۶ پاسخ

عزیزم سلامت روح و روان آدم از هررر چی مهمتره
اگه احساس می‌کنی به مشاوره و روانشناس نیاز داری حتمااا برو
امروز و فردا نکن
منم یه مدت بعداز زایمان بخاطر افسردگی مثل شما وسواس فکری داشتم

منم از تو بدترم از هر لحاظ شوهر بد ،،،تو غریب و غربت،،،بی کس،،، تنها دخترم دلخوشیمو اونم انقد ازین چیزا اعصابم خورده و خودم لتمه میبینم برا اونم زود قاطی میکنم 🥺🥺

عین منی تمام حرفایی که زدی منم همینجوریم خستم دیگه

اصلا به حرف هیچ کس توجه نکن اصلا
وقتی شوهرت هم بدرد نخوره گوش نکن به حرفش
قرار نیست دائم در جنگ باشید
لطفا فقط خوش بگذرون با فرزندت
اگر میشه مثلا هفتهوای یه بار برید خانه بازی
یا تو حموم آب بازی
یا خمیر بازی درست کنید
آرد و بیار باهم ماساژ بدید
تو باید حرص و جوش ت رو یه چیز حالی کنی
خودت فکر کن چی حالت روخوب میکنه

عزیزم همه بچه ها مشکل زیاد دارن کلا بچه داری سخته
اینقد به حرف بقیه فکر نکن موقع سختی فقط خودتی اون بقیه کجان بخاطر دیگران روان خودتو ناراحت نکن

ناگفته نماند خودم ادم بشدت حساس و اسیب پذیر زود زود رنج و عاطفی و احساسی هستم

سوال های مرتبط

مامان آراد خان مامان آراد خان ۳ سالگی
سلام.خوبین؟
مامانا خیلی عصبی شدم...خودمم نمیتونم تحمل کنم....بچه هامو میزنم....شبا تا صب کابوس میبینم....صبا تا شب تپش قلب وتنگی نفس دارم...حاام از زندگی بهم میخوره....ارزوی مرگ دارم...شبی ک بدون گریه نخابم صب نمیشه....نمیدونم افسردگیه روانی شدنه چیه اسمش...ولی واقعا نمیتونم تحمل کنم...بچه هامو میزنم...بعد میشینم گریه میکنم....ظرف میشکنم...از صب تا شب تمیز کاری میکنم ک سرگرم بشم ولی بیشتر عصبی میشم....دیگه نمیکشم....الانم با هق هق تایپ میکنم...برا اروم شدندام دعا کنید....مشاورو دکترو هیچی نمیتونم برم...بخدا اینطوری بخام پیش برم کارم ب خودکشی میرسه....تا الانم بخاطر بچه هام موندم زنده هرچند ک بیشتر باعث عذابشونم😭😭
هیچکس درکم نمیکنه....دارم خفه میشم...شبا کابوس بچه هامو میبینم ک خودم بلایی سرشون اوردم...یا خواب میبینم بدونمن چ عذابی میکشن....مامان خوبی نیستم....مشکلاتی ک شوهرم تو زندگیمونساخته و عرضه جمع کردنشو نداره دارم سر خودمو بچه هام خالی میکنم و خودشم نمیدونه چی تو دلم میگذره و باعثوبانیش خودشه و بهم میگه عصبی ..بقران دیگه نمیکشم...دعا کنید یا بمیرم یا صبور بشم...آرامش ندارم....قلبم فقط با ایستادن اروم میشه
مامان قندونبات مامان قندونبات ۳ سالگی
سلام پدرشوهرم خیلی خوب بود همیسه باهامون هوق بدی ازش ندیدم
مادرشوهرم و دختراش رفتن کربلا من بخاطر پدرشوهرم ۴ روزی هس اومدم ک تنها نباشه و غذا بپزم ولی همش باصدای بلند و تند با بچم حرف میزنه طوریکه صب داشت اب لیمو میگرف دخترم رفت کنارش اروم گف باباچیکار میکنی یهو دخترم ی لیمو دس زد همینجوری بلند داد زد دس نزن برو اونور
ک دخترم بغض کرد وگریه اوند بقلم خابش برد.
خودمم گریه کردم چون هیچوق توقع نداشتم ازش .
الان وسایلمو جم کردم ک ظهر شوهرم اومد برم.
من بخاطر امام حسین وایسادم ک کمکش کنم و غذا بپزم و تنها نباشه.
وگرنه خونه خودم راحتترین جای دنیاس.من هیچوق بهش بی احترامی نکردم و همیشه بهش میگم بابا.ولی این چند روز همش تند میشد حتی دیروز ی اسبابازی مال زمان بچگی خواهر شوهرم، دخترم برداشت خواسیم بریم مسجد گف مامان بیارمش بلند داد میزد میگف ن نبرو فلان اگه بردیش نیاوردیش دیگه خودتم نیا اینجا.ولی من این چند روز تحمل کردم هیچی ب دل نگرفتم تا امروز ک بغض دخترمو دیدم..
باید برم تا بدونه بچم بی کس و کار نیس.
بنظرتون کارم درسته؟
مامان AHURA مامان AHURA ۲ سالگی
سلام مامانا
دوس ندارم حس بدی بهتون بدم
ولی احساس میکنم خیلییییی خیلیییی از لحاظ روحی خستم
بعد زایمان کل بدنم ریخته بهم
سینه هاک شل و افتاده شده
میخواستم ی کاریو شروع کنم بخاطر بچه نتونستم
نمتونم اعتماد کنم به کسی
خانواده ی خودم دائم تو خونه جر و‌بحث دارن
خانواده ی همسرمم اونجور ک باید نمیرسن ب بچم ک بخام ترکش کنم بیوفتم دنبال کارم
همسرمم دائم ازم ایراد میگیره ک تو خونه دائم خوابی با اینکه یکسره با بچه ام و کارای خونه رو انجام میدم ،
با دوستای خانوادگیمون به اختلاف خوردیم
از طرف اونام ناراحتم
باور کنید گاهی حس خودکشی بم دس میده

امروز پسرم پی پی کرد تو شلوارش به قدری کفری شدم چند تا زدم ب باسنش
من ک اصلاااااا تا حالا دس روش بلند نکردم
بعد نشستم گریه کردم

خسته ام 😭 حس میکنم واقعا هیچکی حرفمو نمیفهمه یکی از دوستای صمیمیم به شوهرش خیانت میکرد با بچش
و تنها دوستم بود ک‌راحت بودم پیشش تموم کردم باهاش
دور و اطرافیانم همه به جایی رسیدن ولی من مجبورم تو خونه بمونم تا بچمم مث خودم بار نیاد😭😭