تو این 19سالی که از خدا عمر گرفتم همیشه عاشق بچه بودم و هرکسی از بچه داری و نوزاد مینالید ناراحت میشدم فکر میکردم اونا یا خیلی تنبلن تو بچه داری یا بیحوصله ان
همیشه بچه همسایه ها وفامیل خونه مابودن حکم پرستار رو براشون داشتم
بچه خودمم که به دنیا اومد وقتی وهل روز اول که بیقراری میکرد و بیخوابی میکشیدم همیشه از خدا میخاستم که صبرم رو زیادترکنه و توان بیشتری بهم بده
تا اینکه این ماه مزخرف رسید ار اول تا همین الان یه جوری درکیرم با آریا
اخر شهریور که رفتیم عروسی و بعد خونه مامانم این بچه از شب عروسی شیرخوردنش کم شد در حد روزی حد سیسی وقتی هم که اومدیم خونه تا یه هفته به سختی میخوابید همین منوال گذشت تا یکی دوهفته دبدم بچه روز به روز حجم شیرخوردنش داره کمترمیشه وادرارش دیگه غلیظ به هزار دعوا وسختی بردمش دکتر ودیدم ای وای بچه عفونت گرفته اولش چهار روز بستری شد و مرخص شد ولی شیرخوردنش درست نشد اومدیم خونه و فردا شبش مدفوع خونی داشت دوباره با هول و ولا برو بیمارستان ودوباره پنج روز بستری
الان یه هفته مرخص شده تا دیروز اسهال خونی امروز با یوبس و الکی زور میزنه
الان هم که شیرخوردنش درست شده یکی دوساعت پیش سه بار شیر صاف بالا اورده
و میتونم بگم دست تک تک مادرهاییررو که چند قلو دارن بچه شیر به شیر دارن بچه رفلاکسی کولیکی خلاصه همه مادرها رو میبوسم
این دوماه بدترین روزای زندگیم بود مخصوصا باحرف های دیگران که نمیزاشتن بچه رو ببرم دکتر هی میگفتن باهمون قطره چکون به زوربهش بده

تصویر
۱۳ پاسخ

عزیزم خدا سلامتی بده شیرخشک میدی یا شیر خودت

اخخخخخخ منم‌خسته شدم گیسو دوباره مریض شده انگار بدتر از قبل امروز میبرمش تاجیک😭😭

انشالله هرچه زودتر خوب بشه
درکت میکنم خیلی خیلی سخته تازه زیر یک سال بدتر بخصوص بستری من بچم از یه سالگی تا ۷ سالگی سالی دو بار بعضی وقتا سه بار بستری میشد اونم برای عفونت و یبوست و بی‌اشتهایی دست تنها بودم آخراش دیگه واقعا کم میاوردم گریه میکردم هر سری ۷ تا ۱۰ و۱۲ روز بستری میشد اونم دست تنها آخرشم دست مزدت میشه مادری وظیفه اته مگه چیکار کردی بچمم شیطون یه دیقه آروم و قرار نداشت ولی خوب چاره ای نیست فقط باید صبر داشته باشی

عزیززززم خداروشکر شیر خوردنش بهتر شد . بقیشم بهتر میشه نترس . اینا دوره این درس میشه

من نمیدونم چرا یه عده اینقدر مقاومت میکنن در برابر دکتر بردن بچه منم از این آدما کنارم دارم😑

عزیزم خدا به خودت و پسرت سلامتی بده

ایشالا هرچه زود ترخوب میشه به حق حضرت علی اصغر

خداروشکر ک پسرت سلامته.
آفرین ب تو مامان قوی ♥️

الاهی بگردم خیلی سخته درک میکنم انشالله خیلی زود خوب بشه گل پسرت . شیر صاف بالا میاره شاید واسه این ک چندوقت کم شیر خورده تا ب حجم بالا عادت کنه زمان میبره صبور باش درست میشه

غریزه مادری از هر چیزی درست تره
وقتی خودت حس میکنی حتما یه مشکلی هست ولش کن حرف اینو اونو
من از واکسن دوماهگی به بعد بچم شیر خوردنش نصف شد میگفتم بخاطر واکسنه همه مسخره میکردن میگفتن نه
تا بردم دکتر گفتش بعضی بچها بعد واکسن اینجوری میشن معمولا رو واکسن بعدی درست میشن
دقیقا درکت میکنم منم مث تو بودم و قبل از بارداریم همیشه بچه فامیل و آشنا رو نگه میداشتمو حس میکردم خیلی کار راحتیه
ولی بعدش روزی میشد که وقت نمیکردم برم دسشویی حتی
ایشالا پسر عزیزتم هر چه زودتر بهتر بشه

انشالله هرچی زودتر بهتربشن

عزیزم خدا واقعا یه صبرو تحمل خیلی زیادی باید بما بده😭

عزیزم
انشالا خوب میشه گل پسرت 🥺❤️

سوال های مرتبط

مامان محمد حافظ👣 مامان محمد حافظ👣 ۹ ماهگی
خلاصه که وقتی بچه دنیا اومد گریه نکرد ، چون فشار زیادی روش بود تموم بدنش قرمز بود ، اینقد پشتش زدن تا گریع کرد ، سریع هم زنگ متخصص اطفال زدن و بردنش واسه معاینه ، خدا رو شکر مشکل مداشت ولی خب به زور دنیا اومده بود و اکسیژن کم آورده بود .
از بالا تا پایین هم بخیه خوردم ، قشنگ این نخ و سوزن رو که رد میکرد ثانیه به ثانیه‌اشو حس میکردم ، هی به پرستار میگفتم بسه ، بزار باز باشه 😂🤦🏻‍♀️ بعدش میام بدوز ، بقیش باشه واسه بعد 🥴😂
به خاطر دفع پروتئین سه روز خودم بستری بودم با حالی داغون ، منه پاره بهم سند زده بودن ، هر ۲۰ دقیقه یبار هم میومدن مسوفتادن روم شکممو فشار میدادن که خونا دفع بشه .
وقتی میخواستم پاشم برم دستشویی همین که تکون میخوردم انگار یه تشت آب خالی می‌کنن روت خون ازم میریخت ، آخ آخ چقد وحشتناک و چندش بود 😑😑😑😑
پسری هم بخاطر عفونت خون ، زردی ، و اینکه هین زایمان اکسیژن کم آورده بود یکی هفته ان آی سیو بستری شد .
وقتی به دنیا اومد انداختنش بغلم و رفتن ، چون تو بخش مراقبتای ویژه بودم کسی نمیزاشتن بیاد ، منم که نمیتونستم شیرش بدم بچه هم آروم بود کنارم ، یکی روز شیر نخورد زردی گرفت ، خدا رو شکر قندش نیوقتاد 🥴🥴
مامان هلیا گردالی 😍 مامان هلیا گردالی 😍 ۵ ماهگی
مامان روشنا مامان روشنا ۱۳ ماهگی
سلام
کسی هست بچه ش تو ۶ ماهگی دیگه شیر مادرشو نخوره؟
بچه من از اول هم شیر مادر میخورد هم شیر خشک،بیشتر شیر خودمو میخورد از صبح تا شب روزی یکی دوبار هم شیر خشک میدادم،دو هفته پیش هم خودش مریض شد هم من،بینیش که کیپ شده بود چند روز میدیدم مکیدن سینه من براش سخته و با شیشه راحت تر شیر میخورد برای همین بیشتر شیر خشک بهش میدادم که گشنه نمونه چون غذای کمکی هم بهش نمیدادم هنوز،از طرفی خودم هم که مریض شدم و آنتی بیوتیک میخوردم به شدت شیرم کم شد چند روز،الان سه چهار روزه که دیگه دارو هامو قطع کردم هنوزم بطور کامل درست نشده جریان شیرم ولی یکم بهتر شده نسبت به اون چند روز،با این حال تا میام سینه رو بهش بدم جیغ میزنه و نمیخوره یا اینکه یه ذره میخوره میبینه شیر زیاد نمیاد با گریه ول میکنه😔
تو این سن مگه نمیشناسن دیگه سینه رو؟
شیر که قطع نشده فقط کم شده اگه تایم زیاد بمکه بالاخره شیر هم ببشتر میاد و سیر میشه ولی ول میکنه نمیمکه میخواد همون اول شیر زیاد بیاد
مامان قهرمان مامان قهرمان ۱۰ ماهگی
سلام به همه ی مامانای خوب🤍
من اومدم یه تجربه ی بسیار نگران کننده و مو سفید کن رو که توی این ۵ ماه کسی کردم براتون بگم
میدونم خیلیامون بخاطر شرایطی که داریم( کارمندیم،شیرمون کافی نیست، شیرمون قطع شد،،اصلا دلمون خواست شیرخشک بدیم و و و..) شیرخشک رو همراه شیر خودمون به بچه ها دادیم..
من بخاطر اینکه ۹ماه بعدش باید میرفتم سرکار همزمان با شیرخودم شیرخشک عم میدادم نهایت روزی یکی دوبار.. با این حال توی ماه سوم دخترم شروع کرد به نگرفتن سینه خودم و من انقددد عصبی و نگران میشد انقددد خودمو سرزنش میکردم و تو سر خودم میزدم که دردت چی بود تو که شیر داشتی و میومدم شیرخشک رو قطع میکردم یکی دو روز دوباره میدادم.. بچه با بچه فرق میکنه بعضی بچه ها تا آخر هردو رو میگیرن و مشکلی هم ندارن،، ولی دختر من تو وسط ماه سوم دیگه نه سینه ی خودمو میگرفت نه شیشه رو.. یعنی دیوونه شده بودم.. کریه میکرد.. الهی بگردم.. خودمم حساس شده بودمو گریه میکردم که بچم شیر نمیخوره.. تصمیم گرفتم بیخیال بشم و گفتم فقط به یه شیر عادت بدم لااقل همونو بخوره و اینطوری شد که دخترم به ماهه فقط شیرخشک میخوره.. من ادمی بودم که میگفتم تا ۱۸ ماهگیش شیر خودمو میدم وگرنه میمیرم.. خواستم بگم اصلا خودتونو و بچتونو عصبی نکنید،، شرایط همیشه اونجوری نمیشه که ما میخوایم.. بچه هارو هم با بقیه مقایسه نکنید
مامان Liana مامان Liana ۱۱ ماهگی
سلام به همه ی مامانای گل یه تجربه ی بد رو میخواستم باهاتون به اشتراک بزارم
من مامان اولی هستم و سالهاست بچه ی کوچیک توی خانواده نداشتیم و همه بی تجربه بودیم روز اولی که لیانا به دنیا اومد چکاپش عالی بود گفتن دو هفته بعد بیارش که چک بشه بردم و دکتر بهش پدی لاکت و کولیک ای زد داد و من به لیانا میدادم خدا اون روزا رو نیاره بچم تا صبح نمیخوابید از گریه سیاه و کبود میشد خیلی روزای بدب بود تغریبا یک ماه و نیم بهش از این دارو ها دادم ما بینش دکترا قطره شو عوض میکردن میگفتن اون قطره بهش نمیسازه خلاصه سرتون رو درد نیارم یه روز که خسته و کلافه بودم از بیخوابی و دیگه داشتم افسردگی میگرفتم که بچم مریضه و کولیک داره به یکی از اقوام که پزشک عمومی هست مشکلم رو گفتم و گفت فقط شبا اینجوریه گفتم بله گفت بچه کولیک نداره اگه داشت در طول روز هم باید بی تابی کنه قطره هارو دیگه بهش نده و من از اون روز قطره ها رو قطع کردم انگار آب رو آتیش بود لیانا یازده و نیم شب میخوابه تا هشت صبح در طول روز هم چرت کوتاه میزنه و خیلی خوش اخلاق و خنده رو هست ماشالا 🧿 میخواستم بهتون بگم که حرف دکترارو زیاد گوش ندین دکترا به همه ی بچه ها این دارو ها رو تجویز میکنن در صورتی که نوزادا همه شون کولیکی یا رفلاکسی نیستن الان تنها دارویی که لیانا مصرف میکنه قطره ی A+D. هست و قطره ی آهن