سلام منم بزار براتون از تجربه بارداریم بگم درسته تاموقه زایمانم خیلی اذیت شدم ودرد وبی حالی وسنگینی وکم خونی ولاغری و... بلاخره ۳۵ هفته رفته بودم نامه بستری بگیرم که خودمو اماده کنم اما دکتر گفت چون بچه چهارمی هستی باید بری اهواز زایمان کنی منم به هیچ عنوان قبول نکردم برم اهواز چون از بچه هام دور میشدم وراه برگشت برام یکم مشکل میشد چون سزارینی هستم برگشتم خونه وباشوهری صحبت کردم قبول نکرد برم اهواز بستری تا بعد دوهفته صبر کردم رفتم یه ماما دیگه که گفت باید ۱۰ تومن پول بدی که زایمانت کنم دوباره برگشتم پیش شوهری که گفت باشه قبول کرد و۳۷ هفته که شدم یه دردایی رو احساس کردم مثل درد پریودی سفت شدن بچم تو شکمم مشکل توراه رفتن دیگه تحمل نکردم ودوباره رفتم پپیش دکتر که پول زایمان که همون زیر میزی حساب میشه روپرداخت کنم که گفت نوبتام همه پرن تا ۲۰ ماه که امشب حساب میشد منتظر بمونم بهش گفتم که نمیتونم تحمل کنم درد دارم به لگنم فشار میومد قبول نکردمو از مطبش بیرون رفتم رفتم پیش همون دکتری که من فرستاده بود برم اهواز تا رفتم داخل زودی تحویلم گرفت وگفت دراز بکش که صدای قلب جنینو بشنوم تاشکم منو دید گفت همین الان میری اوژانسی زایمان میکنی رحمت دیگه تحمل نمیکنه ۳۷ هفته و۱روز بودم که تو تاریخ ۸ ابان زایمان برای من رقم خورد رفتم زودی وسایلامو برداشتم ورفتم بیمارستان که زود منو اماده اتاق عمل کردن ورفتم اتاق عمل که خدا جونم دیده بود که چقد از سوند ترس داشتم که زایمانو برای من راحت کرد واون روز به سلامتی زایمان کردم وبچمو بقل گرفتم برا همتونم دعا کردم که بسلامتی زایمان کنید در زمن هیچ پولی هم زیر میزی به کسی ندادم فقط سیصد تومن پول بیمارستانم شد ☺️☺️

۴ پاسخ

مبارک باشه عزیزم
پس چرا اول میگفت باید بری اهواز

سلام کجای خوزستانی؟؟؟ بچت ۳۷ هفته دستگا نرفت؟

سلام کجای خوزستانی؟؟؟ بچت ۳۷ هفته دستگا نرفت؟

سلام عزیزم قدمش پر خیر و برکت باشه واسه زندگیتون

سوال های مرتبط

مامان مسیحا و کیاشا مامان مسیحا و کیاشا ۳ ماهگی
مامان جوجک مامان جوجک ۸ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
۳۸ هفته بودم روز جمعه ۲۶ ۱۲ قرار بود شنبه صبح برم پیش دکترم و تعیین کنه که طبیعی زایمان کنم یا سزارین ساعت ۸ صبح بود که احساس کردم نزدیک یه دیوان آب ازم خارج شد مامانم اینا هم رفته بودن شهرستان نمی‌خواستم نگرانشون کنم به شوهرم گفتم فکر کردم که کیسه آبمه زود رفتم حموم یه دوش گرفتم تا شوهرم اومد عد رفتیم نزدیک‌ترین بیمارستان ساعت ۹:۱۰ بود که ازم تست کیسه آب گرفتن ماما گفت که کیسه آبت پاره شده و هر کاری کردم که بستری نشم و بریم جای دیگه قبول نکردن و گفتن که برای ما مسئولیت داره بستریم کردن برای زایمان طبیعی ساعت ۱۰ صبح بود که بهم آمپول فشار زدن تا غروب که ساعت ۵ بود دکتر اومد و وقتی تستو دید گفت که کیسه آبت پاره نشده تستت منفیه بودم من باز تلاش کردم که از این بیمارستان برم چون چیزای خوبی در موردش نشنیده بودم اما دکتر گفت که آمپول فشارو زدیم الان ۳۸ هفته‌ای و بچه کامله باید زایمان کنی تا اون زمان دو تا آمپول فشار به من زده بودن ولی من هیچ دردی نداشتم
مامان دلانا مامان دلانا ۵ ماهگی
خوب خوب
نوبتی هم باشه نوبت تجربه زایمان منه
تاریخ زایمانم ۲۷خراداد بود من روز ۲۶ ام رفتم پیش دکترم که بهش بگم فردا که تاریخ زایمانمه چیکار کنم چون هیچ درد وعلائمی هم نداشتم
که رفتم و دکتر معاینه کرد یه سانت بودم و گفت هنوز جا داری تا زایمان وایسا دردت بگیره اگه نگرفت سی ام بیا برا nst ببینم وضعیت بچه چطوره
منم تا سی ام هنوزم علائمی نداشتم و رفتم واسه nstکه دکتر گفت خوبه و هنوزم صبر کن اگه الان بستری بشی زایمان اولی اذیت میشی بدون دردی
دیگه منم که انگار از همه چی خسته بودم گریم گرفته بود دیگه گفت برو دوم که میشی ۴۱ هفته کامل چه درد داشتی چه نداشتی بیا بستری شو
که همچنان من تا شنبه بازم بدون درد بودم و رفتم واسه بستری ساعت ۵ صبح بیمارستان بودم
معاینه شدم هنوزم همون یه سانت بود😬😬
دیگه بالاخره باید بستری میشدم رفتیم واسه کارای پذیرش تا حدودا ۶ ونیم اینا من رفتم زایشگاه
از ساعت۷ بود که برام قرص زیر زبونی و آمپول اینا شروع کردن دادن
دردا کم کم شروع میشد و رفته رفته شدیدتر
دکترم حدود ۸ اومد کیسه آبمو پاره کرده که خیلی اذیت شدم
تا حدود ۱۱ ونیم که معاینه شدم تازه شده بودم ۲ سانت و دیگه گریه میکردم
بقیه تو کامنت...
مامان محمد حافظ مامان محمد حافظ ۶ ماهگی
میخوام از تجربه زایمانم بگم براتون
من بچه اولم طبیعی بود اما دومی بخاطر اینکه یه عمل تخمدان قبلا انجام‌داده بودم باید سزارین میشدم من برای هفته ی ۳۸ که میشدم تاریخ ۳/۳ دکتر بهم نامه بستری داد و دیروز رفتم بیمارستان اما بیمارستان گفت دستور اومده فقط اورژانسی هارو بستری کنیم چون تاریخ رند خیلی شلوغه و منو معاینه کردن گفتن شما انقباض داری به همسرت بگو کارای بستریتو بکنه و این شد که اورژانسی محسوب شدم و بستری کردن اما گفتم چون سزارین اولی محسوب میشی باید مدارکتو بفرستیم کمیته پزشکی ببینیم قبول میکنن که سزارین بشی یا نه
و کمیته بعد بررسی گفتن بستریش کنین برای سزارین
تو اتاق عمل یهو اومدن گفتن شما کمیته قبول کرده سزارینو اما بیمه قبول نمیکنه منم انقد اذیت بودم که گفتم به فدای سرم و اینجوری سزارین اختیاری و ازاد برام حساب کردن و حالا از دردای سزارین بگم که وحشتناک بود سوند اصلا درد نداشت وخیلی راحت بود امپول بی حسی که تو نخاع میزنن خیلی راحت بود اما امپول رو که میزنن پاها بی حس میشه و یه حس خیلی بد و ترسناکی بهت دست میده و یهو نفست تنگ میشه و من همون موقع یهو افت فشار شدیدی پیدا کردم در حدی که احساس کردم دارم میمیرم بعد یه امپول دیگه زدن که فشارم برگشت و بهتر شدم و ..... ادامه بعدی
مامان اورهان 👼🏼💙 مامان اورهان 👼🏼💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت سوم
که هر چقدر بازم التماسشون کردم قبول نکردن و مجبور شدم بر کردم خونه که دکترم گفته بود اگه بازم قبول نکنن فردا صبح بستری شو که شیفته خودمه بیام عمل کنم صبح زود پاشدم رفتم برای بستری و بستری شدم ولی بازم بیمارستان گیر داد برای بریچ بودن بچه و دکتر خودم هر چقدر گفت من دیروز سونو کردم و بچه بریچ بود بازم بیمارستان چند دقیقه قبل تشکیل پرونده فرستاد تو خود بیمارستان سونو تا مطمئن باشه که دروغی در کار نیست خلاصه که بازم بریچ بود و رفتم برای عمل که حالا استرس بی حسی کمر و سوند رو داشتم به شدت که درد سوند کمتر از درد سرم بود و درد خاصی نداشت الکی به خودم استرس داده بودم و همچنین تو بی حسی من اصلا هیچی حس نکردم و پرسنل اتاق عمل هم عالی بودن کلی باهام موقع عمل حرف زدن و مشغولم کردن و کلی آهنگ های عالی باز کردن ولی من سختی اتاق عمل رو تو سر درد دیدم که سرم داشت منفجر میشد و یه ربع نکشید که صدای آقا اورهان رو شنیدم و آوردن نشونم دادن
مامان سفید برفی مامان سفید برفی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
سلام مامانا بلاخره اومدم با تجربه زایمان طبیعیم من از هفته ۳۴ با سونو فهمیدم سر جنین اومده تو لگن خوشحال خندان برای خودم میچرخیدم که چه خوب سرش اومده تو لگن فقط با نیم ساعت پیاده روی ،تا اینکه از هفته ۳۶ به طور جدی روزی دوسه ساعت پیاده روی و از ۳۷ رابطه جنسی بدون جلوگیری و ورزشای لگنی و امادگی زایمان رو انجام میدادم تا اینکه هفته ۳۸ رفتم معاینه در عین ناباوری گفت یه سانتم باز نیستی برو تلاش بیشتر کن ۳۹هفته بیا معابنه تحریکی کنم من رفتم اوضاع مثل قبل بود فقط دردای پریودی و کمردرد داشتم دوباره ۳۹ رفتم دوباره گفت خانوم دهانه رحم بستست معاینه تحریکی کرد برگشتم خونه ترشحات موکوسی اضافه به دردام شد گفتم حتما دیگه دارم باز میشم ولی ای دل غافل که هیچ اثری نداشت ۳۹ هفته یه ویزیت دیگه رفتم گفت اگه تا ۸ابان که میشه ۴۰هفته دوروز زایمان کردم که کردم نکردم با این نامه برم بستری برای امپول فشار ادامه تایپیک بعد...
مامان 💞نفس💞 مامان 💞نفس💞 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین
من از اول دوست داشتم سزارین شم کرمانشاه چندتا دکتر عوض کردم ولی هیچ کدومشون راضی نشدن واسم بنویسن فقط بیمارستان سجاد قبول میکردن که هزینش واقعا زیاد بود دیگه ویزیتام پیش دکتر برومندان بود داشتم خودمو راضی میکردک که طبیعی زایمان کنم ولی از اونجایی که هم خیلی میترسیدم هم تحمل دردم پایینه هم خیلی تنبل شده بودم توی حاملگیم و هیچ فعالیتی نداشتم میدونستم زایمان راحتی ندارم دیگه هفته32بودم دکتر گفت از این به بعد ورزش کن و هفته های آخر شیاف بزار و رابطه بدون جلوگیری و خیلی چیزای دیگه منم پشیمون شدم رفتم همدان دوست یه دکتر بهم معرفی کرد رفتم پیشش باهاش صحبت کردم قبول کرد سزارین واسم بنویسه بیمارستان بوعلی 39هفته و 2روز نوشت واسم هیچ پولیم نگرفت دیگه من ویزیتامو کرمانشاه میرفتم تا 38 هفته رفتم پیش دکتر خودم معاینم کرد دهانه رحمم کامل بسته بود اومد معاینه تحریکی کرد یک سانت بازش کرد من نمیدونستم میخواد معاینه تحریکی کنه دیگه از اون لحظه لکه بینی و درد و انقباض کمی داشتم رفتم همدان به دکترم گفتم سزارینمو بنداز جلو اونم راضی شد 38هفته واسم نوشت رفتم بیمارستانم خیلی راحت دکتر زایشگاه تاییدش کرد گفت روز 9ام صبح ساعت 8 اینجا باش
فقط اینم بگم که من اون تایمی که تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم با 3تا ماماهمراه هماهنگ کردم ولی دریغ از یک پیگیری هنوزم بهم زنگ نزدن ببینن زایمان کردم یا نه فقط پول الکی میگیرن
مامان کیان مامان کیان ۵ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان کایرا مامان کایرا روزهای ابتدایی تولد
پارت اول
ساعت ۱۱ شب بود که با دکترم تلفنی صحبت کردم طبق تمام سونو گرافی ها ۴۱ هفته بودم که گفت هرچه زودتر باید امشب بستری بشم شوهرمو و مامانمم و هل شدن و نمیدونم چیا اماده کردم و رفتیم بیمارستان که از شانس من دکتر دستش شکسته بود و ارجاعم دادن بیمارستان دیگه به زور رفتم اون بیمارستان ساعت ۱ تحویلم گرفتن و منو بردن زایشگاه معاینه کردن و گفتن یک سانت باز شدم برام سوند گزاشتن که کیسه ابم پاره شه که ساعت ۶ صبح بود سوند پر شد و بهم قرص فشار دادن که دردام شروع بشه کمکم شروع میشدن که دکتر گفت سه سانتی و تا ظهر زایمان میکنی خیلی شکمم سفت شده بود و دردام مثل درد پریودی بود ساعت ۹ صبح ماما اومد و کیسع اب اصلیو پاره کرد و منم همچنان دردم مثل درد پریودی بود ولی فاصله کم که ساعت ۱۲ اجازه دادن مامانم بیاد پبشم به خاطر اینکه سنم کمه مامانم خیلی مالشم میداد تا ساعت سه و نیم که همه قطع امید کردن که زایمان کنم و مامانم رفت پایین من دردم هنوز مثل پریودی بود که ماما اوند واسه معاینه گفتم نمیزارم من ۴سانتم به زور معاینم کرد و گفت من سرشو میبینم اگه میخوای زایمان کنی زور بزن و رفت منم شروع کردم بع زور زدن هرچی ماما رو صدا میزدم نمیومد که گفتم سرش اومده که ماما گفت وایی زود بریم اتاق زایمان که من دردام تموم شد که تا دکتر لباس پوشید و منم یه زور زدم که سر بچه اومد من ساعت ۴ و ربع فارغ شدم انشاالله همتون مثل من زایمان راحتی داشته باشد جفتو خارج کرد و ۳ تا بخیه خوردم
مامان فندق 💙 مامان فندق 💙 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه سزارین...

سلام خانما انشالله که همگی روز خوبی رو گذرانده باشید؛
اومدم که از تجربه زایمان سزارینم بگم؛

از اونجایی که بچه من سفالیک بود و کاملا سرش پایین بود دکترم هرسری که میرفتم بهم میگفت باید زایمان طبیعی انجام بدی. البته واسه خودم هم بین طبیعی و سزارین فرقی نبود و بیشتر دوس داشتم طبیعی زایمان کنم تا اینکه هفته آخر که واسه چکاپ رفتم بهم گفت چون دیابتی هستی و سرکلاژ بودی و استراحت مطلق میخوام واست سزارین انجام بدم چون اکثر بچه هایی که مادراشون دیابتی هستن سرشونه های درشتی دارن که منم قبول کردم و قرار شد برای صبح روز یکشنبه ۲۰ آبان عمل سزارین انجام بده، شنبه شب رفتم بیمارستان کارای پذیرش انجام دادم قرارشد یکشنبه صبح ساعت ۸ بیمارستان باشم و یکشنبه رفتم بیمارستان آماده شدم واسه اتاق عمل ساعت یک ربع به ۱۰ بود که منو بردن اتاق عمل و آماده کردن دکتر بیهوشی اومد آمپول بی حسی زد و پاهام شروع کردن به داغ شدن و سنگین شدن بعد ۲_۳ دقیقه احساس حالت تهوع کردم که به دکتر بیهوشی گفتم گفت طبیعیه بخاطر بی حسی که بهت زدیم الان خوب میشه و ۱_۲ دقیقه بعد خوب شد، من در حین عمل از تصویری که رو کاشی های دیوار اتاق عمل افتاده بود همه چیزو داشتم میدیدم، چند دقیقه بعد احساس تکون تکون کردم و احساس کردم شکمم داره خالی میشه دیوار نگاه کردم دیدم دکترم بچه رو برداشته و به ثانیه نکشید که صدای گریه پسرم بلند شد و واقعا حس خیلی خوبی بود ، پسرم آوردن تماس پوستی دادن و بعد بردنش که به همسرم و خانوادم نشون بدن.
ادامه تاپیک بعد ...