⭕️⭕️⭕️ سلام مامانا خصوصا مامانایی که تجربه مشابهی داشتن، ب همفکریتون نیاز دارم....من تا ۲ ماهگی پارسا با همسرم بچمو نگهداشتیم(چون اولین بچمون بود و اینورم همسرم بخاطر فصلی بودن شغلش ک کشاوزیه بیکار بود)تا این ک بعده ۲ ماهگیش همسرم رفت سرکار من تنها موندم. اولایل خوب بود، تا همسرم از سر کار بیاد همه کارا رو میکردم و منتظر همسرم میموندم اون میومد و باز کمکم میکرد...رفته‌رفته کارش سنگین تر شد و کمتر کمک کرد.منم از یه طرف بخاطر تنها موندنم از ی طرفم بخاطر تنهایی بزرگ کردن بچم اذیت شدم.چون اولین تجرم بود....حالا من الان ۱۰،۱۵روزه که افسردگیم خ بیشتر شده.اغلب اوقات وقتی تنهام بی دلیل گریه میکنم... خ وقتام ازین رنج میبرم نکنه مادر خوبی برا بچم نیستم، نکنه کم میزارم برا بچم،نکنه گریه هاش بخاطر کم گذاشتن منه،نکنه اونطور ک باید باهاش بازی کنم و حرف بزنم نمیزنم...اینا زجرم میده. دنبال راهیم بدونم آیا ب اندازه کافی برا بچم مادری میکنم یا نه؟بچه ۴ ماهه چقدر بازی کنم باهاش خوبه؟نکنه یه وقتایی زیاد میخوابه از عدم‌ توجه منه؟نا گفته نمونه براش هر روز چند دقیقه اهنگ شاد میزارم باهاش حرف میزنم میخندونمش بغلش میکنم و بوسش میکنم.... بنظرتون کافیه یا کم میزارم؟اینجا کسی هس مث من باشه؟ فکر میکنم وابستگی شدیدی ب بچم دارم و یه دستشویی رو با استرس میرم وقتی تو خونه تنها باشه...

۳ پاسخ

دقیقا منم همینطورم تنها هستم و افسردگیم زیاد شده بی دلیل گریه میکنم و احساس تنهایی می‌کنم احساس میکنم تو یه تنهایی بزرگ گیر کردم ،تجربه اولم هست همش دوس دارم یکی کنارم باشه ،خیلی میترسم افسردگیم خوب نشه ،همش احساس میکنم دیگه حالم خوب نمیشه همه چیز دست به دست هم داده تا اینجوری باشم، شب تا صبح نمیتونم بخوابم صبح تا عصر هم تنها هستم تا همسرم بیاد احساس میکنم به هیچ کاریم نمیرسم کل روز خسته و افسرده هستم و نمیدونم باید چیکار کنم

کتاب مادر کافی رو حتما بخونید

واقعا؟ اینو دارمش هدیه گرفتم بخونم کمک میکنه؟

تصویر

سوال های مرتبط

مامان ناز نازی مامان ناز نازی ۸ ماهگی
امان های قشنگم سلام امیدوارم خوب باشین میشه کمکم کنید؟!
من دخترم پنج ماهشه
همش عذاب وجدان میگیرم همش فک میکنم براش کم میزارم
وقتی میخابه انقد عذاب وجدان مبگیرم که خدا میدونه
اخه فک‌میکنم باید باهاش کلی بازی کنم و وقت بزارم
ولی من بیشتر وقتا همش خسه میشم و کم میارم ؛ نمیتونم اونقد که باید براش وقت بزارم باهاش بازی کنم ؛ زود عصبی کلافه و خسه میشم همش دلم میخاد بخابم یا توی گوشی باشم با بچمم بازی میکنم ها اما فک میکنم کمه و باید بیشتر وقت بزارم ؛
الان که کوچولوعه اینم؛ چندوقت دیگه که بزرگ میشه پس چی که انرژیه بیشتری میخاد؛
خیلی ناراحتم فک میکنم کم میزارم براش؛ تا ظهر که دوتایی میخابیم ؛۱۲ بیدار میشیم من تند تند نهار درست میکنم که همسرم بیاد بعدشم نهار میخورم و دوباره خواب ؛ یه بعداز ظهر تا شب میمونه که اونم یکم میخلبه یکم بیدار میشه
بیشتر انگار اخر شب ها دوس داره باهاش بازی کنم! منم اونموقه خسه میشم خابم میاد
کسی مثه من هس
چبکار کنمممم؟؟
مامان داریوش مامان داریوش ۹ ماهگی
بچه ها توروخدا یه کم باهام حرف بزنین آروم بشم. تو کل بارداریم مادرم پیشم نبود یه غذای ویارونه بهم بده جهیزیه بهم نداد. تو دوران عقدم انقدر خونوادم اذیتم کردن ک کمتر ب شوهرت بگو بیاد و توام کمتر برو خونشون. زیاد نمیذاشتن باهم بریم بیرون. یه کاری کردن ک مجبور شدم بدون عروسی و جهیزیه برم خونه ی خودم و کلی حسرت ب دلم بمونه. تا زمانی ک بچم ب دنیا اومد سراغم نیومدن. چند روز هوای منو بچمو داشت و بعد رفتم خونه ی مادرشوهرم. خیلی کم میرفتم خونه ی بابای خودم فقط حموم بردنای بچم با مامانم بود. چند روز پیش بخاطر افسردگی بعد زایمانم مشاور بهم گفت برو سفر. بلیط گرفتیم برای کیش و چون هوا گرم بود مامانم گفت بچرو بذارم پیشش. دو سه روز کلا بچمو نگه داشت و دستشم دردنکنه. ازش کلی تشکر کردم . کلی سوغاتی براش خریدم. امروز ک دیدمش بهم میگه چرا من بهت زنگ میزنم داریوش خوابه؟ چرا انقد بچرو میخابونی بچرو خنگ میکنی. چون خودت راحت بخابی بچرو میخابونی. گفتم انقد ک من با بچم بازی میکنم و راه میبرونمش هیچکس اینکارارو نمیکنه. باز شروع کرد از خودش تعریف کردن ک چکار میکرده با بچم تو اون دو روز. انقد بهم گیر داد ک اشکمو دراورد برگشتم خونه. حالم خوب نیست اصلا. دیگه نمیخام ببینمش. حتی یه سیسمونی ام نخریدن برا بچم حالا دایه مهربون تر از مادر شدن. میترسم بخاطر اون دو روز برن همه جارو پر کنن ک بچه ی خاطره رو ما بزرگ کردیم😭