۱۶ پاسخ

درسته بچه آدم الویت هست ولی خب خود آدم هم اهداف و آرزوهایی داره،. نمیتونه به خاطر بچه خودش رو کلا نادیده بگیره، کار کردن مادر میتونه تامین مالی خوبی برای بچه باشه، روحیه خودت رو خراب نکن خیلی ها این مشکل تو رو دارند، با آرامش فکر کن انشاا... راهی براش پیدا میکنی

سلام عزیزم الویت بچته مهم ترین فرد زندگی توبچته هیچی مهم تر ازاون نیس بنظرم آروم باش

اگر نمیتونی کنار خودت ببریش سرکار فعلا قید کارو بزن تا کمی بزرگتر بشه

پرستار ؟؟؟به چه اطمینانی تو این دوره خراب یکی بیاد تو زندگی آدم ؟؟؟

آدم وقتی مادر میشه دیگه اولویت اول و مهمتر بچه میشه همه چیز رو فدای بچت باید بکنی هرچیزی بازهم بدست میادو یا جبران میشه جز سلامت و جون و آرامش بچه اشتباه نکن کار رو بعدا هم میشه شروع کرد ولی اگر خدایی نکرده گوشه ناخن بچت آسیب ببینه دیگه نمیشه جبرانش کرد

بنظرم یه پرستار بچه بگیری بیاد تو خونه ی خودتون نگه داره خیلی بهتر از مهده

ببر مهد منت کسی هم نکش

اخه مادرت چرا نگه نمیداره
عجیبه

عزیزم مامان منم بچمو یک دقیقه نگه نمیداره با اینکه خیلی پسرمو دوس دارن ولی حاظر نیس یک دقیقه هم نگهش داذه یک روزم مریض بودم مجبوری نگهش داشت اومدم انقدر سرم منت گذاشت غر زد که پشیمون شدم گداشتمش به نظرم ما بچه میاریم واس خودمون نباید از بقیه توقع داشته باشیم تحت فشارشون بزاریم که حتما باید بچمون رو نگه دارن اونا خودمون رو بزرگ کردن نمیتونن بچمون روهم بزرگ کنن باید حق بدیم سنی ازشون گذشته حال حوصله دردسر بچه رو ندارن ناراحت نشو گلم خیلی از مادر ها مثل شما شاغل هستن بچه هم دارن یا پرستار میگیرن یا میزارن مهد از. کسی هم توقع نداره

درکت میکنم مرخصی نمیتونی بگیری یک سالی تا بچه بزرگ تر بشه؟مهد ببرش یا شیفت مخالف شیفت همسرت کار کن😔

اشکال نداره عزیزم آیتکرسی بخون الان بچه زیاد متوجه نمیشه خودتون ناراحت نکنید.. مگه کارتون چیه؟؟ کس دیگه ای رو ندارید بچه تون نگه داره مادر شوهرتون نمیتونه؟؟

بچت که مهمتره ولی میتونی یه مهد خوب پیدا کنی بچتو بزاری اونجا

عزیزم پرستار بگیر ببین من دوستم پرستار گرفته خیلی خوبه بچه روتین خودشو داره منم می‌خوام بذارم پیش مامانم مطمئن هستم اذیت میشه چون اینجا کسی اعتقاد ندارند بچه باید سر ساعت بخوابه بچه باید آرامش داشته باشه
پرستار قابل اعتماد پیدا میشه بگرد نهایت تو خونه دوربین میذاری

شرایطشو نداری پرستار بگیری ؟ توروخدا مراقب روحیه ات باش

شغلت چیه؟
هیچ کس نمیتونه بچه رو مثل مادرِ خود بچهِ نگه دار

خب عزیزم براش پرستار بگیر چرا کارتو بزاری کنار

سوال های مرتبط

مامان کوچولو مامان کوچولو ۱۳ ماهگی
خانما امروزا من یجوری میشم همش سرم گرم میشه و طاقت توتوخونه موندن رو ندارم یعنی جوری میشم که مغزم کار نمیکنه دیروز پیش خودم گفتم اگه بمیرم راحت میشم گفتم شوهرم که خودشو راحت کرد گفتم منم برم پیشش تا اون دنیا هرجا که باشیم کنار هم باشیم می خواستم کاری کنم ولی خانوادم فهمیدن و بزور جلوم رو گرفتن قبل هم از این فکر ها داشتم ولی باز میگفتم فقط بخاطر دخترم همش خودمو با این موضوع که دخترم تنها میمونه دختر میوفته دست اون آشغال ها فقط با این فکر ها خودمو آروم میکردم ولی بی دیشب کلا از همه چی سرد شدم حتی چشام دخترمو ندید جوری شدم که فقط به این فکر میکردم که خودمو راحت کنم گفتم دیگه بسه این همه عذابی که تو این سن کشیدم بسه گفتم تا اینجاش که روز خوش ندیدم از اینجا به بعد هم زندگیم درست نمیشه گفتم کسی که اولش بدبخت میشه دیگه هیچوقت خوشبخت نمیشه گفتم این دنیام که باعذاب گذشت بزار اون دنیا هم با عذاب بگذرونم ولی برم پیش عشقم 😔😔💔ولی نزاشتن تا خودمو راحت کنم😭😭😭
خدایی یعنی تا حدی از زندگی از آدما از حرف مردم از همه چیز خسته شدم دیگه طاقت هیچی رو ندارم بخدا جوری خستم که دیگه نمیکشم دلم به آرامش می خاست یه زندگی خوب درکنار عشقم و بچم ولی بخدااا که نزاشتن دیگه هیچ امیدی ندارم تو این دنیا 😭😭😭😭😔😔💔💔💔💔💔💔❤️💔💔💔
دلم یه جایی می خواد که هیچ آدمی نباشه فقط خودمو دخترم دلم هیشکی رو نمی خواد از همه چی خستم خیلیییی خستهههههه😭😭😭😭😭😭😔😔😔😔
مامان مهراب مامان مهراب ۸ ماهگی
سلام
امروز مهراب نهارنمیخورد فقط آب می‌خورد اونم بعدش دیگه نخورد و نق زد و عصبانیم کرد منم گذاشتم تو روروک و غذای خودمو آواردمدجلوی روش خوردم تا شاید دلش بخواد اونم غذاشو بخوره نمیدونم شاید کارم درست نبوده ولی دقیقا دلش خواست و آواردمش پیش خودم و کم کم دوباره بهش غذاذدادم دیدم دهن باز کرد تند تند خورد البته مثل قبلا خوب غذا نخورد ولی بازم همینم خورد خوب بود.دیشب از ساعت ده شب که خوابید تا ۸صبح امروز بیشتر از ۲۰بار بیدار شد و گریه کرد .پنج وعده دادمش انقدر بیدار شدم که بدخواب شدم و سردرد بدی گرفتم و به شدت اعصابم خورد بود.واقعا دست تنهام سختمه ولی بازم میگم سختی بچه داری چیزی نیست در مقابل حرفایی که بقیه میزنن و میمونم چی بگم .گیر دادن بهم برو سره کار بچه رو بزار مهد کودک .بارها و بارها توضیح دادم بچم کوچیکه اصلا به کارکردن فکر نمی‌کنم باز میگم .یا مامانم میگه تلت بخر بده دست مهراب😐😐😐خب بسم الله شروع شد این حرفا بچه فلانی رو ببین اینارو براش خریدن تو چرا نمیخوری دوس دارم سرمو بکوبم به دیوار چرا مادر من دست بر نمیداره چرا خانواده همسر من باز یک جور دیگه رو اعصابم میرن خیلی خودمو کنترل میکنم که برای مهراب مادر بدی نباشم و همه کاری براش بکنم و همه جور بازی با همسرم باهاش میکنیم ولی یه وقتایی مثل امروز خسته ام امیدوارم نزنم سیم آخر و بزنم داد و بیداد .حتی بابام پیام داد دوباره حرفای مادرم رو تکرار کرد 😐😐میمونم چه حرفی بزنم واقعا منم گفتم من نه تلویزیون میزارم ببینه نه تبلت میدم بهش.هرموقع هم خواست بچم به حرف بیوفته .به اندازه کافی هرروز من و شوهرم باهاش حرف می‌زنیم آهنگ همه چی براش میخونم .من با اینکه قبل حاملگیم کلی کتابای روانشناسی خوندم ولی یه وقتایی کم میارم مغزم نمیکشه.
مامان ماهلین مامان ماهلین ۸ ماهگی
خانما میخوام یه درد و دلی باهاتون کنم مناز وقتی زایمان کردم مامانم پیشم بود یا من میرفتم خونه اونا بعد از ۲ ماهگی یهو بچم شیر و تو بیداری ول کرد نخورد من ۲۳ سالمه و هیچ تجربه ای تو این سن و حتی مامانم تاحالا به عمرش ندیده بودبچه دیگه تو بیداری شیر نخوره مجبور شدم بمونم خونه مامانمینا یا اون بیاد پیشم ۱۰ تا دکتر رفتم واسه دختر چند تا شون گفتن رفلاکس داره باید دارو بخوره چند بار دارو دادم ولی فرقی نکرد شیر خوردنش مامانم بیشتر من قلق شیر خوردن دخترم بلد بود تو خواب همیشه میترسیدم تنها باشم یه کمکی نداشته باشم مامانم از اون موقع تا حالا یا من میرم خونشون یا اون میاد شوهرم بچه داری بلد نیست وقتی هم میاد آنقدر خسته هست که شاید بتونه تا موقع خوابش بچم بگیره بچه من خیلی بدقلق هست تو این ۷ ماه و نیم دائم موقع خواباش گریه میکنه هیچ کمکی ندارم جز مامانم اونم داره همش بهم چی میگه بعضی موقع ها میگه بچه آوردنت برای چی بچه میخواستی چیکار تو داره سرمو میخوره کلا از وقتی زایمان کردم با شوهرم مشکل داشت که چرا کمک نمیکنه این مرد نیس و فلان ... به خدا دارم عاجز میشم اصلا این بچه هم خوب نمیشه که بگم خودم میتونم دیگه از پسش بر بیام دارم روانی میشم از کاراش یه حرفی هم بهش بزنم میگه رو زندگی تو دیونه شدم رو بچت دیونه شدم دائم پشت سر شوهرم پیش من حرف میزنه بدیش میگه منم به شوهرم زنگ میزنم که چرا این کار کردی چرا نکردی دعوامون میشه خدایا چرا این بچه خوب نمیشه واقعا دست تنها خیلی سخته بچم بزرگ کنم شما جای من بودید چیکار می‌کردید