سلام. مادرانی گل توروخدا به دادم برسید دخترم چهارروزه مریضه البته ازدیشب خیلی بهتر شده ولی همش نق نق میزنه پدرمنو درآورده همش میگه منو بزارروپای بی صاحب موندن هی تکون بده تا میام بزارمش زمین بیدارمیشه بخدامنم انسانم پاهام وکمرک داغون شدن با شوهرم جرولحث گرفتیم توخونه چهارپنجم روز بیشتر میشه حتی پیش هم نشستیم یه چایی بخوریم بخدا دیوانم کرده دارم میمیرم آربی خوابی و پادردوکمردرد چکارکنم بخدادیگه نمیتونممم پشیمون شدم ازبچه داری

آخه مشکل میدیونیدکجاست این جاست که باباش خیلی اذیتم می‌کنه بخداازوقتی دخترم مریض بشه بجای کمک حال بودن همش زخم زده وخنجر به من میگه تو ازپس هیچی برنمیای الکی سرهیچ وپووچ بی احترامی میکنه به خودم خونوادم ومنوهول میده بهاطرچی بخاطر اینکه بچه فقط یکم غرمیزنه خب منم بخدا هرکاری میکنم ولی خیلی این مدت داغون شدم از لحاظ روحی بیشترواینکه خیلی چیزا دستم اومد ازشوهرم اون روشودیدم واقعا

عزیزم وقتی مریض هست بدنش درد می کنه . دکتر به من گفت یه قاشق مرباخوری استامینوفن رو یه بار صبح یه بار شب بده که اذیت نشه بچه .

عشقم بچه ها مریض میشن سیستمشون به هم می ریزه بعضی بچه ها بیشتر یه کم صبوری کن دیگه همه چیزش بهتر میشه

روی تخت بگذارش روی پاهات، چون بعدش که میگذاریش زمین زیرش سفته اذیت میشه اما روی تخت خوبتره، اذیتاشم شاید ماله تغذیشه، ببین روزایی که چی میدی بهش بیشتر اذیتت میکنه، مثلا من کشمش میدم به بچم خیلی اذیت میکنه، دیگه نمیدم

یه مهدکودک پیدا کن ک مطمئن باشه روزا گاهی ببرش که خودت بخابی اونم خسته میشه وقتی بیاد خونه نزار بخابه شب ک شد بیهوش میشه از خستگی میخابه

عزیزم خب مریضه دیگه
به این فکر کن اون بچه آرامششو از تو میگیره
درکت میکنم اما حالش خوب بشه نق زدنهاش هم تموم میشه

کنارش دراز بکش کمرش رو ماساز بده من بچمو اینجوری عادت دادم بعد براش قصه بگو مثلا به اسم خودش یه قصه بساز بگو.