۱۱ پاسخ

دقیقا منم همین فکرو میکردم
پارسال اقدام مردم ماه اول باردار شدم رفتم سونو گفت دوهفته بعد بیا افتادم روخونریزی سونو گفت پوچ خونریزی شدید تر شد من نوبت گرفت از یه یه دکتر سونوی بهتر هیچ وقت یادم نمیره اون شبی که درد سقط گرفتم و فرداش نوبت سونو بود. هیچ وقت به اندازه اون لحظه امیدوار نبود پیش خودم میگفتم نه این سقط نیست ،🥺🥺🥺
وسقط شد آبان ماه پارسال
حالا از فروردین اقدام دارم. دکتر قرص. ویتامین سونو فولیکول آزادسازی
همه رو انجام دادم بی نتیجه این ماه که دیگه دکتر نرفتم نه قرص هیچ چی بازم نشد.

نمی‌دونم چه حکمتی. کاش میشد زمانی که ذوق و لذت چیزی رو داریم بهش می‌رسیدم ،🥺🥺🥺

عزیزم درکت میکنم انشالله باردار میشی منم آلام دو هفته هست باردار شدم افتادم به خون ریزی سقط شد قشنگ دلم شکست نابود شدم 😭💔

ای خدا 🥴🥴🥴اشکال نداره عزیزم ایشالله ب موقعش بهت میده

ایشالا میشی عزیزم سنت کمه نگران نباش

و منی که بچه هام فاصله سنی کمی دارند و من الان از دکتر قلب میام بخاطر فشارهایی که بچه ها وارد کردن بهم اعصاب خوردی داشتن پس خیلی عجله نکن همه چی به وقتش قشنگه

بسپارش به خدا بیخیال باش و استرس نگیر

ایشالا میشه وقتی همه چیز اوکی بوده پس میشه

چند سالته ؟ حالا من میگم کاش بعدی رو سی و هفت هشت سالگی میاوردم یه کم از زندگی لذت می‌بردم

وااای منم امروز روز ۱۳ iuiاصلااا جرات ندارم تست بزنم بخدا دیگه تحمل منفی رو ندارم

ی مدت بیخیال باشه استرس نداشته باش باردار میشی وقتی مشکلی ندارید فقط از استرسه

زنداداش من ده سال پیش دومی میخواس نشد درکل اولیم ا یو ا بود الان تو ۴۳سالکی سن بالا با داشتن یه بچه ۱۵ساله باردار شده یهویی همش مسگم کاش اینو ده سال پیش میاورد الان بزرگ‌شده بود راحت بود ارزونیم بود الان سن بالا گرونی چکار اعصاب ضعیف میخواد چکار کنه

سوال های مرتبط

مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
سلام خانوما من و همسرم ۱۵ سال اختااف سنی داریم و ی دختر
من ی سری مشکلات با همسرم دارم از لحاظ توجه و محبت و برخورد کردن و سکس
که داره اذیتم میکنه چند ساله تو خودم ریختم الان اصلا کشش ندارم نمیتونم
دوست دارم ادامه بدم اما حس میکنم نمیتونم
ی داداش داره کوچیک تر از خودشه خیلی باهم جورن
به اون بگم یکم باهاش حرف بزنع
یا ب فامیلیمون که واسطه ازدواج شد؟

نمیخوام ب خانواده هامون بگم. اهل قهر کردن اینام نیستم چون زندگیمو دوست دارم اما اینجوزی نمیتونم خیلی سخته

خیلی کلی میگم
سکسمون ب. زور ماهی یباره
سر چیزای خیلی کوچیک غر میزنه و بد اخلاقی می‌کنه (مثلا من پنجره اتاق خواب باز میذارم گاهی چون میگع گرد و خاک میشه باید حتما غر بزنع و صداشو بالا ببره)
تحت هر شرایطی ناراحت بشم اصلا درک نمیکنه دلجویی نمیکنه یا همدردی نمیکنه. تازه مسخرمم میکنه

من محبت کلامی و دوست دارم یا بغل اینا اصلا اهلش نیست

شاید خیلی ساده باشه اینا نمی‌دونم چجوری بگم اما از لحاظ روحی خیلی اذیتم
من تو این چند سال چندتا مریضی گرفتم که همش باید کنترل کنم خودمو دور از غم و استرس اما بدتر دارم این حس هارو تجربه میکنم و خودشم میدونه چقدر اذیت میشم اما تغییر نمیکنه

مشاورم رفتیم
مثلا داشتم گله میکردم که حالم خیلی بده کمتر اعصاب خوردی اینا کن گفت تو از این حرفا زیااد میزنی ول کن
اخرشم من گریه م گرفت کلا مهم نبود براش

نمیدونم والا چکار کنم دلم نمیخواد جا بذارم زندگیمو
هنوز سنی ندازم ۲۲ سالمه
هشت ساله باهاش اشنا شدم نشده ما ی ماه بی مشکل باشیم

تو همه چی سرده منم سرد کزده با اونم کنار میام گیر میده غر میزنه داد هوار میکنه
تحت فشار کاری زیادی هست درک میکنمم اما تحملشو ندارم