خب اومدم با ی تجربه زایمان
من ۳۷هفته ۵ روز بخاطر دفع پروتئین بالا ختم بارداری خوردم و ساعت ۱۰ونیم شب ۲۸اآبان دوشنبه شب بستری شدم و بعد چندتا آزمایش خون و مسمومیت بارداری دکترم گفتن ختم بارداری با قرص فشار از ساعت ۱۲ شروع شد که ۱ ساعت بعد دردام شروع شد ولی کم بود و قابل تحمل ولی اونشب تا صبح نخوابیدم چون هم درد داشتم هم استرس زیاد بخاطر بستری شدن یهویی که خداروشکر اتاق خصوصی گرفتم بیمارستان رضوی و همسرم کنارم بود
و ساعت۷صب چون فشار بالا داشتم گفتن باید جلو چشم‌خودمون باشی و از اتاق خصوصی منتقلم کردن یجا دیگ و دوز دوم قرص فشار ساعت۷ زیرزبونم گذاشتن که دردام زیاد شدن و انقباض های جون دار به قول خودشون شروع شد از ساعت ۸ ولی هرده دقیقه یکبار که معاینه کردن و گفتن یک فینگرم که معابنه من اصلااااا دوست نداشتم بنظرم خیلیییی رومخههه و میگفتن اصلا همکاری نمیکنی تا ۱۱ یک فینگر بودم ولی از ۱۱به بعد دردام خیلی شدید تر شد به حدی که اشکم درمیومد و ناهار اوردن که نتونستم بخاطر دردام ی قاشق بخورم و ان اس تی هم منظم میگرفتن ازم که اتفاقی نیفته بخاطر فشار که دیگه انقباضام منظم شده بود هر ۵دقیقه اینا که به دکترم گفتن و دکتر ساعت ۱۲گفتن سزارین بشه ولی دکتر شیفت و یکی از متخصص ها گفتن که نه انقباضاش خوبه میتونه طبیعی که واقعا بنظرم اشتباه بود و دیگه ساعت ۲ دوباره معاینه شدم که گفتن ۴ فینگر و دردای فوق العاده سخت که من درخواست اپیدورال کردم که دکترم موافقت نکردن کفتن شاید روی بچه تاثیر بزاره

۹ پاسخ

عزیزم هزینه بیمارستانت چقدر شد؟
و چجور میفهمی ک پروتئین‌ دفع میشه من متوجه نشدم

وای من خیلی میترسم از طبیعی برای اینکه سزارین بشم باید چیکار کنیم ؟
راستی قدم نو گلت‌ مبارک باشه

خدا لعنتشون کنه که وقتی پزشک متخصص میگه ببرید سزارین اینا به زور میخان طبیعی دربیارن. چقدر سخت بود برات خداروشکر ک الان حالت خوبه قدم کوچولوت مبارک

مبارکه
خوندم
واقعا سخته اونم با لگن تنگ زایمان طبیعی خیلیی سخته
بنظرم باید سزارین میشدی
خداروشکر واقعا ماماهمراه و بی‌حسی زدن برات حداقل اینجاش خوب بود
و اینکه خوبه باز بجه وزنش زیاد نبوذه اذیت بشی بدتر
بنده خدایی دخترش ۲۵۰۰ بدنیا اومد تو کانال زایمان طبیعی گیر کرد با دستگاه وکیوم کشیدن لجه رو بیرون بنده خدا میگفت همین قسمتش بد بود فقط

پارت سه
بلافاصله تو‌اناق عمل خون وصل کردن بی حسی دوباره زدن تا حالم بهتر شه که خیلی این قسمتم اذیت شدم چون هرچی بخیه میزدن ولی بازم‌ خونریزی داشتم که بخاطر گوشت بدنم که شکننده بود داشتم و دکترم همونجا داخل اناق عمل گفت واقعا زایمانت معجزه بود نمیدونم چجوری طبیعی واقعا تونستی و فقط خدارحم‌کرد بچم یکم ریزه ۲۶۰۰ والا نمیدونم چی میشد ی نیم ساعت هم بخیه طول کشید بعد اومدن بردن منو پیش بچم که ماماهمراهم برام خرما دونه هاش دراورده بود و کاچی اوردن برام و ابمیوه که من بخاطر اینکه فشار داشتم و افت پلاکت خون همش بعد خوردن بالا اوردم و رنگمم مثل رنگ گچ که مجبور شدن تا ۱۰ونیم نگه دارن در حالیکه ۸ باید میرفتم بخش ولی چون حالم بد بود باید کنترل میشدم و بالاخره ۱۰ونیم اومدم بخش و همسرم و خونوادم اومدن ولی من هنوز مرخص نشدم چون بخاطر فشارم باید کنترل میشدم و احتمالا فردا مرخص شم
ولی بازم میگه
اپیدورال و ماما همراه عالیه

که من یک ساعت دیگه تحمل کردم که دیگ گفتم دارم میمیرم زنگ بزنین دکترم بگین اپیدورال میخوام که دکترم گف امضا بگیرین با رضایت خودش که همسرم امضا کرده بود و من ساعت ۳ اومدن برای اپیدورال که اونم هیلی طول کشید چون باید تو کمر میزدن و من یکم ستون فقراتم مایل بود و ماما همراهمم زنگ زدن کفتن بیاد که واقعا بعد اپیدورال خیلییییی وصعیتم بهتر شد و برگردم عقب بازم انتخاب میکنم و همچنین ماما همراهم که ۱۵ دقیقه بعد اپیدورال دردام کمتر شد و با کمک ماماهمراهم ورزشام شروع شد روی توپ و اینا کمرم ماساژ میداد و واقعا دلگرمی بود تا ساعت ۵ به همین صورت بود که بعد احساس کردم به مقعدم فشار میاد که معاینه کردن و کفتن فول شدم و باید زور بزنم سرش ببین تا ببرن اتاق زایمان و دیگه دکترم اجازه تمدید اپیدورال نداد و سخت ترین لحظه ها بود که باید انقدر فشار میاوردی تا مدفوع کنی و بجه بیاد که این مرحله حدود ۴۵ دقیقه طول کشید و خیلییییی سخت بود بعد. رفتم اتاق زایمان و اونجا هم زور خیلی زیادی میخواستم و من هم اونجا متوجه شدن ک لگنم تنگ و اصلا مناسب زایمان طبیعی نیست که دکترم شروع کرد به دعوا باهاشون که جرا گفتم ببرید سزارین نبردید و بالاااخره بعد زور و تلاش های فراوان و دردناک ساعت ۶و ۵ دقیقه فسقل به دنیا اومد و بعد چنددقیقه و زور جفتم اوردن بیرون و بعدم شروع به بخیه که دیگه من هیچ جونییی نداشتم و سرگیجه که بخاطر فشار و افت پلاکت خونم داشتم

مبارکه عزیزم

ساعت چند زایمان کردید؟؟

ای وای من🥲منم قراره مثل شما ختم بارداری بخورم بخاطر دیابت و با امپول فشار 😭😭😭چقدرممممم میترسم

سوال های مرتبط

مامان Noora🐥 مامان Noora🐥 ۴ ماهگی
زایمان 1
سلام مامانا
منم بالاخره 30 تیر ماه زایمان کردم و دختر قشنگمو بغل گرفتم
حالا میخوام تجربه زایمانم بگم 29 تیر از صب ترشح خونی داشتم درد هم داشتم ولی با فاصله های زیاد که کم بود از ظهر ترشحاتمم بیشتر شد منم دوش گرفتم و ورزش کردم و پله بالا پایین کردم تا شد شب شب بعد از خوردن شام ساعت حدودای 9 به بعد دردای من اوج گرف به 10 یبار رسید بعد تا نیم ساعت که حاضر بشیم بریم دیدم دردام خیلی دارن بیشتر میشن رسیدیم بیمارستان مهدیه بعد از معاینه و اینا گفتن 2 سانتی ولی بخاطر خونریزی و ترشحات خونی حتما باید بستری بشی چون خطرناک ساعت 1 من بستری شدم رفتم اتاق زایمان
تا 3 خودم درد کشیدم اومدن معاینه کردن همون دو سانت بود
بعد شروع کردن به دادن دارو تا صب ساعت 10 4 دوز دارو گرفتم دردام خیلی شدید بود و فاصله نداشت تا دردام میخواست یکم آروم بشه بازم بهم دارو میدادن ساعت 10 دوباره معاینه شدم با همون 2 سانت بودم ولی از درد دیگه نای حرف زدنم نداشتم... همراهم اومد پیشم وقتی منو دید فهمید که دیگه من حالم واقعا بد و دیگ دارم واقعا میمیرم... من تا ساعت 12 باز همونجور درد کشیدم دیگه آخر دیدم نه باز معاینه شدم و همون دوسانتم و هر چقد التماس میکنم که اگر قرار بود دهانه رحمم حتی یکم باز تر بشه باز می‌شد اصلا نگاه نمیکردن
مامان تیام مامان تیام روزهای ابتدایی تولد