۴ پاسخ

نویان تو تولدش همش بغل خودم بود با مادرشوهرم اونقدر جور بود نمیرفت بغلشش ..یه جاری دارم گفت از بس تو رو دیده بهت وابسته شده بهشش گفتم عزیزم انگاری نمی دونی اضطراب جدایی چیه اصلا من عشق میکنم بغلش میکنم ...ول کن مردم حرف زدن بلدن ...منم لاغرم حوصلع داریا

بچس دگ قابل پیش بینی نیست.حرص نخور بزرگ میشه بازمیرین جشن و عروسی.حالا ک گذشت

خب آدما با هم فرق دارن
بچه رو باید ببری با بچه های دیگه ارتباط بگیره اینکه توی جمع بهت میچسبه بخاطر وابستگی که خودتون باعثش هستین

پسرم ۱۱ ماه داشت رفتم عروسی آنقدر که گریه میکرد دیگه هیچ کس به عروس داماد توجه نمیکرد همه بچه منو نگاه میکردن 😂 این مردم حرفاشون تمامی نداره لاغر باشی میگن به خودت برس چاق باشی میگن رژیم بگیر بیخیال همین که سالم هستیم خدا رو شکر 🙏 البته یه کم کمر درد و پا درد و از این چیزا هست اعصاب که دیگه قربونش برم صفر صفر

سوال های مرتبط

مامان ایهان مامان ایهان ۱۷ ماهگی
سلام خانم ها
توروخدا رد نشید بخونید جوابم بدین
خانم ها من ازبابت این اوتیسم خیلی نگرانم
ببینید من پسرم دوبار میبرم عروسی بار اول زیاد نترسید کمتر ترسیدگریه کرد امشب بردم ازدر تالار که وارد شدیم بعل باباش بود شروع کرد گریه جیغ مجبور شدم خودم بگیرمش بغل تا سالن پذیرایی گریه کرد اونجا دسر اول عروسی دادن آروم شد تا مشغول خوردن بود ازسالن رفتیم حیاط رقص دوبار شروع کرد گریه مدام بغلم بود اینور اونور می‌بردم تا شد وقت شام دوبار سر شام شروع کرد بازی خوردن سرحال بود تا دوباره رفتیم تو حیاط اونجا بازم مشغولش کردم یه گوشه با بطری نوشابه بعد یک ربع بطری ازش گرفتم رفتیم پیش خانم ها شروع کرد گریه مجبور شدم بیارمش خونه
حالا تو عروسی یه بچه همسن خودش بود ۱ماه ازپسر من زودتر بدنیا اومده خانم ها اون اینقدر شیطون بود میدویید بازی می‌کرد هرکی صداش میزد می‌خندید میرفت بغلش وقت شام قشنگ با قاشق غذا می‌خورد اون بچه منو میدید می‌خندید دوست داشت بیاد بغلم پسر منو ناز می‌کرد گفتیم بهش بوس می‌کرد ولی برعکس پسر من مادر اونو میدید انگار جن دیده زار زار گریه میکرد البته سر شام دیگه گریه نمی‌کرد مشغول خوردن بازی بود
حالا واقعا نگرانم چرا پسر من اینجوری رفتار میکنه
یچیزی بگم پسرم ازبس بردم دکتر تا چشمش به مطب شلوغ دکتر میفته میفهمه زود گریه میکنه ایا امکان داره بخاطر شلوغی مطب الان از شلوغی بترسه یا نه ربطی نداره
کلا ازعروسی که برگشتم استرس گرفتم چرا پسر من اینجوریه ولی اون بچه همسنش یجور دیگه بود