خب بگم زایمانم چطور بود
من چهارشنبه معاینه شدم گفت دیگه وقته شروع بشه امشب فردا منم تیکه تیکه داشتم ولی مثل پریود چند ساعت یبار ی حالت دلدرد ریزی بعد دیگه پنجشنبه شب ازدو صبخ تا چهار هی دردم میگرفتم کفتم ادامه دار بود میرم دکتر دیگه زیاد نبود صبح رفتم بیمارستان گفت ماما داری خودش باید بیاد معاینه دیگه ب زور گفتم معاینه کرد میگف ب زور ی سانتی گفتم من چند روز پیش ی سانت بود دیشب معاینه شدم گفتن بیشتر گفت نمیدونم منم اومدم خونه دیگه ولی مثلا تیکه ای درد داشتم فقط درحد پریود اونم ن شدید اومدم تا عصر ادامه داشت ماما هم زنگ زدم گفتم گفت شب بیا باهم بریم بیمارستان شب ساعت ۸ رفتم بیمارستان خودش معاینم کرد گفت خوبه دو سه سانت بودم فک کنم حداقل بستری شدم سرم زد یکم هم امپول فشار زد توش ولی کنترل شده
اتاقم رفتیم اتاق زایمان دیگه اونجا بودیم گاهی سرم کم میکرد قطرع ریز گاهی قطع گاهی هم یکم قطرع قطره منم دردادم داشت شروع میشد معاینه ای کرد و کیسه اب زد ترکوند گفتم چرا ترکوندی زوده گفت دردات باید شروع بشه کمن دردات چون اب بچه کم بود ابی هم ک ریخت کف دستی بدون حساب انگشت بود 🥲

۱۰ پاسخ

وایییییی مبارککککک باشهههههه❤

بسلامتی عزیزم😍💕
از خانم حسینی راضی بودی؟؟
واقعا تاثیر داشت حضور ماما خصوصی؟؟
خود خانم حسینی واستون بخیه زدن یا دکتر؟؟

خدارو شکر بخیر گذشته ،ان شالله همه به سلامت زایمان کنن

بچه هم خوب بود لباس پوشیدن من جمع جور شدم چیزی خوردم اورد شیرش دادم سرحال خیلی خوب بود
صبح هم یبار دیگه خورد خیلی خوب هم مک میزد شد ساعت ۹اینا اومدن چک کردن ک مرخص کنن خودمم حس کردم یکم بی‌حال شده گفت یکم ناله داره بهتره ببریمش بخش نوزادان 🥲 بقیه ماما ها گفتن بچش سالمه خوب بوده گفت یکم ناله ریز داره بهتره اختیاط ببریمش خیلی خورد تو ذوقم ☹️🥲 دعا کنید امروز شیر بخوره خوب باشه زودتر مرخصش کنن رفتم صبخ هم دیدمش گفتن خوبه حتی عکس از ریه هم گرفته بودن خوب بود

ماما گفت فکر میکردیم تا ظهر زایمان نمیکنی خیلی خوب بودی این حرفها بخیه هارو زد فقط دوسه تا آخری ک ب سمت بالا داشت میزد یکم حس میشد ولی ن خیلی بد یکم باید تحمل کرد فک کنم دردش روانیه چون حس میکنی ترست میگیرع ک پاره شده و گفت سطحی هستن خیلی عمیق نیست بخیه ها

حتی خواب بودم بین دردا دکتر اومد ی دست گذاشت رو شکمم گفت وضعش خوبه رفت میخواستم بیفتم دنبالش چون اون موقع دردم اروم بود این اومد نشد بخوابم 😅😂
یا وقتی قلب بچه چک میکردن بدم می اومد میگفتم بزارید بخوابم 😐
دیگه اخرا دردم ک گرفت یدفعه زود زود می اومد پشت سر هم گفت احساس دستشویی داری گفتم اره میخوام برم گفت باهم میریم دیگه میدونست وقته رفتیم باهم نشستم رو توالت فرنگی شلنگ اب گرم داد گفت بگیر زیر دلت دستشویی کن منم میگفتم نمیاد دستشوییم گفت تو زور بزن میاد دیگه هر دفعه احساس زور داشتم خودتم زورت میاد زور میزدم غیر خ ربعی همینطور بودم اومد نگاه واژنم کرد یلحظه ک ببینه وضع چطوره گفتم بریم نمیتونم رفتیم تو راه گفتم داره میاد بیرون تند تند بردم رو تخت رو توپ هم نشستم ی دور یادم نمیاد قبل دستشویی بود یا بعدش دیگه همینکه زور می اومد بهم زور میزدم زور باید از پایین بدی از صورت بدی فایده نداره یکی پیش ماما بود گفت چ زوری میزنه 😂😂😐 گفت اره خیلی خوبه دیگه اخرا نفس فوت میدادم زیاد نمیکشیدم داخل فقط زور با چندتا زور خوب زد بیرون دیگه هیچ دردی نداشتم
ماماهای بیمارستان خواب بودن کسی نفهمید من زاییدم ساعت ۴بود 🥹😍ک نی نی اومد بیرون فوری هم گریع کرد سرحال بود دیگه بردنش برا وزن زیر گرما جفتم تا نی نی زد بیرون باهاش اومد بیرون بخیه هم ی چندتا بیرون خوردم گفت پرینت سفت بود وگرنه اینم نمیخوردی من وقت نکردم ماساژ پرینه بدم

دقیقا چن هفته بودی چهارشنبه؟

دیگه دردام تیکه شروع شد و بعد وقتی دردم میگرفتم فقط نفس عمیق میکشیدم فوت میکردم من دردم میزد ب رون پام
گفت بیا راه برو دمنوش زیره رازیانه بخور رفتم بعد ک نشستم رو تخت گفتم حالم بده میشه ی چیزی بده گفت خیلی خوبه پلاستیک بهم داد منم خیلی چیزی نخورده بودم سوپ خورده بودم بالا اوردم سبک شدم گفت باعث میشه دهانه رحمت نرم زودتر باز بشه
دراز می‌کشیدم بیشتر اذیت بودم از دردش دیگه حالت سجده شدم یکم وخسته شدم همش میرفتم دستشویی می اومدم اب گرم میگرفتم ب خودم خوب بود البته اینم بگم بین دردا خواب بودم همش دردم میگرفت بدم می اومد 😂 میگفتم نمیشه بخوابم

منم سر دخترم درد نداشتم اصلا. زدند کیسه آب رو خودشون ترکوندن دردام شروع شد


قدمش پر خیر وبرکت باشه برات😍

😒از معاینه متنفرم کلا از زایشگاه متنفرم

سوال های مرتبط

مامان آرش کوچولو مامان آرش کوچولو ۶ ماهگی
سلام مامانا من هنوز بیمارستانم اومدم تجربه زایمانم رو بگم بهتون
من پریشب از ساعت 1 درد داشتم هر ی ساعت ی بار تا صبح تحمل کردم صبح ساعت 9 رسیدم بیمارستان نوار قلب گرفتن گفتن خوب نیست معاینه کرد 2 سانت باز بودم گفتن باید بری سنو بیو فیزیکال رفتم سونو نسل فردا از ساعت 12 تا ساعت 3 منتظر بودم دیگه نوبتم شد رفتم گفت سونو خوبه بعد سونو رو اوردم بیمارستان نشون دادم گفت بزار معاینه کنم گفت شدی 3 سانت خوب داری بیشرفت میکنی باید بستری بشی دیگه من گفتم نمیشه برم یکم راه برم هنوز درد زیادی ندارم گفت برو تا دوساعت دیگه بیا منم پیاده از جای بیمارستان تا حرم رفتم و برگشتم اومدم دیگه بستری کردن خیلی درد داشتم گفت بزار معاینه کنم دید شدم چهار سانت گفت بای کیسه اب رو پاره کنم تا اینکه هم پاره کرد اب همه مدفوع بود به خودم نشون دادم زنگ زد به دکترم گفت اونم گفت حاضرش کنید واسه عمل منم دارم میام دیگه ساعت 9 حاضر شدم تا 9 ربع رفتم اتاق عمل 9 نیم اومدم بیرون بردنم تو ریکاوری خیلی بد بود همش سرما میخوردم خلاصه ساعت 10 نیم اینا بود اوردنم بخش پمپ دردم هر چی گفتم وصل نکردن حالا دردش با شیاف قابل تحمله فقط ماساژ شکمیش خیلی درد داشت فکر کنم به اندازه درد که تا 4 سانت کشیدم واسه زایمان طبیعی
الانم هنوز بیمارستانم پسرمم 3 روز باید بستری بشه برا مون دعا کنید
بیمارستان موسی بن جعفر رفتم
هزینه زایمان ۱۱ تومن بود
اپیدورال 1 تومن
سزارین 17 میلیون
مامان کوچولو مامان کوچولو ۵ ماهگی
تجربه زایمان .

من از ۱۶ هفتگی میرفتم کلاس ورزش .
تا ۳۸هفتگی سنو دادم معاینه لگنی هم شدم دکتر گفت دهانه رحمت سه سانت بازه و زایمان خیلی خوبی در پیش داری .
اومدم خونه درد داشتم یکم . ولی رفتم پیاده روی و حموم .شب دردم کمتر شد گفتم برم بیمارستان یه چکی بشم و بیام .
وقتی رفتیم معاینم کردن گفتن دوسانت بازه ولی دهانه رحمت نرمه و باید بمونی .
ماما خصوصی داشتم زنگ،زدن ماما اومد .
تا ماما اومد نیم ساعتی شد تا اونموقع هم دردی نداشتم زیاد .

ماما تا اومد معاینه کرد گفت زود بستریت کردن هرچی گفتن بزارین برم نزاشتن .
ماما بهم سوزن فشار زد
بهم میگفت رو توپ بپر ـ

مرتب معاینه میکرد میدید پیشرفتی نداشتم .

به یه پرستار گفت بیاد پرستاره دس کرد تو کیسه ابمو پاره کردن با هم .
بعدش هی دردام شدید میشد ـ
جوری ک ارزو مرگ میکردم .
رفتم اب گرم ریختم رو کمرم خیلی،خوب بود ولی تا درمیومدم دوباره دردام ریاد میشد .
هی معاینه تحریکی میکردن و هی زیاد باز نمیشد بهم یه امپول مسکن زد ولی زیاد اثر نکرد .
مرتب معاینه میکرد ...
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳:
خلاصه دیگه مامانمم بود گفت عجله نکن بیا بریم خونه دردات شروع شد بیا گفتم نه بریم پیادروی برگردم باز شده
زنگ زدم به همسرم و گفتم کیف بچه و وسایل من و بردار که دیگه می‌خوام بستریم کنن دیگه طفلک رو هم به ترس انداختم می‌گفت تا یک ساعت دیگه زایمان نکن تا برسم فکر میکرد بستری شم بلافاصله بچه در میاد 🤣
دیگه زنگ زدم ماما همراهم و بهش گفتم اینطوریه گفت هر موقع بستری شدی خبر بده که بیام دیگه همون دور بیمارستان پیادروی کردم.
خواهر شوهرم ماما زنگ زد گفت برو خونه دردت شروع بشه الکی گفتم نه الان یک ساعت راه رفتم حس میکنم دردام داره منظم میشه گفت پس اگه اینطوریه و ۳ سانته خوب بازی نمیصرفه بری خونه صبح باز برگردی تا آخر شب پیادروی کن بعد برو دوباره معاینه شو
خلاصه ساعت۷ قرار بود برگردم بیمارستان ساعت ۱۱ برگشتم
دیگه شوهرمم هنوز نیومده بود گفت صبر کن من بیام ببینمت بعد برو تو تا شوهرم اومد ۱۱ و نیم شد و بعد رفتم اتاق تریاژ
که متاسفانه شیفت تغییر کرده بود و مامای این شیفت یه خانم بد اخلاق نصیبم شد بهش گفتم سر شب اومدم معاینه شدم ۳ سانت بودم همکارتون‌ گفت برو پیادروی بیا بستری شو گفت برو بخواب معاینه کنم
معاینه کرد گفت هنوز همون ۳ سانتی پاشو برو 😐 گفتم یعنی چی من اومدم بستری شم گفت مگه خونه خاله باید ۴,۵ سانت بشی گفتم همکارتون اینطوری گفت و من ترشح دیدم و حرکات بچه هم خیلی کم بود امروز و فلان گفت نه همکارم فکر کرده شاید باز بشی برو خبری از بستری نیست حالا اگه میخوای بیا ۲۰ دقیقه نوار قلب بگیرم...
دیگه با باد خالی شده دراز کشیدم رو تخت برای نوار قلب... حالا شوهرم پشت در یه دست کیف بچه یه دست وسایل من🤣 خجالت می‌کشیدم برگردم بگم خبری نیست هنوز
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
ب رسم گهواره منم بیام از تجربه زایمانم بگم
#1
خبببب من یک هفته و نیم قبلش رفتم پیش دکترم یک سانت بودم و اصلا دهانه رحمم نرم نبود و سر بچه توی لگن نبود گفت پاشو برو رابطه زیاد داشته باش و ورزش کن و دوش آب گرم بگیر
خلاصه رفتم و هرچی گفته بود عمل کردم به اضافه پیاده روی ، یک هفته بود که پیاده روی و بقیه کارهایی ک مؤثره شروع کرده بودم
از روز سه شنبه ۳ مهر ترشحات سفت و ژله ای و کشدار داشتم این ترشحات دو روز ادامه داشت تا پنجشنبه ۵ مهر دیگه کامل قطع شد ولی ترشحات آبکی و سفید زیاد داشتم دیگه این ترشحات تا جمعه ادامه دار بود این وسط رابطه و دوش آب گرم و ورزش هم داشتم ، علاوه بر ترشحات از پنجشنبه شب تقریبا ی درد و انقباض نامنظم اومده بود سراغم ولی جوری نبود ک برم بیمارستان، جمعه ۶ مهر شد و درد ها ادامه داشت ولی شدتش ی خورده بیشتر شده بود به شوهرم‌گفتم بریم بیمارستان ببینم‌چند سانتم ، ناهار خوردیم و ساعت ۱ و نیم اینا رفتیم بیمارستان بخش تریاژ مامایی و به ماما از ترشحات و دردام گفتم
گفت برو بخواب معاینه ات کنم ،معاینه کرد گفت ۲ سانت تقریبا ۳ سانت هستی ،ان اس تی رفت ازم چنتا درد رو ثبت کرد ولی خب چون دخملی زیاد تکون میخورد نمیتونست خوب ان اس تی بگیره
زنگ زد به دکتر کشیک دکتر گفت خودم میام بالاسرش اومد معاینه ام کرد فشارمم گرفت بالا بود
گفت بستری کن دو سانت خوبیه و فشارش هم بالاست
خلاصه تا کارای بستری رو شوهرم انجام داد و رفتیم بالا و از شوهرم و بچه هام خداحافظی کردم و رفتم توی اتاق توی زایشگاه و لباس عوض کردم ساعت شد ۳ و نیم عصر ،مامای زایشگاه اومد معاینه کرد ۳ سانت خوب بودم
دیگه همینجوری من دراز کشیده بودم رو تخت تا دهانه رحمم باز شه ،امپول هم زدن برا باز شدن دهانه رحمم