تجربه زایمان پارت دو
با تمام جزییات و لحظه به لحظشو میگم امیدوارم کسی نیاد بگه اووو زایمان طبیعی سخت نیست . امیدوارم که شماها خیلی راااحت بدنیا بیارید نینی هاتونو و خوش زا باشید.
رسیدیم به جایی که پذیرش شدم و لباسامو عوض کردم و رفتم تواتاق ی تخته که کنار تخت ی دستگاه ان اس تی بود و داخلشم ی محفظه برای نینی که بدنیا اومد بزارنش داخل و ی دسشویی داخل اتاق .
لباسامو عوض کردم که هشت تا دانشجو اومدن با استادشون داخل با لباسای سبز لجنی که دور تا دور تخت من جمع شدن یکیشون ان اس تی وصل کرد بهم ،استادشون معاینم کرد گفت یک سانتی!! من فک میکردم حداقل حداقل دو رو باشم‌😵‍💫که نبودم ... دیگه یکیشون گفت من آنژوکت بزنم من من 😒
اومد رگمو بگیره که جابجا زد ونتونست!!گفت بد رگه بریم اون دست !! که یکی دیگشون گفت بذه من بزنم نوبت منه😑دقیقا موش آزمایشگاهی رو داشتم !!که استادش گفت دستتو بزار رودستم باهم بزنیم 😶😲و خلاصه آنژوکتمو زدن 😤یکیشون گفت من میخام معاینه کنم 😮‍💨تا دستشو گذاشت دم من جیغ زدم ،دوباره اومد بزاره من جیغ زدم گفتم ولم کنید ،که استادشون نگاهم کرد گفت وای چ سوسول!!گفتم اره سوسولم دست نزنید بهم 😡ولی تا دانشجویه معاینه نکرد ولم نکردن 😢
فقط دعا دعا میکردم زودتر ماما خصوصیم بیاد از شرشون خلاص شم
که تا ماما خصوصیم اومد همشون رفتن و ماما گفت چند سانتی؟گفتم همون یک !! گفت خب خوبه .و انقباضام منظم بود تو ان اس تی که گفت این خیلی عالیه 😍بااین درد و انقباضا سریع پیشرفت میکنی 🫠
و شروع کردیم به ورزش و گفت اهنگ بزار و منم اهنگ گذاشتم و خوشحال شروع کردم به ورزش و ی ساعتی گذشت و معاینه کرد و هیچی نگفت !! فهمیدم همون یک سانتم ولی شدت دردا داره زیادتر میشه .دیگه اهنگ و قطع کردم که داشت میرفت رو مخم 😤

۱۴ پاسخ

منو یکی لایک کنه بخونم فردا زایمانمه

سریع تر میزاری بقیه شو ؟ لایکم کن

اون بیمارستانی که دانشجو داره طبیعی زایمان کردن بدترین اشتباهه
دیروز واسه یه معاینه ساده اونقدر اذییتم کردن که دیگا عمرا برم اون خراب شده

وای خدا آدم گیر دانشجو نیفته فقط

یاد زایمان خودم افتادم با پنج تا دانشجو😂

بیمارستان دولتی بودی؟

گلم گوشی گذاشتن یاماما برات اورد؟کلا دست ماما بود؟چون یادمه روطاها ماماگف گوشیتو بده ب من ک یه وقت اونا نمیذارن وکلی عکسو فیلم گرف

وای چ بیشعور بودن از اولش نباید میزاشتی اونجوری بیان روسرت

موقع معاینه حتما باید نفس عمیق بکشید و خودتون رو شل شل کنید تا دردتون نیاد

من تا 3 سانت نشده بودم ماما همراهم نیومد

بقیش کو

بیمارستان دولتی بودی؟

بیمارستان خصوصی بودی یا دولتی؟

وای منم نزدیک ده ساعت روی دو سانت بودم... منتها چون کیسه ابم پاره شده بود سزارین شدم... ولی دردهای منظم. با فاصله دو دقیقه و مدت یک دقیقه درد... نزدیک ده ساعت همینجوری منظم درد داشتم

سوال های مرتبط

مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۴ ماهگی
#ادامه
شرح زایمان
ساعت چهار بود دکتر معاینه کرد چهارسانت بودم،
ساعت حدودا پنج پنج و ربع بود که دردام خیلی زیاد شده بود، حالت تهوع شدید داشتم، و از همه بدتر حس مدفوع داشتم که ماماها نمیذاشتن و هی معاینه میکردن و من میگفتم الان کم کم ۶سانت شدم اما همون چهارسانت بودم 😐
دردام به مرور خیلی شدید میشد به طوری که فقط میتونستم رو زمین چمباتمه بزنم و دادم رفته بود هوا، تا ساعت ۶:۳۰ تونستم تحمل کنم اما بعد اون تب و لرز بدی افتاد به جونم و فشارمم خیلی اومده بود پایین واقعا حس میکردم میخوام بیهوش شم، دیگه همسرم منو بااون وضعیت دید گفت اپیدورال بگیر 🤦🏻‍♀ درخواست دادیم و ساعت هفت و ده دقیقه اومدن که تزریق کنن ماما گفت بذار معاینه ت کنم ببینم پیشرفت کردی یا نه، که بازهم همون ۴سانت بودم
خلاصه ساعت هفت و ربع تزریق کردن و برام مثل معجزه بود دردام کلا از بین رفت ، همون موقع شیفت ماماها عوض شد و مامای جدید اومد بالاسرم
بهش گفتم میشه ورزش کنم گفت نه بذار یه ان اس تی بگیریم بعد، همون موقع هم معاینه کرد بازم ۴سانت بودم
ساعت پنج دقیقه به هشت بود ماما اومد که ان اس تی رو جدا کنه و من برم برای ورزش، معاینه کرد و خیلیییی عجیب گفت ۹ سانتی 😐 من گفتم داره شوخی میکنه دلداری بده و یکم خودش با دست اینور اونور کرد گفت ده سانت شدی فقط زور نزن تا دکتر بیاد و انقد تعجب کرده بود هول کرده بود 😐😂
همون موقع دردام داشت کم کم شروع میشد که دکتر اومد بالاسرم و گفت واقعا ده سانتی؟ و معاینه کرد و گفت سریع ببریدش اتاق زایمان، خلاصه قسمت نشد من ورزش کنم😂 منو بردن اتاق زایمان و با چهارتا زور درست حسابی دخترم ساعت ۲۰:۳۰ بدنیا اومد😍😍
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۲

رفتم خونه یکم سوپ خوردم دوش گرفتم شیو کردم و آماده شدم با اینکه هیجان داشتم و خوابم نمیومد ولی به زور خوابیدم تا انرژی داشته باشم
۵ رفتم بیمارستان و به مامای زایشگاه گفتم که طبیعی میخوام و دلم میخواد ماما همراه داشته باشم که خوشبختانه خودش شد و خیالم راحت شد چون از قبل میشناختمش و واقعا مهربون بود
یه ان اس تی دادم و لباس زایمان رو پوشیدم رفتم اتاق زایمان که اولش یه محلول بدون طعم رو داخل آب قاطی کرد و با سرنگ کم کم داد که بخورم و گفت که چون درد زایمانی ندارم این دردامو شروع میکنه
نیم ساعت نشستم به در و دیوار نگاه میکردم که اومد آنژوکت و سرم وصل کرد
تا ساعت فکر کنم ۸ دردی نداشتم ولی کم کم بعدش یه انقباض های ریزی داشتم
ماما هم دارو تو سرم اضافه میکرد
وقتی گفتم یه کوچولو انقباض دارم گفت بیا معاینه کنم که بله شده بودم دو سانت
کم کم انقباضا منظم شد و منم اومدم پایین نرمش و ورزش و اسکات و ورزش با توپ و ماساژ
و اینکه میزاشتن خانوادم یکی یکی بیان داخل و منو تو اون شرایط بیینن🤣 که خب بیشتر شوهرم میومد و میموند پیشم
بعدش کیسه آبم رو پاره کردن که دیگه کامل دردام تو دقایق مشخص میگرفت و ول میکرد
ساعت ۹ که ماما گفت شوهرم بره بیرون تا معاینه شم ( شوهرم فکر کرد موقع معاینه میتونه بمونه ولی گفت بره منم پرسیدم چرا گفت خیلی آقایون حالشون بد میشه اینطور مواقع😁🤣)
معاینه کرد که شده بودم چهار سانت و ماما گفت عالی پیش رفتی
ادامه پارت بعد
مامان روشا مامان روشا ۵ ماهگی
تجربه زایمان ۲
خلاصه بستری شدم بعد تکمیل مدارک و خداحافظی و این داستانا با ویلچر بردنم طبقه بالا اتاق ۶یدونه اتاق با دستگاه ان اس تی با دستگاه فشار و اکسیژن و این جور چیزا من دراز کشیدم ان اس تی بچه رو گرفتن گفتن خوبه اومد معاینه کرد گفت دهانه رحم یک سانت با ایزی به ۴سانت میرسونیم ایزی یدونه دستگاه بود کمک میکرد دهانه رحم تا ۳یا ۴سانت باز بشه سه تا شلنگ حالت داشت یه طرف سرش بادکنک که میرفت ورودی دهانه رحم قرار میگرفتم از اینورم یدونه بهش سرم وصل بود سرم میرفت داخل و اونو باد میکرد دقیق باید میذاشتن دهانه رحمم که با باد شدن اون دهانه رحمم باز بشه به ۴سانت برسم حالا بماند با چه بدبختی و درد اونو گذاتشن دهانه رحمم خیلی خیلی خیلی شدید درد داشت بعد که گذاشت ایزی رو درازم کرد رو تخت دستگاه ان اس تی رو وصل کرد به بچه گفت دراز بکش رفت حدود یک ساعت بعد دل پیچه دل درد گرفتم گفتم خب درد زایمان داره شروع میشه حدود چند ساعتی طول کشید من رسیدم به ۳سانت اون بادکنک خودش افتاد بیرون با دردای تقریبا مثل پریود اومد معاینه کرد گفت که ۳سانت دهانه رحمش ام نرم تا شب میزاعه منم که خوشحال میگفتم اخجون دیگه تموم شد بچه فردا پیشمه اصلا فردا خونم
مامان فسقلی ♥️ مامان فسقلی ♥️ روزهای ابتدایی تولد
پارت سه،تجربه زایمان طبیعی
خب هنوز ی سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم .ولی انقباضا و درداشدتش زیادتر شده بود ولی رحمم باز نمیشد !همچنان اخ‌و اوخ کنان ورزش میکردم و تا شدت میگرفت نفس عمیق میکشیدم .هی شدت انقباضا شدید میشد و ورزش کردن سخت تر😐ولی ورزش میکردم تا سریع تر باز شم.دیگه از ی جایی وایسادنم سخت بود و شدت دردا وحشتناک شده بود و نمیتونستم تکون بخورم و ی جاهاییش ناخوداگاه داد میزدم .شکمم سفت میشد درد از پشت کمرم میگرفت تا زیر دلم و میکوبید تو واژنم تقریبا صد برابر پریودی .دیگه شروع کردم بین ناله ها گریه های از ته دل که گفت بیا معاینت کنمو منم گفتم حتما این شدت از دردا پنج سانتو شدم!! که گفت بله دوسانتی!! چ پیشرفت بدی🥲 ولی شدت انقباض به فاصله ی دقه از هم و صد درصد بود تو ان اس تی .که توهمون حالت که به گوه خوردن افتاده بودم برام مسکن اورد زد و گفت گیج شدی بخاطر مسکنه و در حد ده دقه میزاره بخابی تا ارومتر شی .و دستگاه ان اس تی بهم وصل بود .
تقریبا نیم ساعتی رد شده بود که چشام گیج وخمار بود ولی دردا بافتصله چهار دقه از هم شده بود ولی شدت خیلیییی بیشتر !!چشمام میرفت روهم که یهو انگار ی وزنه صد کیلیویی از ارتفاع ده متری پرت میکنن رو شکمم و با جیغ پامیشدم .معاینه کرد دید همون دوسانتم فقط دردا شدید شده 😔😮‍💨و منی که هفت ساعت گذشته و هنوز دوسانتم!! نامه پر کرد و برد پیش دکتر بیمارستان برای اینکه منو سزارین کنن که دکتر گفت اووو اخه انقد زود!؟ مگه الکیه؟ بزارید تا یک شب درد بکشه اگه نشد بعد تصمیم بگیریم .
و اومد لبخند زنان معاینه کردوکلی امپول فشار زد بهم‌ و سوند بهم وصل کرد که سر سوند به ی سرم وصل بود که اونم سرم فشار بود,ی سرم فشارم خب به دستم وصل بود دیگه .
مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ ۲ ماهگی
«تجربه زایمان پارت ۳👣🤱💕»
دردم زیاد بود نیم ساعتی گذشت
دوباره من گفتم بیاید دردم شدیده دکتر اومد معاینه کرد ۷سانت بودن
می‌گفت نفس عمیق بکش ،من خیلی درد داشتم به ماما گفتم میشه حالت سجده بشم گفت هرجور راحتی حالت سجده انجام میدادم
وسعی میکردم خودمو کنترل کنم اما خیلی سخت بود ماما اومد گفت میتونی حالتی که دستشویی میری وایسی و زور بزنی گفتم آره فقط میخواستم دردام تموم شه ،اون حالتی شدم و لبه ی تخت رو گرفتم وهر بار که درد میومد سراغم تا اونجایی که می‌توانستم زور میزدم ،بعد از چندین دقیقه دیگه نمی‌تونستم اونجوری وایسم وماما دوباره با صدازدن های متعدد من اومد معاینه کرد گفت فول شدی ۱۰فینگری فقط کافیه چندتا زور محکم بزنی
تقریبا ۱۳بود صداشون کردم نمیومدن ،من احساس میکردم بچه اومده پایین یه خانمی مسئول نظافت و رسیدگی به بخش زایشگاه بود اومد تو اتاق و داد زد سر بچه داره میاد ماما سریع اومد گفت دیگه زور نزن من با کمک اون خانم رفتم روی دستگاه و ماماهم آمده شده
نگفت فقط زور محکم بزن دیگه تمومه من تا اونجایی که توان داشتم زور زدم خیلی سختم بود که گفت کافیه و صدای دخملی رو شنیدم و دیدمش این بار برای بار هزارم عاشقش شدم و گریه کردم ساعت ۱۳:۲۰ دقیقه می‌دیم ولی توی کارت تولد دخترم ۱۳:۲۵ زدن
جون نداشتم اما برای دخملم جون میدادم
بند نافش رو بریدن ورودی تخت نوزاد گذاشتم
واحساس میکردم یچیزی ازم داره بیرون که ماما گفت جفتت و آروم می‌کشید و می‌گفت یکم زور بزنم که جفتمم بیرون اومد و اینبار شکمم رو فشار میداد که بقای جفتم با دست کشید بیرون وخون ازم میرفتکه به کمک همون خانم اومدم روی تخت و همراهمون صدازدن که بهم خوارکی بده
مامان پناه خانم🩷 مامان پناه خانم🩷 ۶ ماهگی
پارت دوم از تجربه زایمان

بردنم توی اتاق بهم سرم زدن و ان اس تی ازم گرفتن من زیر دستگاه کلییییییی درد میکشیدم اما با تنفس که توی کلاس بارداری یاد گرفتم دردامو کنترل میکردم و بعد ماما اومد برای معاینه کیسه آبم و هم پاره کرد که تا یازده شب من ۵ سانت شدم و دیگه فول نمیشدم ماما همراه گرفتم همون لحظه ساعت ۱۲ شب اومد و آوردم پایین تخت کمرم و با روغن بچه ماساژ داد و حموم آبگرم بردم و توپ آورد ورزش روی توپ انجام دادیم گفت هر زمانی احساس دستشویی داشتی بهم بگو خلاصه منم چند دقیقه بعد احساس دستشویی کردم و باز معاینه کرد ۸سانت شده بودم بردم روی تخت زایمان ماما گفت نه جیغ بزن نه زور الکی هر موقع گفتم مدفوع کن زور بزن منم هرکاری که گفت انجام دادم با سه تا زور زدن پناه خانوم تولد شد و این بود تجربه زایمانم من که خیلی راضی بودم و خداروشکر که سزارین نشدم بخوام اذیت بشم بعدش تا بچم تولد شد دردای منم به کل باهاش رفت انگار نه انگار من بودم که درد داشتم نیم ساعت قبلش 😌💖
مامان کیان مامان کیان ۵ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان مامان دوتافرشته مامان مامان دوتافرشته ۱ ماهگی
پارت 5
دیگه ماما همراه اومد و من خیلی خوشحال شودم تا رسید بهم ورزش روی توپ داد خیلی خوب بود گفت دراز بکش ببینم و من شودم 7سانت گفت عالیه دوباره شروع کن ولی دیگه بدنم کششش نداشت بی حال بشین پاشو میداد برام شیافت گل مغربی و معاینه تحریکی انجام میداد ولی من دیگه بریدم نمی‌تونستم دردش داخل کمرم بود اصلا. زیر دل احساس نمی‌کردم دکتر معاینه کرد گفت عالی10سانت شودی حالا باید زور بزنی فقط زور ولی دیگه بدنم خالی کرده بوده و شروع کردم زور زدن فقط موقع درد ولی فایده نداشت سر پایین نیومد و رحمم ورم کرده بود دیگه همه ماماها نگران شوده بودن شوهرم بهشون گفته بود کمکش کنید هر چه قدر بخواید بهتون میدم هزینه ماما همراه1200بود ولی شوهرم 1500ریخته بود براش فقط گفته بود کمکش کنید دیگه همشون ریختن رو سرم فایده نداشت و معاینه شودم گفت خانم 7سانت شودی از 10به 7برگشتم گفتن خوب زور نمی‌زنی ازم قطع امید کردن که دکتر گفت ببرین سر تخت فایده نداره اونجا بهتره رفتم سر تخت زایمان و دوباره ریختن رو سرم یکی رفت رو شکمم یکی رحمم رو باز میکرد فقط میگفتن زو بزن زو بزن خلاصه منم هی زور زدم زور زدم تا سرش اومد ولی دیگه تا نداشتم که دکتر گفت اومد سرش چ شونه هاش سخت بود ولی پاهاش خیلی خوب اومد و دیگه همه خسته شودن بچه رو گذاشتن روی شکمم و دکتر گفت تکون نخور تا جفت و برات در بیارم و با چند تا معاینه جفت هم در اومد و گفت حالا بخیه کنیم و ماما شروع کرد به بخیه کردن که گفت برات عالی زدم اصلا تکون نخور دیگه بخیه تمام شود و من خونریزی کردم و فشار رحمی رو شروع کردن و دست کردن داخل شکمم ون همش جیغ میزدم دیگه لرز کردم خیلی بد بود که دیگه تمام شود ساعت 12شب تا 12ظهر درد کشیدم ولی راحت شودم
مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۹ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اول
خب من ۳۷ هفته بودم رفتم دکتر برای معاینه که با تعجب بهم گفت درد نداری گفتم نه گفت ۵ سانتی یهو ماما کنارش خندید گفت امشب زایمان میکنی منم استرس گرفتم کارامو نکرده بودم دیگ دکتر ان اس تی گرفت انقباض نداشتم گفت برو استراحت مطلق شو تا ۳۸ پر کنی ولی احتمال زیاد فردا دردت شروع میشه برو بیمارستان اومدم خونه مطلق شدم تا ۳۸ هفته پر کردم رفتم دکتر معاینه کرد گفت هنوزم ۵ سانتی چطوری درد نداری تو خلاصه دکتر گفت بیشتر این نمیتونم ریسک کنم ممکنه بچه جای بدی بدنیا بیاد اورژانسی بشی نامه داد گفت ساعت ۶ صبح برو بیمارستان به ماما همراهتم امشب زنگ بزن اماده باشه خلاصه به ماما زنگ زدم گفتم دکتر اینو میگه منم ۵ سانتم بنده خدا اونم تعجب کرده بود استرس گرفته بود ک من با ۵ سانت باز شدن دهانه رحم امشب زایمان میکنم😂خلاصه رفتم خونه هنوزم هیچ استرسی نداشتم ۶ صبح بیدار شدیم با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان رفتم پذیرش بخش اینجا لباسامو عوض کردم و گفت بیا بخاب معاینه شی معاینم کرد گفت ۷ سانتی پروندمو گرفت کامل کرد کارامو کرد اینجا دیگه استرس گرفته بودم چون تنها شدم یهو از مامانم جدا شدم و صبح زودم بود تاریک بود تو پذیرش زایشگاه😀بعد زنگ زدن از قسمت زایشگاه اومدن منو بردن داخل اتاق زایشگاه و اونجا خوابیدم رو یه تخت و دستگاه بهم وصل کردن برا انقباضات و نوار قلب بچه پرسنل پرستار و ماما و خدمه کلا خیلی مهربون بودن مدام ازم میپرسیدن چیزی نیاز نداری بهم انرژی میدادن ولی با این حال حس غریبی داشتم همش میگفتم ماما همراهم کی میاد خلاصه ساعت هفت ونیم ماما همراهم اومد
مامان 💙رادوین💙 مامان 💙رادوین💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴:
وارد زایشگاه شدم لباس عوض کردم آزمایش خون و ادرار گرفتن منتظر موندم اتاق خصوصی زایمان خالی بشه که برم تو اتاقم تو زایشگاه عمومی منتظر بودم رو یه تخت همه داشتن درد می‌کشیدن جیغ میزدن من با استرس نگاه میکردم که یه ماما اومد گفت چند سانتی؟ گفتم ۵ سانت گفت تو چرا چیزی نمیگی؟خندیدم اومد یه آمپول برای رسیدن ریه های بچه زد و گفتم میشه یه خواهش کنم؟گفت جونم گفتم میشه به من آمپول فشار نزنید؟گفت به ماما همراهت میگم، اپیدورال میخوای؟گفتم نه اصلا گفت چه دل و جرأتی داری اگه اپیدورال میشدی زودتر فول میشدیا گفتم نه میخوام دردام طبیعی بره جلو خلاصه بعد یه ۲۰ دقیقه رفتم تو اتاق خصوصی نشستم رو تخت ماما همراهم اومد برام آهنگ گذاشت و گفت میخوام کیسه آبتو پاره کنم اونجا بود ک ترس اومد سراغم و گفتم چرااااااا؟گفت براراینکه یه موقع بچه مدفوع نکرده باشه گفتم درد داره گفت دردش مثل معاینه است کیسه آبمو پاره کرد و یهو یه تشت آب داغ ریخت گفتم بچه حالا خفه نشه گفت نترس همش نریخت ک، پاره کردم ک انقباضات زودتر پیش بره فول شی دیگه اونجا بود ک همسرم و مادرم اومدن پیشم با آهنگ قر دادیم و اسکات زدیم و ماما همراهم نقاط فشاری رو کار کرد باهام و مدام معاینه میکرد و تو معاینه کمک می‌کرد ب باز شدن دهانه رحمم تا اینکه ۸ سانت شدم اونجا بود ک چنان دردی اومد سراغم ک دیگه هیچ کاری نمیتونستم بکنم و عملا گوشام صدای هیچکس و نمیشنید فقط میخواستم از این درد خلاص شم خلاصه با کمک ماما همراه و اجبارش برای نشستن رو یه صندلی و انجام ورزش شدم ۱۰ سانت و به معنای واقعی کلمه معنی درد زایمان و فهمیدم
مامان اقا امیرمهدی🩵 مامان اقا امیرمهدی🩵 ۳ ماهگی
اولش خیلی امیدوار بودم ساعت پنج ظهر بود اومد معاینم کرد خیر سرش همچنان همون بود ولی دمشون گرم ماما های اونجا هی بهم امید میدادن که شکم اول معمولا همه اینطوری ان نگران نباش باز میشه
ماما اومد گفت بیا با توپ کمکت کنم ورزش کنی ... یادم داد گفت تو دردا روی توپ بپر بالا پایین وقتی اروم شد لگنتو بچرخون بعد چند تا چرخش به سمت چپ و راست مایل شو و منم انجام دادم یه ساعت دوباره اومد معاینه کرد همون جمله تکراری رو گفت و منم یکم نا امیدی تو دلم رخنه کرد
رطب خوردم یکم به خودم امید دادم باز شروع کردم ماساژ نوک سینه و تنفس شکمی سعی میکردم دردامو با نفس کشیدن کمتر کنم ولی فایده نداشت بیخوابی دو شب بدجوری انرژیمو گرفته بود
به ماما پیشنهاد دادم که گل مغربی بزاره برام گفت اره خیلی خوبه سریع رضا رو فرستادیم رفت گرفت اورد ماما اومد دو تا گل مغربی گذاشت برام و گفت خیلی درد کشیدی بزار برات یه خواب آور میزنم فقط دیگه از جات پا نشو اثر خواب آور و مغربی میره منم خوش خیال فک کردم الان میزنه من زارت خوابم میبره 🤣🤦
ماما رفت و من ماندم یه دنیا خواب که به دنیای خواب آلودگی قبلی اضافه شده بود😂 اون لحظه میگفتم بابا بخدا من خوابم میومد لعنتیا یچی میخاستم دردمو کم کنه که بخوابم نه چیزی که خوابمو بیشتر کنه دردم همون بمونه
پیچیدم به خودم تا ساعت نه هی چرتم میبرد تا چشام میرفت رو هم با درد بیدار میشدم دیگه کلافه شده بودم از شدت خواب الودگی
خانومه اومد معاینه کرد با دل خوش گفت دو سانتت کامل شد🤦🤣😐 و منی که با هزار امید منتظر بودم بگه چهار سانتی