۱۳ پاسخ

همین خرد خرد هم ازش نگیر برنج خالی هم درست نکن تا روزی تخم مرغ و پنیر و اینجور چیزا داری بیار وقتی تموم کردی هیچی نیار اومد گفت ناهار شام بگو چیزی تو یخچال پیدا نکردم درست کنم بد عادتش کردی همون کوکو و اینا میذاری جلوش پیش خودش میگه اینکه داره درست میکنه حالا هر چی اصلا از این به بعد همون پونصد هم ازش نگیر بذار به خودش بیا (در ضمن اگه طلایی چیزی پس‌انداز داری این چند روز به بچت از بیرون بگیر بده بخوره که پسرت اذیت نشه حداقل تا این مرد به خودش میا

واقعا شرایطها سخته انشالله که همه چی درست بشه با امید خدا دلت شاد بشه و زندگیت به شادی و خوشحالی بگذره

ببین وضع مالیش بد هم نیست پس
خانوادت پشتت هستن اگه بری؟اخم نمیکنن؟نمیگن وای بچت فلان و بسان؟
زن وقتی میره باید سفت و سخت بره چون اگه باز برگردی بخای سری بعد بگی میرم میگه ههه سری قبلم رفتی دست از پا دراز تر برگشتی
به همه جوانب فکر کن
من خودم با شوهرم مشکل دارم یه چندبار رفتم خانوادم پشتم نبودن الان اگه بخام بگم میرم میگه هرگوری میخای بری برو اگه کسی داری گمشو برو
کاری نکن به این مرحله برسی

بروبه بزرگترش بگواین چه وضعه داره ولی خرج نکنه جدی برخوردکن

باباش هردقه زنگ بزنه ساپورتش میکنه

چکارست شوهرت؟خریدای خونت لیست بهش بده خودش بخره بیاره

وقتی داره و نمیده فرق میکنه
دادو بیداد کن ب زور ازش بگیر.تا نگرفتی کوتاه نیا

ببین عزیزم شما باید ی فکر جدی بکنی اول و مهمترینش اینکه قبل اینکه بیاد خونه یچیزی درست کن شکم خودتو و بچه رو سیر کن برای اون هیچی نزار بگو چیزی تو خونه نداریم
بعدش برو با بزرگترش حرف بزن حتی شده عمو دایی یا کسی ک یکم ازش خجالت بکشه یا اگه خانوادت پشتت هستن و شرایط نگهداری از شما و پسرت رو دارن ی مدت برو قهر البته جدی برخورد کن حتی واسه گرفتن مهریه و نفقه هم اقدام کن بلکه بترسه آخه اینجوری ک نمیشه زندگی کرد

خودش هوس گوشت و مرغ نمیکنه؟ این چه بشریه

غذا پختن با گوشت و مرغ یادم رفتع دیگه

میخوام دیگه قرونم نگیرم
هرروز برنج خالی بزارم
تا شاید به خودش بیاد

کی میتونه یک ماه با سه چار تومن زندگی کنه آخه

هر دقه یه فازی داره
الکلی هم هست

سوال های مرتبط

مامان کارن و کوشان 😍 مامان کارن و کوشان 😍 ۴ سالگی
مامانا اولین باری که با همسرم صحبت کردم پرسیدم سیگار میکشی اونم گفت تک و توک منم گفتم واقعا بوی سیگار اذیتم می‌کنه حتی توی خیابون از کنار آدم سیگاری رد بشم حالم بد میشه گذشت و توی نامزدی چندباری که بحث داشتیم این سیگار کشید حالا یا میخواست خودش رو آروم کنه یا من رو ناراحت کنه ...
بعدش بهم گفت تو اگه تو مخم نری منم سیگار نمی‌کشم و‌ با هم توافق کردیم و ۷ سال از اون روز گذشته واقعیت من کم‌و بیش میدونستم سیگار می‌کشه چون که به بوی سیگار خیلی حساسم ولی به روی خودم نمی آوردم تا اینکه امروز تصادفی توی پارکینگ دیدم داره سیگار میکشه خیلی بهم ریختم کاملا گیج شدم احساس میکنم فریب خوردم و این همه مدت سرم کلاه گذاشته نمی‌دونم باید چطور رفتار کنم از طرفی اصلا دوست ندارم باهاش صحبت کنم الان انگار بین زمین و آسمون هستم با خودم میگم اینکه اینجوری من رو فریب داده ببین چه کارهای دیگه هم کرده و در آینده می‌کنه
من اصلا حس مالکیت به همسرم ندارم اگه همون موقع میگفت من سیگار میکشم بهتر بود ، اینکه این همه سال من رو فریب داده رو نمیتونم بپذیرم چیکار کنم جز صحبت چون الان اصلا دوست ندارم باهاش در این مورد صحبت کنم