعا سخت گذشته منم علوی زایمان کردم ۸سال پیش طبیعی ولی ماما گرفته بودم خصوصی خیلی راحت بود زایمانم باز خدارو شکر گذروندی تموم شد

همه درد طبیعی و کشیدم بجز زایمان می‌دونم چی میگی ایشالا زود خوب میشی
عشق خاله رو ببوس

عزیزم دکترت کی بود؟؟

عزیزم کدوم بیمارستان اردبیل زایمان کردید؟

ای جانم
خداروشکر ک جفتتون سالمید
خدا بهت ببخشه کوچولوتو ❤

سوال های مرتبط

مامان نازگل مامان نازگل ۶ ماهگی
تجربه ی زایمان
من روز دوشنبه نوبت معاینه تحریکی داشتم با دهانه ی رحم دوسانت باز شده. روز قبلش یعنی یکشنبه ۹اردیبهشت از صبح که بیدار شدم داشتم کار می کردم و پیش از ظهر دیدم صبح تا حالا بچم تکون نخورده خلاصه با استرس و وسایل خودم و بچه راهی بیمارستان شدیم رفتم اونجا نوار قلب گرفتن بچه شروع کرد تکون خوردن نوار قلبش خوب بود چون زیر دلم یکم درد می کرد گفتم بهشون گفتن باید معاینه بشی معاینه شدم همون دوسانت بودم دیگه از بیمارستان زنگ زدن دکترم ببینن باید چیکار کنن چون دیابت هم داشتم دکترم گفته بود باید بستری بشه چون دیابت داره و بچه تکون نمی خورده خطرناکه خلاصه خود دکتر اومد چون تو بیمارستان بود یه معاینه ی فوق العاده خشن و محکم کرد که تحریک بشه باز همون دو سانت بودرفتن کارای پذیرش رو انجام بدن منم لباس بیمارستان پوشیدم و رفتم تو زایشگاه اونجا بهم سرم زدن و آمپول فشار دوباره نوار قلب و بعد یه قرص زیرزبونم دادن بذارم گفتن میتونم برم بیرون زایشگاه پیش همراهام رفتم بیرون ناهارمو خوردم یکم نشستم پیششون دوباره رفتم تو دوباره آمپول فشار و دردای زیر دلم شدیدتر شروع شده بود خلاصه تاشب دوبار که شیفت عوض شد معاینه کردن که همون دوسانت بودم نوار قلب مدام می گرفتن و آمپول فشار و بخاطر معاینه دکتر به لکه ببنی افتادم گفتن راه برو وورزش کن و با توپ بهم ورزش یاد دادن خلاصه تا شب همینطوری دردام شدیدتر شده بود و نوار و آمپول فشار ولی خبری از درد زایمان نبود
مامان رها مامان رها ۶ ماهگی
تا ساعت دو شب همون ۱ سانت بودم بعد آمدن و سرمو قندی وصل کردن و گفتن خیلی درد کشیدی یکم استراحت کن همین ک سرم و فشار غط کردن انگار دردام قابل تحمل تر بود و یکساعت راحت بودم دیگه تحمل کردم و جیغ نمیزدم ولی این ی ساعت خیلی زود تموم شد باز آمپول زدن من گفتم اون دستگاه تنفس و بهم وصل کنین یکم‌دردام کمتر شه اونو ک آوردن من خیلی بهتر دردام و تحمل میکردم درد داشتم اما انگار دردامو قابل تحمل تر میکرد گفتم آمپول کمر و برام بزنین گفتن اون دکترش شیفت صبح میاد دیگه تحمل کردم بعدش انگار بچه سرشو درست آورد و تا ساعت ۶ صبح شده بود ۸ سانت دیگه آمدن معاینه کردن و گفتن باید زور بزنی بچه آمد من خیلی خوب همکاری کردم دوسه بار زور زدم و بچه آمد انگار همه دنیا رو بهم دادن خیلی شبیه دختر بزرگم بود درست بود زایمان سختی داشتم ولی با دیدنش همه چیو فراموش کردم و بعدش از پیشم بردنش و گفتن حالا زور بزن جفتش بیاد من زور زدم جفتش هم آمد و بخیه هم زدن شبه خیلی سختی بود ولی خیلی بچه شیرین اینم از تجربه زایمان من
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۴ ماهگی
پارت دوم
دیگه خلاصه به بیمارستان رسیدیم به شوهرم گفتم من نمی تونم راه برم بگو بیان ببرنم😅 شوهرم رفت ویلچر اورد با یه مکافاتی نشستم رو ویلچر و رفتم سمت زایشگاه دکترم با پرستارا هماهنگ کرده بود که منو چک کنن و امادم کنن تا خودش رو برسونه ساعت ۸:۱۵ و اینا بود که رسیدم بیمارستان
پرستارا کمکم کردن بخوابم رو تخت و معاینه ام کنن گفت دختر فولی که لباسات رو سریع عوض کن بریم زایمان کنی گفتم وایی من دسشتویی دارم بزارین برم دستشویی گفتن نه اینا زور بچه است داره میادش دیگه کمکم کردن که لباسام رو عوض کنم و ببرنم اتاق زایمان و با سه تا زور محکم بچه ام رو ساعت ۸:۴۵ رو سینه ام گذاشتن دیگه دکترم به بخیه هام رسید
راستی تو خونه که بودم درد و زورام باعث شده بود شکمم دوبار کار کنه و دوبارهم بالا اورده بودم دیگه معده و مثانه ام خالی بود و فک می کنم تو زایمان تاثیر خیلی خوبی داشت

انشالله همگی زایمان خوب و راحتی داشته باشید و بزودی نی‌نی‌های قشنگتون رو ببینید🤩
مامان Helen👶🏻 مامان Helen👶🏻 ۶ ماهگی
قسمت 6
بچمو بردن
یکی اومد بخیه بزنه، گفت زور بزن و سرفه کن تا جفتتم بیاد، یعنی من بدبخت جفتمم با سختی و درد اومد 😑
بخیه هامو زدن از واژنم تا مقعدم بخیه خورد، از ساعت 12 ظهر که بیمارستان بودم ساعت 11 و نیم شب زایمان کردم، خیلی خیلی زایمان سختی داشتم وقتی از اتاق زایمان بردنم بیرون همه اونایی که تو سالن همراه بقیه ی زائو ها بودن میگفتن الهی بمیریم برات تو زایمان مردی ما اینجا جون به لب شدیم، خلاصه خیلی درد کشیدم تا زنده ام هیچوقت نمیبخشمشون، من که به خیر گذشت و تموم شد الانم باورم نمیشه زنده م و دارم اینارو می نویسم ، ولی دیگه یا هیچوقت نمیزارم دیگه حامله بشم یا فقط سزارین، بخدا الان یک ماهه زایمان کردم تازه چند روزه میتونم درست راه برم هنوزم نمیتونم رو دسشویی بشینم، حس میکنم واژنم خیلی گشاد شده، اعتماد به نفسم کلا رفته، من نمیگم طبیعی واسه همه بده ولی واسه من افتضاح بود شاید واسه یکی دیگه اینجوری نباشه، خلاصه اگه زیاد طولانی شد ببخشید، اگه ترسوندمتونم ببخشید، تنها حرفم اینه که تورو خدا تا میتونید طبیعی زایمان نکنید ، من انقد تجربه م بد بود که هرکی جلوم بگه طبیعی خوبه میزنم تو دهنش😑
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان مهنا👧🏻💖 مامان مهنا👧🏻💖 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت اخر👇🏼

خلاصه زنگ زدن به دکترم گفتن آتنا فول شده سریع خودتو برسون دکترم باورش نمیشد تا دکترم بیاد مامام‌ بهم پوزیشن‌ سجده میداد لگنمو‌ تکون میداد که سره بچه بیاد بیرون بعد دراز کشیدم گفت کف پاهاتو‌ بچسبون‌ زور بده هروقت انقباضام‌ میگرفت میگفت به مقعدت‌فشار بیار زور بده دیگه منم نه ناهار خورده بودم نه صبحونه‌ بعدشم‌ کلی خرما و ابمیوه خورده بودم ولی حیف همه رو بالا اوردم‌ دیگه جون نداشتم با بدبختی زور میدادم که ساعت ۸گفت بریم رو تخت زایمان منم دیگه همش داد و بی داد ولی همکاری میکردم دکتر ساعت ۸ و ده دقیقه رسید که گفت زور بده منم همه ی توانمو‌ گذاشتم برام سریع بی حسی زد دکتر خیلی کم برش زد که در عرض ۱۰ دقیقه زایمان کردم و بچه رو گذاشتن‌ روسینم🥺خیلیی حس قشنگی بود همه ی اون دردای‌ قبل و فراموش کردم‌ من از اول بارداری تصمیمم‌ زایمان طبیعی بود با اپیدورال ولی این ماماها‌ نامردی کردن برام نزدن گفتن تو میتونستی بدون اپیدورال زایمان سریع انجام بدی چون لگنم‌ خیلی خوب بود (اینم بگم که من همسرم موقع زایمان پیشم بود همین که بچه‌ رو گذاشتن رو سینم غش کرد بنده خدا همه ماما ها رفتن سراغ همسرم تا اونو هوش بیارن🤣)خلاصه دیگه همین بازم اگه سوالی چیزی داشتید بگید در خدمتم🤗
مامان یاسین مامان یاسین ۵ ماهگی
ی چندتا چیز از تجربه زایمان سزارین بگم بهتون . اول اینکه من اورژانسی عمل شدم و درد طبیعی و سزارین رو با هم چشیدم و باید بگم که اصلا نمیتونم بگم این یکی خوب بود و این یکی بد بود چون من دوازده ساعت درد کشیدم ولی ی سانت هم باز نشدم ولی بقیه ی خانم ها که اومدن زایمان طبیعی توی دو ساعت اینا دنیا میاوردن و میرفتن و طبیعی بعدش خیلی آسونه چون دردات تموم شدست ولی سزارین خودش که عالیه البته بجز اون سوند هستش چیه نمی‌دونم همون که میزارن توی مثانت تا ادرار تخلیه بشه . من فقط سر اون اذیت شدم وگرنه آمپول بی حسی که از کمر میزنه رو اصلا نفهمیدم بعدش هم که پاهات گرم و بی حس میشه و صداهارو داری می‌شنوی و خلاصه در آرامش و حس و حال خوب بچتو میبینی ولی بعدش دهنت سرویسه بخصوص دوازده ساعت اول اوه خیلی باید درد کشید و من الان شش روز از عملم گذشت ولی نمیتونم درست بشینم و پاشم وقتی دراز میکشم که دو نفر دیگه لازم دارم که بلندم کنن . خلاصه خواستم بگم به تجربه زایمان های بقیه زیاد چیز نکنید که روی انتخاب خودتون تاثیر بزاره و اگه بدنتون آمادگی زایمان داشت برید طبیعی و اگه بفهمید که ذره ای قراره زایمان سختی رو پشت سر بزارید برید سزارین
مامان مهدیار👶🏻🩵 مامان مهدیار👶🏻🩵 ۷ ماهگی
مامانا شرمنده دیرشد رفتم به مهدیار شیر بدم
پارت شش رو گذاشتم تو کامنتا لایک کنید
پارت هفتم
دوست دارم این قسمت از ماجرارو بهتون بگم
وقتی بردنم بخش هم تختیم برا بار سوم سزارین شده بود و دکترامونم یکی بود ولی اون ۱۴فروردین سز شده بود من ۱۵ فروردین میگفت دوبار بردنش اتاق عمل قشنگ بهش نگفتن چه اتفاقی واسش افتاده یا بهش گفتن رحمت پایینه یا گفتن چسبندگی داری اینا ولی خودش میگفت فک کنم تکه ای از جفت رو تو شکمش جا گذاشتن خیلی سختی کشیده بود یبار بردنش عمل با بی حسی بچه رو بیرون اوردن دوباره بردنش و ۴ساعت تو اتاق عمل بوده و بی هوشی خیلی سختی کشیده بود خلاصه فک کنم بخاطر اون که خونریزی لخته ای داشته و دوبار بردتش اتاق عمل دکترم به ماما ها گفته منو هم شکمم زیادفشار بدن تا ببینم خونریزیم خوبه یانه چون خود ماما هم میگفت باید شکمتو فشار بدیم چون دوتا مریض داشتیم که دوبار رفتن اتاق عمل اگ توهم میخوای دوبار شکمتو پاره کنن نزار من فشار بدم و دیگه خداروشکر فردا هردومون مرخص شدیم🥺