۱۶ پاسخ

دختر منم همینجوریه الان ۴سالش تموم شده ها اما هرکسی میبیننش میگه ۲ سالشه منم مثل شمام واقعا نمیدونم چیکار کنم😔

من دخترم فقط روزی یه وعده به زورمیخوره

منم دخترم ۴سالشه هی باید بگم بخور

وای درد منم همینه همش باید بگم بخور قورت‌بده کی قراره درست بشن بخدا خسته شدم دیگه اعصابم نمیکشه

چقدر منی😔😔😔😔

دختر منم همین بود فقط و فقط شیر میخورد تا دوهفته پیش یعنی شده بود تو ۴ روز فقط شیر خورده اگه پیتزا و مرغ سوخاری یا جیگر بود چند لقمه میخورد اگه نبود لب به هیچی نمیزد الان شکر خدا میخوره همه چی گشنش میشه غذا میخواد ولی از اول قد و وزنش عالی بود

من برعکس تو مدام قصه میبافم ک زیاد دم پر خوردن نره اصافه وزن داره

پسر منم همینه
مگ این ک‌کباب و جوجه و‌سیب رمینی باشه
هنوز نشده خورشت بخوره

پسر من سرغذا اذیت میکنه
من خودمم خیلی مامانمو اذیت کردم

واقعا مثل خودم شده و گله ای ندارم صبوری میکنم
شده دو مدل میپزم ک فقط بخوره

وزنش چقدره
بچه منم انگار اصلا نمیدونه گشنگی چیه من یادم بره چیزی بدم بخوره نمیگه میخوام یکبار برای چکاپ تا ظهر ناشتا موند اصلا نمیگف چیزی بده بخورم سر سفرم به زور میخوره غذا

نباید بمونی پیش بچه هی بگی بخور ..غذا رو بذار جلوش بگو بخور تا من کارم تموم شد میام جمع میکنم خودت الکی مشغول کن بعد بیا بگو میخوام جمع کنماگه نخورده بود بهش فرصت بده ولی بعدش بگواز فردا نخوری جمع میکنم گرسنه میمونی...من تا به دخترم میگم اگه نخوری گرسنه میمونی خودش میگه دیگه رشد نمیکنم؟ اینجوری بهش بگو

عزیزم پدیا بست هم امتحان کن

اگه واقعا غذا نمیخوره کاش ببری پیش متخصص ..الان تو این سن بدنش واقعا به همه چی نیاز داره

دختر منم لب ب چیزی نمیزنه شام نمیخورد ناهار نمیخوره بچه های میبینم اطرافم همسن دخترم مادرشون میگن مریض نمیشن از بس میخورن

تنوع بده به غذاش

توی دهنش نگه میداره حرص میخورم

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام‌مامانا از دیشب دوبار تاحالا مادرشوهرم‌گفته برا ناهار بیاین الانم شوهرم زنگ‌زد گفت باز زنگ‌زده که بیاین من به خاطر ماهلین که جیش و پی پیشو نمیگه خواستم بعد ازظهر برم که کمتر اذیت بشم و استرس بکشم قضیه رو شوهرم‌گفته بهش میگه اشکال نداره پاشین بیاین یه کاریش می کنیم‌میرند تو حیاط اینا بچه رو اذیت نکن اخه مادرشوهرم وسواس داره میترسم بندو آب بده این بچه 😬😬😬بخوام پوشک کنم که تا آخر شب اونجاییم تمام تلاشم به باد میره به نظرتون چی کار کنم ؟؟گفتم خوبه نوار بهداشتی بزارم داخل شورت آموزشی یه شلوارم بپوشونم روش اسیر شدم به خدا از دستش اصلا نمیگه 😬😬سعی می کنه جیش نکنه تو خودش پاشو که ضربدری می کنه وایمیسه من می فهمم‌جیش داره می دوعم‌می برمش الان ۹ روز شده ولی اصلا نمیگه 😑🤦🏻‍♀️پی پی رو هم یه گوشه میشینه تکون نمی خوره
به نظرتون چی کار کنم من الان زشته تا کی بگم‌ من نمیام ناراحت میشن
این بچه هم‌که یا نمیگیره 😬می ترسم از دستم‌در بره اونجا
مامان گل پسر وتودلی مامان گل پسر وتودلی ۴ سالگی
مامانا یه چیزی ذهنم و مشغول کرده ...من پسرم قبلا ک کوچکتر بود اینطوری نبود الان مدتیه ترسو شده...یادمه چند وقت پیش در حیاطمون چند دقیقه باز مونده بود یه سگ اومده بود تو حیاط پسرم دید و ترسید از اون موقع مدام تاکید داره ک در حیاط و ببند ...حتی تا تو حیاطمون نمی ره بازی کنه تنها همش باید باهاش باشم ...با بچه ها ی فامیل یا بچه هایی ک باهاشون یه کم رفت و امد داریم زیاد مشکلی نداره اما مثلا میریم پارک اگه چند نفر رو سرسره باشن دیگه نمیره میگه مامان زیادن .همش میاد کنارم میشینه امشب پارک بودیم با چند تا بچه کمی همصحبت شد یکی دوتاشونو هم میشناخت اما نمی رفت کنارشون یا باهاشون بازی کنه اونا میدوییدن تا سمت این میومدن می ترسید و خودش و جمع میکرد همش ...این بار اول نیست ک اینطوره....منم نمیدونم واکنشم درست بود یا نه 😔 گفتم مامان اگه نری با بچه ها بازی کنی میریم خونه یا من میرم ...یکمی میرفت کنارشون ولی با فاصله از اونها میدویید
خلاصه اینجور موارد اذیتم میکنه از وقتی هم کوچک بود من مدام پارک و بیرون بردمش با هر شرایطی این نیست ک بگم نرفته عادت نداره....در مواجه با بزرگتر ها اینطور نیست ...مثلا میره بهشون دست میده سلام میکنه غریبه هم ک باشن ...یا مثلا اگه یه بچه باشه غریبه هم ک باشه باهاش ارتباط برقرار میکنه اما وقتی چن تا ان انگار ازشون میترسه.....نمیدونم طبیعیه؟ باید چ واکنشی در برابر این رفتارا داشته باشم ک درست باشه ؟؟