سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
بالاخره بعد ۴۷ روز فرصت کردم بیام تجربه زایمانمو بزارم
هفته های اخر هربار ک میرفتم مطب دکترم هی میپرسید مطمعنی طبیعی میخای زایمان کنی و من سفت وسخت میگفتم اره ، هفته ۳۸ فرستاد سونو وزن و وزن دخترم تو سونو زد ۳۶۲۰،معاینه لگنی انجام داد گفت لگن مناسبی ندارم ولی من همچنان سرحرفم بودم و میگفتم من خودمو برای زایمان طبیعی اماده کردم و اصلا خودمو برای سزارین اماده نکرده بودم . دکترم بااینکه راضی نبود ولی ب تصمیمم احترام گذاشت و گفت اگه نتونستی می‌برمت سزارین ومن همچنان منتظر بودم تا دردم بگیره یا کیسه ابم پاره بشه ،هفته اخر برای آخرین بار ک رفتم مطب دکتر بازم از خودم و همسرم سوال پرسید ک مطمعنی و من گفتم اره طبیعی میخام دیگه نامه بستریمو داد و گفت هروز برو ان اس تی تا روز موعود.
۴۰ هفته شده بود و من نه دردی داشتم نه انقباضی، همه روشاروهم امتحان کرده بودم،پیاده‌روی طولانی،ورزش،رابطه،اسکات،حموم اب گرم ، کلاسای امادگی زایمانم رفته بودم ,دکتر برای ۷ شهریور نامه بستری داده بود ولی من با اصرار بقیه مخصوصا مادر شوهرم ۶ شهریور رفتم ک شاید بستریم کنن، تجربه عجیبی بود بااینکه لحظه شماری میکردم دخترمو بغل بگیرم ولی اون لحظه دوست داشتم ازاون موقعیت فرار کنم ، وقتی از شوهرم و مامانم وجاریم جدا شدم دنیا دور سرم میچرخید ی حس غریبی داشتم ،ازم چند تا سوال پرسیدن و وقتی گفتم نامه بستریم برای فرداس گفتن نباید امروز میومدی ،ب گفته مادرشوهرم الکی گفتم یکم درد داشتم ترسیدم، معاینم کردن گفتن ی فینگر ک هفته قبل رفته بودم مطب دکتر اونم گفته بود ی فینگر