رسم ما اینه بچه اول خانوادمون سیسمونی میدن. بچم هیچی نداشت
امشب اولین خریدهاش بود خودم شوهرم وضعیت مالی زیاد خوبی نداره وگرنه اصلا نمیزاشتم بابام بخره. خونه مردم نشستیم تو یه سوئیت . از بس گفتن بچه بیار و از طرفی خودمم خیلی تنها بودم و دوست داشتم یه بچه بیارم از تنهایی در بیام . حالا که بعد یه بچه ای که خدا نخواست برام بمونه اینا تا اینجا از اولش با استراحت و آمپول و شیاف نگه داشتم تازه شاید اگه ماه بعدی پساری برام نزاره دکتر. رفتم امشب براش چیزهاشو با بابام بخرم . خودش گفت یعنی ولی از دماغم درآورد. همه کلی با ذوق و شوق میخرن من با اعصاب خوردی بود و بغض فقط گلوما گرفته بود . از بس هی غر میزد من چند ماهه بیکارم و ندارم . خداییش خیلی مراعاتشا کردم و چیز واجب فقط خریدم اصلا چیز اضافه از لباس گرفته تا کالاسکه و نی لالا و اینا اصلا برنداشتم. اسباب بازی هم در حد چندتا جغجغه اونم همش تو یه مغازه که هم وام میدادن هم اقساطی با چک قبول میکردن. ولی از رفتنم پشیمون شدم با این اخلاق بابام و همش میگفت بیا بریم دیگه خودت باید جورشا بکشی بدی و ..... کلا اعصابم خیلی بهم ریخت . نمی‌تونستم هیچی بگم چون یه چیزی که بگی زودی قهر می‌کنه . میخواستم بگم چرا اصلا گفتی بیا برو چیزهاتو بخر که بعدن بخوای اینجوری اعصاب منا خورد کنی و این لحظه ها قشنگ که باید با خوشحالی باشه من با گریه تموم شد😭😭😭😭 هنوز هم اصن نیاوردم وسیله هاشو شاید فردا که میره برای حساب و کتاب تازه اگه بره خیلی چیزهاشو کم کنه😔

۲۴ پاسخ

وقتی تو و شوهرت تصمیم گرفتید بچه دار بشید نباید خریدا رو بندازید گردن پدرت.بنظرم هرچقدرم شوهرت نداشته باشه بازم اونقدری میتونه واسه بچه خودتون خرج کنه که اینجوری اعصابت خورد نشه.به حرف بقیه هم توجه نکن.خرج بچه ی شما دوتا رو که بقیه نباید بدن.به شوهرت بگو خودش بگیره.

خب عزیزم مگه مجبوری بخری ؟
من اللن هم شوهرم داره هم بابام
هیچی نخریدم جز لباس و لحاف تشک
مگ مجبورم؟

و درد فقر و بیچارگی ک گردن همه رو گرفته الهی برات بمیرم فقط💔

عزیزم من سومین یچه شاید باورت نشه تا به حال سیمونی نخریدم پدرم نداشته همسرم نداشته فقط چند تا لباس بخر بی منت من تازه سوم میخوام فقط چند تا لباس بخرم تا الان با لباس های بچه خواهر بچا هام بزرگ کردم خدا بزرگ

عزیزم سیسمونی چیشد بابات اورد وسایلووو؟؟

منم خواهر تا حالا جیزی نخریدم رسم هم نداریم پدر چیزی بخره بزور وام جور کردم که چن تا تیکه براش بخرم آخرش مجبور شدم برا تحصیل اون دخترم خرجشون کنیم تازه بایداثاث کشی کنیم پول پیش خونمون کمه دیگه گفتم فقط درحدچندتیکه لباس مناسب رو زمین بخوابه روتشک معمولی و حتی کمد ندارم ولی بازم خداروشکر میکنم

بنظرم زنگ بزن بگو نره دنبالشون نیاری بهتره خودت چیزای مهمو بگیر

عیب نداره خدا بزرگه بابای من که قربونش برم همیشه طلب کاره کادو برای عقد و عروسیم نداد گفتم دستو بالش خالیه بعدا هم که پول اومد دستش پولی که از خودمم گرفته بود بهم پس نداد بهم خندید. جهیزیه که نداد الانم نه سیسمونی شوهرمم چند تا تیکه گرفته غر میزنه راستش خودم دارم میرم سرکار تهیه کنم.بارداری من که کوفتم شد قبل بارداری همه میگفتن بچه بیار الان خودم موندم و خودم الان میفهمم آدم تو سختی فقط خودشه و خداش خانواده شوهر که برن بمیرن حتی شوهر و خانواده خود آدمم اونطور که فکر میکنی به درد نمیخورن.

ميگم فقط بوشهر ما رسم نداره فقط بابا جهاز و سيسموني بده اينجا يه چيزايي ميبينم خندم ميگيره، آخه چرا بابا بايد سيسموني بخره ؟؟؟؟

عزیزم الان ازلحاظ اقتصادی اون زمان نیس که بخوای به خاطرسیسمونی به شوهرت یا پدرت فشاربیاری واعصاب خودت وخوردکنی واقعا خرج مخارج زیاده خیلی بایددرک کنیم
هرکی هم هرحرفی زد بگو هزینه خریدسیسمونی زمان شما وهزینه سونو وویزیت شما بازمان ماخیلی فرق داره یعنی هربارکه مابه سونو وداروویزیت دکترپول میدیم برابر باهزینه بیمارستان زمان اونابود پس سخت نگیر

منم بچه اولم خدا به شوهرم سلامتی بده اون لباس کالسکه کریر با ذوق شوق خریدم خدای شوهرم خوبه پدر هم باید بگیری چون وایه خواهرم خریده سیسمونی ما هم دخترم دلم میخواد بابامون بخره رابطی نداره شوهر کردم من بابا مامانمو خیلی دوست دارم درسته الان تو این وضع کرونه اما چ میشه کرد باید پدر بگیره

واقعا رسم خیلی بدیه هم جهیزیه هم سیسمونی .هر قدر آدم وسعش برسه بگیره.
به نظرم خودتون دوتایی با شوهرت می رفتین کلی هم ذوق داره.حتما هم نباید تمام وسایلش رو یه جا بردارید یه بار لباس بخر ماه دیگه سرویس خواب بخر کم کم بخر
ان شاالله سالم بدنیا بیاد ذوقش رو بزنی

عیبی نداره ا ه خواهر عزیزم انشاالله شرایط خودتون خوب میشه کم کم میخرید هر پول کوچیکی دستت اومد ی چیزایی بگیر بگو پدر مادرم خریدن یا اگر طلایی چیزی داری دور از چشم شوهرت بفروش یکم وسیله بخر به اسم خانوادت تموم کن

خیلی واست ناراحت شدم واقعادرکت میکنم بعضی وقتهاپدریامادرهااینجوری میکنندبابچه هاشون
خوب به بابات میگفتی نمیخوام وقتی میدونی اخلاقشو
گوربابای رسم کردند الان بااین اوضاع گرونی هیچکس بارسم وروسم پیش نمیره به شوهرت میگفتی خودمون خورد خوردبگیریم وسایل بچه رو بخدا منم جزع لحاف وتشک بالشتش هیچی واسیه بچه ام نگرفتم بااین خودمم هرروز میرم سرکار

عزیزم وقتی شما شرایط مالی پدر و مارت رو میدونی نباید از اول رو کمکشون حساب میکردی
حتی اگه همسرت هم قرار نبود قبول کنه چیزی بخره قبل بارداری باید خودت میرفتی کار میکردی پولشو جمع میکردی برای سیسمونی
و اینکه کی گفته پدر و مادر دختر مجبورن سیسمونی بدن
همون قدیمش هم طرف دختر چند دست لباس میدادن ک گهواره رو طرف پسر می دادن ماها دیگه شورشو در آوردیم
بچه بچه ی توعه اسمش تو شناسنامه شوهر توعه فامیلش فامیل شوهرته حرفش بیوفته حضانت با پدره بعد خانواده زن باید سیسمونی بدن قشنگه والا
شمام اگه همسرت زورش نمیرسه اشتباه کردی بچه اوردی فقط بخاطر حرف مردم و دل خودت اون بچه آینده میخاد
ان شاءالله که شرایط مالیتون بهتر شه بچه با کمبود بزرگ نشه

بنظرم خودت یواش یواش چیزایی که لازمه بگیر منت نکش

طلا یا پس انداز نداری خودت ؟

منم فعلا هیچی نخریدم. مامانم فقط چند تا لباس گرفته همین . فعلا زوده . بعدش کل خریدارو بخوای با هم انجام بدی فشار میاد بهتون ‌. کم کم جورشون میکنی. خیلی از وسیله ها هم اصلا استفاده ندارن . همین کالسکه خب بغلش کن ببرش بیرون . منم نمیخرم بعضیاشونو حتی اگه وضع مالیم خوب باشه.

الهی بگردم برات😔منم بچه اولم سیسمونی نداشت فقط چن تیک وسایل خورد ریز مامانم گرفت اونم بارها منت گزاشت سرم ..چیزای واجبش خریدم همونارم برا بچه بعدیم استفاده کردم غصه نخور عزیزم ..خودت سلامتی نینیت واجبه نخر‌ چیزای واجب نیاز بخر ب شوهرت بگو کم کم میخریم غصشو نخور منم نداشتم این یکی دختره هنوز یهوچن تیک براش خریدیم چکی ولی هنوز لباس اینا چنتا براش بخرم مونده اونم فقط واجب خریدم ..شوهرت سرکار نمیره؟؟؟

عب نداره توکل بخدا خودتو ناراحت نکن شاید پدرتم دستو بالش خالیع
باید با مامانت میرفتی

هم همسرت گناه داره هم پدرت
دستشون خالیه گرونی هم هست
من جای شما باشم ۶-۷ دست فقط لباس میخریدم اونم تو خونه ای ک قیمتش مناسب باشه و از چند تا سایز با ی شیشه شیر فقط

عهی خواهر هیچی قبول نکن خودت کم کم همون چیزا واجب بخر بدون منت خود ادمم لذت میبره🥲

اصلا بابات برچی میاد پولشو میداد یا با مادرت می‌رفتی واا

عزیزم 🥺🥺
شاید اونم نداره ک اینجور گقته توکل بخدا
خودتو ناراحت نکن

سوال های مرتبط

مامان جوجه آروین مامان جوجه آروین هفته بیست‌وهفتم بارداری
یه سوال شوهرای شما هم رو خودتون که بارداریو بچه دوسالتون دست بلند میکنن و چهارساعتم که بچه جلوشون گریه کنه اصلا انگار نه انگار مثلا ببخشید یبوست داشتم یه ربع رفتم دستشویی دیدم بچم از اول تا آخر داشته گریه میکرده این سگم اصلا انگار نه انگار حالا اگه تازا دلیل گریش باباش نباشه شوهرای شما هم همینقدر تخم حروم و بی ذاتن ؟ جواب بدین یه سوال دیگه هم اینکه منی که انقدر خرم که باردارم الان البته نمیخواستم خودم قرص میخوردم ولی شوهرم هرکار کرد باردار شدم و با وجود یه بچه دوساله و با وجود اینکه پدر مادر خودمم جداشدن اگه بخوام میتونم ولی دلم نمیخواد برم پیششون و با وجود اینکه خودمم کاری ندارم و پول ندارم شوهرمم اصلا نمیزاره کار کنم و اینکه دلمم نمیخواد مثلا مهریمو یا حضانت بچمو ببخشم چون میدونم پدرشون چه روانیه نمی‌خوام پیش اون باشن باید چیکار کنم؟ وقتی خودمو بچم کتک میخوریم هیچ جاره ای هم ندارم انگار میخواستم برم مدرک جمع کنم تو روز عادی دست بهم میزنی بدنم سیاه میشه ولی این سگ که میزنه اصلا اثری از آثارش نمیمونه حالا خیلییی شدید هم نمیزنه ولی اینقدر هست که همش اعصاب خودم و مخصوصا بچم خورده همش دعواش میکنه باباش من الان باید چه غلطی کنم با این شرایط باید بزارم هروقت مردم اونوقت مدرک میشه که نشون بدم ؟نه مشاور نیاد نه چیزی هزار دفعه هم همه باهاش حرف زدن و قهر کردم انگار نه انگار
مامان پسر قشنگم مامان پسر قشنگم هفته سی‌ام بارداری
سلام خانما
اومدم که براتون از تجربه سرکلاژم بگم
من دیروز صبح رفتم بیمارستان مادر و بستری شدم و خیلی زود و بدون معطلی کارهای پذیرشمون رو انجام دادن
یه کیف لوازم بهداشتی بهم دادن و منتقل شدم بخش و یکسری سرم بهم زدن و آماده شدم که برم اتاق عمل
ساعت یک و نیم ظهر من رفتم اتاق عمل و ساعت ۳ منتقل شدم بخش
من از ساعت ۵صبح ناشتایی داشتم و دکتر بیهوشی دم در اتاق عمل باهام صحبت کرد
بعدش رفتم تو اتاق عمل و خوابیدم رو تخت و تا دارو بیهوشی رو بهم تزریق کردن کمتر از چند دقیقه بیهوش شدم
بعدش با یه درد خیلی کم حتی از درد پریودی کم تر به هوش اومدم و آنقدر همه چی عالی بود که فکر کردم هنوز عملم نکردن😅
و اولین حرفی که زدم بچم رو پرسیدم
گفتن خداروشکر عملم خیلی خوب بوده و بچه هم سالمه
بعدش اومدم بخش و خیلی سریع اومدن و لباس هامو عوض کردن برام و مجدد سرم زدن با مسکن خیلی قوی
دوتا آمپول هم زدن که یدونش پرولوتون بود و اون یکی رو نفهمیدم چی بود
خونریزی داشتم تا چند ساعت و بعدش کم و کمتر شد
برای دسشویی رفتن یه کوچولو اذیت بودم که خداروشکر فقط یکی دو بار اولش سخت بود بعدش خیلی خوب شد
بعد عمل برام فرنی و بیسکوییت آوردن و گفتن که آزادم همه چی بخورم
شب شام آوردن و من استراحت کردم تا صبح
صبح هم صبحانه خوردم و بهم گفتن که یه مقدار خیلی کم راه برم و بعدش پرستار اومد و داروهامو بهم گفت که چجوری مصرف کنم
بعدش گفتن برید کار های ترخیص رو انجام بدین و آخرین سرم هم زدن برام و من ساعت ۱۲مرخص شدم
نضافت خیلی خوب بود
برخورد پرسنل عالی بود
غذاش خیلی خوب بود
رسیدگیشون عالی بود
من خیلی راضی بودم از همه چی
اصلا عمل ترسناکی نیست من خیلی استرس داشتم که خداروشکر همه چی ختم به خیر شد
سوالی بود در خدمتم ☺️
مامان ابرا❣️ مامان ابرا❣️ هفته بیست‌ونهم بارداری
سلام مامانا میخوام تجربه خودمو و مقایسه دوتا بیمارستان که در فاصله چند ساعت رفتم براتون بگم
وقتی یه بیمارستان زیاد معروف نیست و زیاد شلوغ نیست دلیل بر این نمیشه که کادر درمانش بد هستن صرفا معروف نیست من کاری به امکانات ندارم و الان بحثم رسیدگیه
من اول یه بیمارستان معمولی رفتم که حالا اسم نمیارم اورژانس لیبرش یه متخصص داشت و سه تا پرستار خیلی دقیق شرح حال گرفتن زیادم شلوغ نبود حدود چهار تا تخت و سه تا دستگاه نوار قلب داشتن معاینه درد انجام دادن خیلی با حوصله برام توضیح دادن که ممکنه چ اتفاقی بیوفته من چون آبریزش داشتم و دهانه رحم ام یه فینگر بود گفتن ممکنه زایمان کنی اینجا امکانت و ان آی سی یو نداریم بچه نمیمونه برو فلان جا
آقا ما رفتیم با کلی استرس یه بیمارستان بزرگ تر که مخصوص زایمان و اطفال بود نگم که چقد شلوغ بود نه از مریض بله حدود ۱۵ تا پرستار و رزیدنت و دانشجو اونجا بود اصلا معلوم نبود متخصص کیه دکتر کیه خوشم میخندیدن و مسخره میکردن کافی بود درد داشتی چیزی بگی تا دعوات کنن که شلوغه جا نیست چرا اومدی بماند که چقد منتظرموندم تا بیان سراغم تهش چی شد با اون اوضاع اورژانسی بهم یه قرص استامینوفن دادن یه سرم زدن و تمام گفتن برو دیگه ام اینجا نیا ما جا نداریم شاید فکر کنید این یه ساعت طول کشید ولی از ساعت ۱۱ شب تا ۴ صبح من اونجا بودم منی که متخصص بهم گفت ۵۰ درصد امکان زایمان داری و باید آمپول و سولفات بگیری و ۲۴ ساعت تحت مراقبت باشی الان اومدم خونه و با دنیایی از نگرانی موندم که چ کنم
حتی هیچ توصیه ای بهم نشد فقط گفتن زود برو
من حالا نمیدونم چیکار کنم🥲
کاش همون اول تو همون بیمارستان اولی میموندم حداقل بهم رسیدگی میشد