دستپخت مامانم افتضاحه
جوونتر بود اینجوری نبوده
الان میرم خونشون از گشنگی ضعف میکنم
مثلا میخاست ماکارونی درست کنه
پیازو رنده کرد یه تفت کوچیک داد پیازه آب انداخته بود گوشتو اضافه کرد باز یه تفت کوچیک به گوشت داد میخاست رب اضافه کنه اومدم ازش گرفتم گفتم تو رو خدا برو من ادامشو درست میکنم
یا ماهی مت خودم میذارم مواد بعدشم دو ساعت کامل تو ماهیتابه میذارم بمونه ولی مامانم بدون اینکه بذاره مواد طی نیم ساعت سرخ میکنه
دیروز خونشون ماهی خوردم مزه جگر میداد الان از دیشب ویار برگشته بسکه این ماهی بدمزه بود
یا هر خورشتی درست کنه آخر کار یه لیوان آب به قابلمه اضافه میکنه که خورشت زیاد شه
من مجردیم با دستپختش مشکلی نداشتم ولی از وقتی خودم غذا میپزم فهمیدم چقدر آشپزی مامانم افتضاحه
ولی برعکس آشپزی مادرشوهرم از ۱۰ ،۲۰ بهش میدم و خودمم روش اونو به کار میبرم که غذاهای خوب میشه
شما دستپخت خودتونو بیشتر پوشت دارین یا دستپخت مامانتونو؟

۱۲ پاسخ

دستپخت مامانمم
هر کاری کنم نه قورمه سبزیم مثله اون میشه نه کتلت
اصلا با غذاهاش معجزه میکنه
اینقد که خوشمزه میشه

دیگه بعضی از مادرا که سنشون می ره بالا حوصله ی قدیمو ندارن که رو غذا درست کردن وقت بزارن باید خود بچه‌ها دست بکار بشن همون که برا خودشون غذا درست کنن خیلی هنر کردن..الهی سایه شون همیشه بالا سرمون باشه و تنشون سالم...

مامان من برعکسه انقد غذاهاش خوشمزس من هرکاری میکنم بازم به خوشمزگی اون نمیشه غذاهام 😑

بخدا که داری دستپخت مامانم منو توضیح میدید 🤣🤣😆😆😆

منم دستپخت مامانمو زیاد دوس ندارم حوصله آشپزی نداره مجرد بودمم دوست نداشتم واسه همون لاغر بودم 🤣الان خودم خوشمزه درست میکنم دارم میترکم

دستپخت مامان من عالیه همیشه ولی چند سالی میشه دیگه اکثرا بخارپز اینا میخوره دیگه با ذائقه من جور درنمیاد
من که خودم دستپختم بیسته

ای وای اتفاقا امروزم من و خواهرم راجع به دستپخت مامانم داشتیم حرف میزدیم‌.. مامانم مشکل اینه از خودش ایده و خلاقیت به خرج میده و اکثر خلاقیت‌هاش جواب نمیده 😂 من والا دستپخت خودم یعنی خواهرام هم میگن بین ما سه تا خواهر اول تو 😄

مامانم دستپختش خوبه ولی مثلا ظهر ساعت دو نیم غذاشو آماده می‌کنه شبم ۱۱یا دوازده خودم صبح که بیدار میشم البته دیرم بیدار میشم اما تا ۱غذام آماده است اما مامانم میگه ۸صبح بیدارم ولی...

دستپخت خواهر شوهرمو دوست دارم بس که دقت داره 🤭😅
همیشه هم عذر خواهی میکنه که بد شده 😆

به مامان من بگو هرچی درست می‌کنی فقط پر از رب کن غذا همه چیزش یک طرف او رب و ترشی غذا براش یک طرف
اون وقت من دوست دارم رب غذا اندازه باشه

دقیقا مادر و مادرشوهر منو گفتی

چقدر غلط املایی داشتم

سوال های مرتبط

مامان آرتمیس مامان آرتمیس ۴ سالگی
مامان 💙دوتا فسقلی💙 مامان 💙دوتا فسقلی💙 ۵ سالگی
سر شب عرفان باباباش رفته بودن مغازه قرار بود من با ماشین برم دنبال عرفان خلاصه ساعت ۷ ونیم تقریبا بود راه افتادم سمت مغازمون پشت چراغ قرمز یه پژو اومد کنارم آقا این افتاد دنبالم من گاز دادم ازش دور بشم فک کرد میخوام باهاش کل بندازم شروع کرد به گاز دادن و دنبال کردن بدبختی آروم میرفتم آروم می اومد تا بهش برسم و...تا رسیدم به چراغ قرمز، سبز که شد اون اول راه افتاد مستقیم رفت من پیچیدم سمت چپ گمم کرد اومدم رسیدم دم مغازه شوهرم زنگ زد که کجایی گفتم رسیدم گفت سریع بیا خونه من اومدم خونه آقا منم مث جت راه افتادم سمت خونه که باز پشت چراغ قرمز همون ماشینه افتاد کنارم خیلی خیلی اتفاقی آقا من رفتم اون اومد من رفتم اون اومد من رفتم فلاکتی بود تو شهر ۱۲۰ تا میرفتم که گمم کنه نزدیک خونه پیچیدم تو یه کوچه که گمم کرد نمی دونید چنان طپش قلب گرفته بودم گوشام چناااان دااااغ شده بود فکر میکردم الانه که ازش خون بزنه بیرون میلرزیدم مث بید خدا لعنتش کنه یجوری جلوم میپیچید که انگار میخواست عمدا باهام تصادف کنه که من وایستم ولی من خیلی هواسم جمع بود حتی بهش گیر نکنم که بدبختم شم خدا لعنتش کنه رسیدم خونه لرز افتاده بود تو تنم