چجوری میتونین شماها اخه....دیشب قراربود بریم خونه ی تازه عروس داماد شوهرم گف مهرزادو ببریم خونه مادرش بعدبریم ....اینقد گریه کردم گفتم بدون بچم هیچجا نمیرم جونمه جونمو ازم نگیر...نزدیک بود دعوابکنیم
عزیزم همه این حس میاد سراغشون ولی بعدا طاقت نمیاری، به حرف بقیه توجه نکن که میگن چطور دلت میاد، اگه شرایطش رو داری انجام بده
ای گفتییییی
دلم میخواد مثل اون روزا ساعت 11شب بخوابم تاااااا سه بعد از ظهر واااای چ حالی میده
الان 12 شادمهر تازه خواب میره شش صبح هم بیداره انگار کوکه رو این ساعت
من بچم میخوابه دلتنگش میشم یا اصلا نمیتونم بچمو بسپارم دست کسی حتی مادرم حس غربت بهم دست میده بااینکه کلی خسته میشم
دقیقااااااااااااااااااااا
بزار قشنگ استراحت کن
من چندبار تا حالا اینکارو کردم
خب بزار اگر شیرخشک هست
والا کسی نیس گردن بگیره
من دلم میخاد فقط چند ساعت بدونِ حرف بغل شوهرم بخابم...😅😅😅مثل قبلنا😅😅😅
از اونجایی که هم شیر میدم هم مامانم شاغله غیر ممکنه . ولی اگه میتونی بزار
نمیشه بهونمونو میگیرن ☹️🥲 منم میخوام
بزااار
اهوم منم منم برم کوه برم باشگاه برم اصلا بازار خرید کنم فقد عشق وحال کنم
منم ولی نمیشه شیرمیدم بش🥹
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.