۹ پاسخ

بچه ۳ سالشه کلی اسم تو ذهنس داره. از اینستا یا جایی شنیده . حتما میخاسته ب باباش بفهمونه ک من برات همه چی میخرم توهم بابد برام همه چی بخری

شاید خنده دار بیاد تو نظرتون.ولی کتاب جهان های موازی و نظریه تناسخ در این مورد خیلی گفته.حتی یه مثال تناسخ هم دقیقاً در این مورد بود که بچه ای زندگی قبلیش رو به پدرش نوضیح میده که بابای پدرش بوده👌🏼

بچه ها تو این سن رویا پردازی میکنن گلم

حتمااسم علی ازتلوزیونی جایی شنیده من اسمم الهامه شوهرم گاهی بم میگه الی خانوم پسرم بم میگه عای خانم گاهی 😐😅

اتفاقا دختر من هم میگفت وقتی نی نی بودی بغلت میکردم
پدرم فوت شده اون روز میگفت من پیش پدر بزرگ بودم بابا با طناب منو آورد پایین من نمیخواستم بیام ولی بابا منو اورد

بعضیا به این چیزا اعتقاد دارن میگن آدم از خیلی چیزا خبر داره رفته رفته که بزرگ میشه یادش میره

اتفاقا من فوق العاده اعتقاد دارم ب این مسائل

بچه ها خیلی خیال پردازن نگران نباش
دخترم چند روز پیش میگه یادته با فلانی رفتیم بیرون پیتزا خوردیم پیش باباش هم میگفت، گفتم الان شوهرم باور میکنه😂همچین با جزییات میگفت

پسر من ک میگفت من یه پسر دارم اسمش صالحه درصورتی ک حتی این اسم و نشنیده مطمنم ولی خب بچس هزار تا چیز میگه ما فقط میگیم قربون خودت و زن و بچت وقتی اسماشونو میگ 😂

سوال های مرتبط

مامان پسرکوچولو مامان پسرکوچولو ۳ سالگی
تاپیک قبلیمو بخونید مامانا .😥😥😥
امروز پسرم با پدرشوهرم تو کوچه بوده و پدرشوهر خدا بگم چیکارش کنه ک از بچم غافل شده بود
اومد بعد نیم ساعت گفت امین اومده بالا من دیگ اینو شنیدم مردم و زنده شدم 😭😭 انقد هول شدم پا برهنه دویدم تو کوچه هرطرف نگاه می‌کردم پسرم نبود
حس میکردم دنیا تموم شده ینی نابود شدم وقتی کوچه هارو میگگشتم و حتی پرنده پر نمیزد 😭 .
تو ذهنم میگفتم دیگ تموم شد دزدیدنش پیداش نمیکنم
پدرشوهرم از اینور میدوید مادرشوهرم اون سر خیابونو می‌گشت برادر شوهرم با دوچرخه تو خیابونا رو می‌گشت
دوسه تا خیابون اونور با دو چرخه اش رفته
بود پسرم یدفعه دیدمش دم مغازه اس 😭اون لحظه فقط افتادم زمین بی حس شده بود بدنم از فشار استرس و نگرانی
تاپیک قبل گفته بودم پسرم خواب دیده مامانم خواب دیده
خداوبهم خیلی رحم کرد 😔😔😔 همین ک پیدا شد ندزدیدنش یا موتور ماشین بهش نزده بود شانس آوردم فقط
وقتی رفتم پیشش انگار ن انگار ک گم شده یا مامانش نیست یا احساس ترس کنه هیچچچچ گفتم چرا اومدی اینجا گفت اومدم از آقا بستنی بخرم🥲
مامان پسرکوچولو مامان پسرکوچولو ۳ سالگی
تاپیک قبلیمو بخونید مامانا .😥😥😥
امروز پسرم با پدرشوهرم تو کوچه بوده و پدرشوهر خدا بگم چیکارش کنه ک از بچم غافل شده بود
اومد بعد نیم ساعت گفت امین اومده بالا من دیگ اینو شنیدم مردم و زنده شدم 😭😭 انقد هول شدم پا برهنه دویدم تو کوچه هرطرف نگاه می‌کردم پسرم نبود
حس میکردم دنیا تموم شده ینی نابود شدم وقتی کوچه هارو میگگشتم و حتی پرنده پر نمیزد 😭 .
تو ذهنم میگفتم دیگ تموم شد دزدیدنش پیداش نمیکنم
پدرشوهرم از اینور میدوید مادرشوهرم اون سر خیابونو می‌گشت برادر شوهرم با دوچرخه تو خیابونا رو می‌گشت
دوسه تا خیابون اونور با دو چرخه اش رفته
بود پسرم یدفعه دیدمش دم مغازه اس 😭اون لحظه فقط افتادم زمین بی حس شده بود بدنم از فشار استرس و نگرانی
تاپیک قبل گفته بودم پسرم خواب دیده مامانم خواب دیده
خداوبهم خیلی رحم کرد 😔😔😔 همین ک پیدا شد ندزدیدنش یا موتور ماشین بهش نزده بود شانس آوردم فقط
وقتی رفتم پیشش انگار ن انگار ک گم شده یا مامانش نیست یا احساس ترس کنه هیچچچچ گفتم چرا اومدی اینجا گفت اومدم از آقا بستنی بخرم🥲
مامان پسرکوچولو مامان پسرکوچولو ۳ سالگی
تاپیک قبلیمو بخونید مامانا .😥😥😥
امروز پسرم با پدرشوهرم تو کوچه بوده و پدرشوهر خدا بگم چیکارش کنه ک از بچم غافل شده بود
اومد بعد نیم ساعت گفت امین اومده بالا من دیگ اینو شنیدم مردم و زنده شدم 😭😭 انقد هول شدم پا برهنه دویدم تو کوچه هرطرف نگاه می‌کردم پسرم نبود
حس میکردم دنیا تموم شده ینی نابود شدم وقتی کوچه هارو میگگشتم و حتی پرنده پر نمیزد 😭 .
تو ذهنم میگفتم دیگ تموم شد دزدیدنش پیداش نمیکنم
پدرشوهرم از اینور میدوید مادرشوهرم اون سر خیابونو می‌گشت برادر شوهرم با دوچرخه تو خیابونا رو می‌گشت
دوسه تا خیابون اونور با دو چرخه اش رفته
بود پسرم یدفعه دیدمش دم مغازه اس 😭اون لحظه فقط افتادم زمین بی حس شده بود بدنم از فشار استرس و نگرانی
تاپیک قبل گفته بودم پسرم خواب دیده مامانم خواب دیده
خداوبهم خیلی رحم کرد 😔😔😔 همین ک پیدا شد ندزدیدنش یا موتور ماشین بهش نزده بود شانس آوردم فقط
وقتی رفتم پیشش انگار ن انگار ک گم شده یا مامانش نیست یا احساس ترس کنه هیچچچچ گفتم چرا اومدی اینجا گفت اومدم از آقا بستنی بخرم🥲