۲۶ پاسخ

چرت و پرتای قدیمیا بریز دور
منم از صب تا شب تنهام

عزیز حرفای قدیما هست ولی منم تنها بودم همش میترسیدم همش ایه الکرسی بخون رو بچه فوت کن روخودت

من سر اولی تنها بودم هیچیم نشدفقط صبح به صبح اسفند دود میکردم

قران بذار باهات باشه و یکی ام رو لباس بچت بذار ازین قران کوچیکا

۵ روزه زایمان کردی تنهایی🥲
کنار خودت چاقو بزار یه تکه نون و قرآن بزار سعی کن تنها نمونی🫠

من نمی‌دونستم و الان فهمیدم ترسیدم
مجبورم چند روزی تنها باشم

سلام عزیزم من کلا تنها بودم هیچکس نبود هیچیم نشد فقط فکرای بد نکن قدیمیا چرت پرت خیلی میگن برنامه پویا ببین یه آهنگ بزار گوش کن خودتو سرگرم کن اینا مال خونریزی بعد زایمان هست مکمل بارداری و قرص اهن تا سه ماه بخور این روزا خیلی سریع میگذره و میشن خاطره اصلا نگران نباش

عه من نمیدونستم خودمونم نباید تنها باشیم 😅فقط مراقب بودم بچه تنها نباشه ، مامانم حتی ما دوتا رو گذاشت رفت خرید منم کنار بچه خوابم برد تا مامانم اومد خونه🙈میدونستم از ترس خوابم نمیبرد

عزیزم اینا همش خرافاته ی آیت الکرسی بخون فوت کن به خودت و بچت بسپار بخدا هیییییییییچی نمیشه خیالت راحت

خرافاته همش...آیه الکرسی بخون ۴قل بخون...همه اون حرفا خرافست

من از روز ۷زایمان اولم بی تجربه هم بودم تنها بودم. هیچی هم نشد مغزتو خالی کن از این حرفا. به هرچیزی که فک کنی و اعتقاد داشته باشی برات اتفاق میفته

نه عزیزم نترس هیچی نیست
حرفای قدیمیو توروخدا ول کنید هیچی نمیشه
چطور وقتی خدا بالاسرته از خرافات قدیمی میترسی؟
قران نگه دار پیشت گاهی بخون
هیچی نیست هیچی هم نمیشه
جاری منم تازه زایمان کرده هیشکی پیشش نیست شوهرشم صب تا شب سرکار
چی میخواد بشه اخه

عزیزم منم بیشتر وقتا تنها بودم.. دخترم مدرسه میرفت،شوهرمم سرکار... قرآن و یه تیکه نون و نمک بزار زیر بالش بچه..

من زایمان اولم ده روز خونه مامانم بودم بعدش که اومدم خونه خودم قرآن میذاشتم‌. زایمان دومم مامانم اومد ۱۲ روز موند پیشم بعدش قیچی و قرآن و نون یه تیکه گذاشت بالاسرمون.تواون دوازده روز یکی دوباررفت خونشون سربزنه بیاد باز قیچی اینا میذاشت

ببین نمیخام بترسونمت و اصنننن اینجور چیز هارو قبول ندارم
ولی نمدونم چرا دیدم
من تنها بودم ت خونه با دخترم هنوز۱۰روزش بود کنارش دراز کشیدم بودم اصلااااا ب اینجور چیز ها فکر نمیکردم ک بگم توهم زدم اتفاقا تا قبلش اصلاااا اعتقاد نداشتم
خلاصه نگم برات ک برق داخل پذیرایی خاموش بود اشپزخونه روشن بود و همونجایی ک دراز کشیده بودم روی دیوار نور افتاده بود و روشن بود
ی سایه ای سریع از اونجا رد شد و بلافاصله ک رد شد دخترم شروع کرد ب جیغ زدن و گریه کردن ی جوووری جیغ میزد ک م برات چجوری خیلی وحشتناک بود خیلیییییی
بیشتر ازون سایه از جیغای دخترم ترسیدم گفتم الا حنجرش پاره میشه
قلبم داشت میومد توی دهنننم سریع دخترمو بغلم کردم برقارو روشن کردم همش میگفتم بسم الله الرحمن الرحیم بعد دو سه دیق گریه کردنش اروم شد دوباره خابید

من بودم هیچی نشد

سنجاق بزن هم رو خودت هم بچت یه سیخ بردار پیاز بکش بهش بزار بالا سر بچت و قران هم بالا سرتون باشه هیچ مشکلی نیس گلم

بهتره تا ده روز تنها نمونی اینک میگن خرافات قدیمیاس اشتباهه من براخودم سر زایمان اولم یسری اتفاقا افتاد وقتی تنها بودم

قران و چاقو بزار پیش خودت تلویزن ببین اهنگ بزار تا از این حال فکر هیال بیایی بیرون

منم تنهابودم یه سنجاق به نی نی یدونم به خودت وصل کن

سلام عزیزم.قرآن بزاربالاسرخودتو نی نی هروقتم احساس ترس کردی بسم الله بگو صلوات بفرست نگران هیچی نباش منم تنهابودم اگه به خودت حس منفی وترس ندی هیچی نمیشه اصلافکرتوسمت چیزای بد نبر

نگران نباش.کمی اولاش سخته چن روز بگذره دیگه ترس نداره من تجربه داشتم

نترس عزیزم اون قدیمیا بودن طرز فکرشون اشتباه بود منم الان همش تنهام

تا چله نباید تنها باشی عزیزم زنی که چله داره میترسه باید یکی باشه باهات مثلا خواهرت مامانت یا مادرشوعرت

من همش تنها بودم

نترس. منم تنهام

سوال های مرتبط