سلام مامانا تجربم از ختنه سنتی پسرم رو براتون بگم
اولا که اون غولی نیست که فکر میکنین من خیلیییی استرس داشتم ولی الان میبینم بیخود بود بعد اینکه اره بچه اولش بخاطر امپولای بی حسی خیلی درد میکشه و گریه میکنه ولی بعدش اروم میشه دکتر به پنج دیقه ای فاصله میده تا بی حسی اثر کنه تو این زمان بهترین موقع برا بغل کردنه که چه بهتر خودتون باشین چون بچه فوری اروم میشه. از پاهاشم مادرشوهر و از دستاش همسرم گرفته بود مادرشوهرم بخاطر زنانه بودن دستاش اروم گرفته بود و درنتیجه بچه اصلا اذیت نمیشد درحالیکه اقایون یکم سفت میگرن بچه میترسه و باز گریه میکنه از دستاشم همسرم گرفته بود و همش باهاش بازی میکرد و حواسشو پرت میکرد من خودم یکم دورتر نشسته بودم. در حین عمل اصلا گریه نکرد و اونم بخاطر این بود که با ترس و لرز کسی نگرفته بود که بچه هم بترسه عمل که تموم شد خودم بچه رو بغل کردم و ده دقیقه بعد اثر بی حسی رفت و بچه گریه کرد . تقریبا یه یه ساعتی گریه میکنه مخصوصا که مبخواد جیش کنه میسوزه و سعی میکنه جیششو نگه داره . تو این حین سعی کنین حواسشو با اسباب بازی و شعر و بغل پرت کنین بعدم میخوابه ممکنه تا چند ساعت جیش نکنه و خودو نگه داره ولی در کل اولین جیش و یکی دوتای بعدی با گریه همراهه . سعی کنین اونروز دورتون شلوغ باشه که گریه های نی نی رو اعصاب و روحیتون تاثیر نذاره. داروهام به موقع بدین و تمام فرداشم حالش خوب مبشه. پسر من سرماخوردگی داشت و متاسفانه یکم کارمون سخت بود همش بینیش میگرفت و ابریزش داشت ولی منهای سرماخوردگی ختنه به خوبی پیش رفت امیدوارم حرفام براتون مفید بوده باشه و استرس کمتری رو تجربه کنین

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان فسقلی  ❤️ مامان فسقلی ❤️ ۵ ماهگی
اومدم تجربه ختنه سنتی پسرمو بگم بهتون چون خیلی میترسیدم من بردم پیش دکتر محمد علی رسولی تو ونکه ۲۵۰۰ گرفت ولی خیلی عالی بود حین ختنه بچم اصلا گریع نکرد فقط میخندید چون هم بیحسی پماد زد هم امپول حتی موقع امپولم گریه نکرد انقد خوب زد استا هم قبلش داده بودم بعد که کارت تموم میشه هم یه پماد دستساز خودشه میده دردش اومد میزنی سریع اروم میشه بچه . وقتی که ختنه کرد تموم شد بیحسی رفت بچم تو ماشین گریع کرد از اون پماده زدیم تا برسیم خونه تو ماشین بغلم خوابید اومدیم باز اومد گریه کنه ازاون پماد زدیم اروم شد فقط ۳ ساعت اذیت شد اونم چون جیش داشت مقاومت میکرد ازاونورم گشنش بود اون ۳ ساعتم میشستم زمین گریه میکرد والا بغلم سرپا گریع نداشت چون تا میومد گریع کنه پماد میزدیم اروم میشد و سخترینش جیش اولش بود که یهو جیع زد و همه جارو جیشی کرد ذیگه اروم شد شیرشو خورد گفتم بگم کسای که مثل من استرس دارن ببرن اونجا خیلیا میگن بچشون حین ختنه ازبس گریع گرده هلاک شد منم میترسیدم ببرم ولی اینجا یه کوچلو سخت بود و تمام
مامان پسرم🐣 مامان پسرم🐣 ۳ ماهگی
سلام مامانا 🌹🌹🌹
من اومدم تجربه ختنه پسرمو بنویسم بلکه کمکی کنه به بقیه مامانا
از روزی که فهمیدم تو دلیم پسره تا روزی که ختنه کنیم استرسشو داشتم و همش مردد بودم برای ختنه و خلاصه بعد کلی تحقیق و مشورت با چند تا پزشک اطفال تصمیم گرفتیم که به فاصله ۱۰ روز از واکسن دوماهگی ختنه کنیم ، به این نتیجه رسیدیم که دکتر خوب خیلی مهمه و روشش خیلی مهم نیست .
روز چهارشتبه بردیمش برای ختنه ، صبح بردمش حموم و تو مطب بهش پاراکید دادم ، از قبل پرسیدم که چه چیزی لازمه و گفتن فقط یه پوشک اضافه بیار ، شیر خشکم براش آماده کردم که تا آوردنش بهش شبر بدم ، بردنش داخل اتاق و کسی رو داخل راه ندادن ، صدای گریه هاش میومد و فشارم افتاده بود خیلی حالم بد بود ، بعد ۱۰ دقیقه آوردنش و اروم بود گریه نمیکرد ولی ملتمسانه تو چشام نگاه میکرد شیرشو دادم بهش و با غر غر شیرشو خورد ، اومدیم تو ماشین و همچنان گریه میکرد و جیغ میزد ، رسیدیم خونه زنگ زدم مطب و گفتم گریه هاش بند نمیاد گفتن شیر بده بهش تا جیش کنه و بعد اولین ادرار آروم میشه ، یه بار دیگه شیر دادم بهش و پوشکشو باز کردم تا اینکه جیش کرد ، بعدش خدا رو شکر آروم آروم شد
نگران نباشد اصلا گریه هاش فقط تا جیش اوله و بعدش کلا تموم میشه 🌹🌹🌹🌹
مامان رز🌹 مامان رز🌹 ۱۰ ماهگی
چه خبر؟بیاین به قول یه خانمه که بهم کفت براتون رمان بگممن اشتباه کردم گفت دوران کولیک بهتر بود...حداقل اونموقع دوسه ساعت مشخص دردش میگرفت...باقی رو راحت مبخوابید.نه که مثه امروز طفلی نه خواب درست داشت نه بیداری...دوسه بار با گریه بیدار شد میخوابید به زور تا میذاشتم سرجاش گریه میکرد...چنان غر و گریه و جیغ که جیگرم کباب میشد...دارو دلدردشو هم ظهر دادم هم شب، استامینوفن به لثه ش زدم قطره به بینیش....بغل باباش هم غرغر میکرد...تازه خانم یاد گرفته یکم دیرتر بغلم که اماده شده برا شیر سینه بره دهنش قهر میکنه...
خلاصه نمیدونم چش بود...بعد چهارماه ماکارونی خوردم با خودم میگم شاید از اون بوده...با اینکه ماساژ میدادمش خودش هم شکمش طبق معمول کار میکرد...حتی خونه رو هم گرم نکرده بودیم...😢
بعد جالبه که بچه ای که تو تاریکی میخوابید تا برق خاموش بود کلی گریه میکرد...فکر کنم از شبی که باغ بودیم تاریک بود مادرشوهرم بغلش کرد ترسیده بود دیگه انگار ترسش باهاش مونده...
امروز هم مادرشوهرم زنگید که فردا میخوایم دور هم یکی از غذاهای محلی رو بپزیم بیا، گفتم اگه تونستم میام.تو بی قراری رز با خودم فکر کردم حتما کولرشو راه ننداخته اونجا هم شلوغ و جایی نیست که ببرم رز بخوابه پس نرم بهتره حداقل فردا استراحت کنه.
مامان شاهان مامان شاهان ۷ ماهگی
تجربه من از ختنه:
سلام دوستان خواستم تجربه ختنه رو باهاتون در میون بزارم
از تو دوران حملگی استرس این یه مورد داشتم چون بچه اولم هستش و اصلا تا حالا بچه ای که ختنه بشه رو ندیدم که مثلا از گریه هاش دردش ذهنیتی داشته باشم این و برا مامان هایی که مثل خودم مامان اولی هستن مینویسم
من کلا استرسیم اصلا از فکر خیال این ختنه خوابم نمیبرد شب قبلش که تا صبح پلک نزدم خب دکتر گفت ۳ برابر وزنش بهش استا بده که چون بچه من فاویسم داره همون ۲ برابر دادم گفت نیم ساعت قبل ختنه هم شیر نخوره مراهتون آب قند هم باشه من قبل اون نیم ساعت بهش کامل شیر دادم بردیمش خب پدرش بردش داخل آمپول بی حسی زد گریه کرد بی حس شده بود ها ولی خب چون دست و پاشو گرفته بودن بچه انگار ترسیده بود من‌پشت در اتاق وایساده بودم خودم گریه میکردم😅😅 واقعا ۵ دقیقه طول کشید واقعا بعد بچه رو دادن بهم تو بغلم سریع آرومش کردم دوباره شیر دادم همونجا بهش بچه همونجا جیش کرد بعد هم ادامه روز مثل یک روز کاملا عادی بود سر ۴ ساعت هم دوباره بهش استامینوفن میدادم تا عصر چون عصر دیکه حس کردم مشکلی نداره دیگه ندادم کلا خواستم بگم فکرش از خود پروسه ترسناک تر امیدوارم به دردتون بخوره
مامان دردونه مامان دردونه ۴ ماهگی
۱۲۸- تجربه ختنه- ۵
تجربه روحی خودم
من که از روز اولی که فهمیدم پسره خیلی استرس اینو داشتم.
وقتی هم به دنیا اومد و مخصوصا سر زردی اذیت شد، اصلا دلم‌نمیخواست درد کشیدنشو ببینم و این استرسم رو صد چندان کرد و حتی میخواستم کلا انجامش ندم ولی خوب این تصمیمات رو با همسرم میگیریم و با هم سر انجام ندادنش نتونستیم توافق کنیم.
من قبلش خیلی استرس داشتم ولی سعی میکردم بی خیال باشم و به روی خودم نیارم. ولی بدن آدم اینطوری نیست. دردونه از نه روز قبلش یبوست گرفت و اصلا پی پی نکرد و حتی بردمش دکتر گفت شقاق گرفته و نمیتونست مثه قبل پی پی کنه مگه با دستکاری یا شیاف. کاشف به عمل اومد که بچه هیچ عیبی نداره، فقط به خاطر استرس من و شیری که با استرس بهش دادم اینجوری شده. الان بدون دارو اوکیه.
شب قبلشم واقعا استرس داشتم. مخصوصا که همسرم نبود و خودم تنها بودم و باید بدون اون میبردمش. ولی به خودم اجازه گریه ندادم. گفتم که باید قوی باشم و حتی تو مطب هم حق ندارم گریه کنم. کسی بابت ضعیف بودن بهت مدال افتخار نمیده جز اینکه همه بگن چقدر کم دل و حساسی.
واقعا هم خودمو کنترل کردم. توی مطب که رفتیم تصورم این بود همه قوی و محکم نشستن و من یه دفعه میزنم زبر گریه ولی کاملا برعکس شد😅 من خودمو سفت گرفته بودم ولی بقیه مامان ها گریه میکردن. فک کن من اونا رو دلداری میدادم!
بعدی...