سلام من ب عزیزانی ک پسر دارید🙂یه تجربه امشب شد برام ک بار اول بود بخونید ممکنه شماهم پیش بیاد براتون بدردتون میخوره❣
حدود یک ساعت پیش پسرم داشت با باباش فوتبال بازی میکرد توپشم تو پ سالنی فوتساله خب مسلما سنگینه
همینجوری شوت میزدن بهم و پاس میدادن همینکه باباش توپو توش کرد ب اصطلاح گل بزنه بهش دوید جلو توپ و توپ خورد ب تُخمای پسرم.هی اومد داد زد بمن شاکی شد ک توپ زده و اینا ازونجایی ک کتچکترین ضربه ای بخورا تا محکمترینش با بوسیدن من خوب میشه😜ایندفه م گفتم لابد بوس میخواد گفتم ن مرضیه اینو الان ببوسیش باید پسفردا ختنه هم شد ی جا دیگشو ببوسم.هی بهش از خصوصی میگم بلخره ی وقت متوجه میشم.الکی باباشو دعوا کردم حواستو جمع کن پسرمو اوف کردی، اروم شد .ظرفاروشستم داشتم گازوتمیز میکردم باز اومد دستشو اونجاش گرفت ک اوفه و ناله ناله کرد.باباش گف ی چیزی شده ببین باز کردم پوشکودیوم بعععله تُخما کلا رفتن بالا و اون پایین هیچی نیس.خیلی ترسیوم روغن زدم بالا رو ب طرف پایین ماساژ دادم و هی آیت الکرسی میخوندم ولی اثر نداشت ب باطریاش ک دست میزدم داد میزد.باباش خییلی هول کرده بود یهو گفتم تو سالن کسی ک اینجور میشه چکار میکنه یدفعه انگار ب خودش اومد.بچم بشین پاشو کرد ب حالت بازی ک خوشش بیاد بعد بپر بپر کرد گفت پاشنه پاش محکم بخوره زمین باهر پرش.بعد ک چک کردم دیدم خدارو شکر خوب شده و دردشم خوب شده بود و آروم شد.شیرشو خورد و خوابید.اینارو بدونید شاید بدردت ن خورد بلخره پسرن ازین استانا شاید اتفاق بیفته

تصویر
۱۳ پاسخ

متن تاپیکمو اصلاح میکنم اونجا ک گفتم هی ماساژ میدادم و آیت الکرسی میخوندم اما اثر نداشت.منظورم این بود ک ماساژ اثرنداشت.آیت الکرسی ک خوندم آروم شدم و ب ذهنم رسید ک ازشوهرم بپرسم درین جور مواقع هم سالنیاش چکار میکنن.لطف خدا شامل حالم شد و ب برکت همون آیت الکرسی خطر خیلی زود رفع شد الحمدلله.لطفا لایک کنید ک بیاد بالا بمونه.متشکرم ازتون🥰ک وقت گذاشتید

عزیزم ممنونم که گفتی،واقعا مفید بود
ولی میشه فردا ببری دکتر هم چک کنه؟
البته خودتون بهتر صلاح میدونین

مرسی عزیزم خوندم،

ممنون که گفتی
وای چه ترسناک بوده اتفاقه

من فقط میدونم که خیلی جای حساسیه نباید ضربه بخوره خطرناکه و خیلی دردناکه

ولی این مدلیشو نشنیده بودم تا حالا
خداروشکر به خیر گذشته

ممنون ازت، خیلی خوب تونستی مدیریت کنی دمت گرم

ممنونم ک گفتی

ممنون عزیزم

چ جالب

وای چه لحظه ترسناکی بوده بازم خداروشکر به خیر گذشته ممنون که گفتی عزیزم ❤️

ولی حتما یه دکتر ببرش ک معاینه بشه

ب شوهربگو قربون دستت ازین ب بعدبچه رواینجوری سرگرم نکن،خداروشکربخیرگذشته ولی بیضه خییییلی حساسه،فیلم بانوی عمارت دیده بودی؟پسرعموئه بخاطرضربه ب بیضه ش دیگه نتوست بچه داربشه ،نمیخام نگرانت کنم ولی یکم تحقیق کن درموردش،ان شاالله ک چیزی نیست

و منی که اگر تو اون شرایط بودم اول شوهرمو میکُشتم بعد بچه رو درمان میکردم

پسر ندارم ولی ممنون ک گفتی عزیزم ، شاید خدا بهم پسر داد😉

سوال های مرتبط

مامان ♥️هستی من♥️ مامان ♥️هستی من♥️ ۲ سالگی
سلام.مامانا بیاین یه چیزی بگین دلم آروم شه😢
من چندروز بود میخواستم پسرمو ببرم دکتر بخاطر خر خری ک از بیتی داشت
شوهرم گفت ببر پزشک خانواده متخصص گرون شده د ازاین حرفتان
منم عصری بردم پزشک خانواده ،پزشکان یه خانم هست .
خدا لعنتش کنه ،اصلا بچمو یه معاینه ی ساده هم نکرد،الکی دارو نوشت
بعد من بهش گفتم گوشش رو چک کن عفونت نداشته باشه،گفت نه برا جی چک کنم گفتم دست میزنه ب گوشش هر چی گفتم گفت نع حتی تبش نگرفت ،دیگه با عصبانیت بلند شد بدون اینک اون وسیله رد رو ضد عفونی کنه با عصبانیت برد طرف کوش پسرم ،پسرمن ترسید گریه کرد من روم اونور بود
بعد گفت پرده ی گوشش قرمز کرد بلید تا سه روز هی ببری هی بیاریش
خلاصه بحثمون شده منم رفتم ب مدیریت درمونگاه گفتم دکترم عوض کرد
بعد ک اومدم خونه گفتم نکنه پرده گوشش آسیب دیده بردمش متخصص اطفال خودش ب اون گفتم چک کرد گفت یکم قرمز شده
همبن.حالا دارم از فکر دیوونه نیشم میگم نکنه خواب نکرده طوریش شده باشه
یعنی متخصص اطفال متوجه میشه با نگاه کردن
بعد اون قرمزی ک گفت یعنی مشکلی براش پیش نمیاره
خدایا اا چکار کنم حالم خیلی بده
خدا خودش جوابشو بده 😥
مامان حلیا مامان حلیا ۲ سالگی
خانما بیاین نظر بدین خیلی مسئله مهمیه
دیروز دخترم داشت تو خونه راه میرفت.رفت توی راهرو ب‌ توی اتاق خواب نگاه کرد و گفت آقا...منم نگاه کردم دیدم کسی نیست.گفتم ن کسی نیست
با دستش اشاره کرد و گفت آقا...گفتم بیا ب من نشونش بده
بردمش تو اتاق ب گوشه اتاق نگاه کرد و گفت آقا...گفتم باشه بیا بریم پیشش یکم نزدیک شد و دیگه جلوتر نرفت.انگاری واقعا کسی رو میدید ک‌ میترسید ازش یا خجالتش میشد,دیگه بغلش کرد گفتم آقا کو...دوباره با دست اشاره کرد ک اینجاست🤐
گفتم بچه است دیگه شاید ی چیز الکی میگه.با خودم گفتم اگه بگم آقا رفت دخترمم میگه آره...ی جورایی میخواستم بهش تلقین کنم
گفتم آقا رفت.رفت خونشون....دخترم گفت ن😶
انگار واقعا داشت ی چیزی میدید
دوباره پرسیدم گفت ن نرفته همون گوشه رو با دستش نشون میداد
دیگه صلوات و بسم الله فرستادم از اتاق اومدم بیرون.....ولی ذهنم مشغوله
اولین بار بود همچین اتفاقی میفتاد.تا حالا حرف الکی نزده دخترم
شما نظر بدین....یعنی چی بوده؟