خلاصه هفته ی بعدش ما شبکار شدیم به زور من رفتیم ازمایش دادیم حالا من به دوستم گفتم معصومه من حاملم و اون باور کرد چون میدونست من دروغ نمیگم هیچوقت
جواب ازمایش رو گفتن بعد از ظهر بیاین بگیرید ما فردایی صبح از سرکار داشتیم میومدیم خونه رفتیم ازمایشگاه
من نمیدونستم اصلا بتا چیه از ۲۵ منفی چیه مثبت چیه
علی رفت جواب رو گرفت از اونجا پرسید منفیه یا مثبت گفت مشکوکه احتمال داره دکتر بگه دوباره تکرار کن بتا ۱۹۶ بود و اگه تقریبا دوبرابر بشه مثبت میشه
اومد تو ماشین اینو بهم گفت گفتم نه بریم درمانگاه سرکوچمون
اومدیم درمانگاه رفتیم یه ماما اونجا بود گفتم این جواب بارداری منه
ماما یه نگاه به من کرد یه نگاه به علی گفت خودتون دوست دارید چی باشه
یهو در کمال تعجب علی گفت معلومه مثبت
ماما گفت مبارکه🥺😭
یعنی من خشکم زده بود اصلا هنگ بودیم
یه بغضی هردومونو گرفته بود که همدیگرو نگاه کردیم اشکمون دراومد
گفتم تکرار مجدد پس چیه گفت چون خیلی خیلی زود فهمیدی واسه همین بتا پایینه ولی مثبته نگران نباش
اومدیم تو راه گفتم من باید به یکی بگم نمیتونم
زنگ زدم خواهر شوهرم بهش گفتم اون دیگه اینقدر گریه کرده بود صداش درنمیومد😁
فرداشم به مامانم گفتم
پس فرداش هم به پدرشوهر مادرشوهرم
خلاصه که سر یه امتحان ما بچه دار شدیم
و من چقدر خداروشکر میکنم بخاطر بودنش🥰
چه جالب
منم همینطوری شدم که عروسی کردیم و شوهرمم قبلش گقتن فتق داره اصلا بارور نمیکنه خودمم هورمون هام ریخته بود بهم و چاق شدم ۱۳کیلو گفتم چاقم باردار نمیشم بعد دیگه خسته شدیم از کاندوم گفتم ولکن نه تو حامله میکنی نه من میشم ۱ماه بدون هیچی انجام میدادیم حتی میگفتم ولکن بابت بریز من میرم دستشویی میشورم خودمو خلاصه یکماه گذشت دیدم پریود نشدم تست زدم مثبت آزمایش مثبت 😐😐😐😐یکسال با بچه رفتم مدرسه و کنکور دادم هی خدا شکرت
چرا هممون توهم اینو داشتیم که باردار نمیشیم😂فکر کنم بخاطر اینکه تو اطرافیانمون زیاد دیدیم اینجوری، همسرم سر هرکاری میرفت همکاراش نصیحت میکردن بچه بیارین، حتی یبار آقای قرائتی رو دیده بود براش استخاره گرفته بود گفته بود بچه بیارین😂اما ما توجه نمیکردیم، من دانشجو بودم اونم شغل ثابت نداشت، تا اینکه پارسال شغلشو عوض کرد ثابت شد، نمیدونم اونجا کدوم همکارش خیلیییی جدی مخشو زده بود نصیحت کرده بود که بچه بیارین، اومد گفت من بچه میخوام، ولی من واقعا نمیخواستم هنوز دو ترمم مونده بود، اما به هوای اینکه هنوز چند ماه طول میکشه قبول کردم، ماه اول نزدیک پریودم بود میدونستم نمیشه دومین ماه منصرف شدم گفتم نمیخوام دیگه، ماه سوم چون جلوگیریمون طبیعی بود همیشه دیگه از اعتمادم سو استفاده کرده بود😂هیچی دیگه الان خداروشکر عطرین کوچولو رو داریم، راستی سال ۹۷ ازدواج کردیم
منم وقتی ازدواج کردم فک میکردم وای اگ ی قطره ام بریزه باردار میشم خلاصه یکسال و نیم با جلوگیری سفت و سخت گذشت بعد اون خودمون جلوگیری نکردیم دیدیم عه چرا باردار نمیشم ی ماه دوماه چندین ماه حتی شد دو سال و نیم بعد هی دکتر دکتر همه میگن تنبلی داری خلاصه ب زور و نذر و نیاز باردار شدم بعد ۳سال از ازدواجم ک گذشته بود خدا ی پسر خوشگل بهم هدیه داده بود اما تو بارداری هی میرفتم سونو آب دور بچه زیاد میشد یعنی ۳۸ اینا میشد هی دکترا میگفتن شاید بچت مشکل داره خلاصه همه سونو ها و سلفری ک دادم بچه سالم بود یهو زد و ۳۵هفته گفتن باید زایمان کنی اورژانسی وقتی زایمان کردم گفتن بچت دو تا سوراخ تو قلبش داره گفتن بچت کمرش قوس داره بعد گفتن بچت شکاف کام داره خلاصه اگر میدیدینش من همش میگفتم خدایا اگر بیارمش خونه چشمش میزنن خیلی نور عه این بچه آوردیمش خونه بعد ۶روز مرخص شد تا دم خونه رسیدیم نگاه ب صورتش کزدم دیدم عه بچم سیاهه میزنم تو پاش عه بچم گریه نمیکنه انگار رفته بود بچم بدو بدو بردیمش نرسیده ب خونه دوباره بیمارستان ادامه تاپیک بعد
چه بامزه بود😅😅
برای ما کاملا با برنامه ریزی بود منتظرش بودیم سورپرایز نشدیم به اونصورت اما با اینحال کلی ذوق داشتیم
یه حس عجیبی بود که یه موجود کوچولویی تو شکمته
خدا رو هزار بار شکر برای وجود فرشته هامون
واقعا خودِ خودِ زندگین❤️❤️❤️
خدا نصیب همه منتظرا کنه مزشو بچشن🥰
منم ۷سال از عروسیمون میگذشت چون سرکار میزفتم اصلا ب بچه فک نمیکردم...موقعی ک تو فکره بچه بودم ی سری از همکارام میگفتن تو ممکنه دیگ بچه دار نشی چون خیلی از ازدواجت گذشته منم کلی استرس کشیدم ۳۰ ابان استعفا دادم ۸ آذر پریود شدم و دیگ نشدم همون ماه اول باردار شدم خداروهزاران بابت وجود آرنیا شکر میکنم🫀
ما تو کرونا بود جهاز منو چیدبم گفتیم یکم صبر کنیم تا اوصاع خوب بشه عروسی مفصل بگیریم همه بیان نگن مریضیه و فلان
بعد من تو همون دوران خونه خودم باردار بودم نمیدونستم
حالم بد بود تعوه گلاب ب روتون اسهال شدید معده درد سردرد بسیار شدید تر
همه گفتن کرونا گرفتی گوارشتو درگیر کرده رفتم تست دادم منفی شد
اومدم خونمون ذفیقم گفت بیبی بزن زدم
مثبت شد 😳
وا رفته بودم بخودم اومدم دیدم ی ساعته تو شوکم 😂😂
چقدر این ناخواسته هاااا خوشمزن وروجکای بانمک 😋
دقیقا دختر منم خیلییییی ناخواسته بود
اینم بگم من مجردیم کیست داشتم و فکر میکردم حامله نمیشم...شوهرمم توی سه ماه اقدام به خودش شک کرده بود میگفت نکنه بچه دار نمیشم ...این توهم رو فک کنم خیلی ها دارن خخخخ
بذار منمفصل بگم ..من عقد که کردم بخاطر اخلاق های مادر شوهرم مجبور شدیم خیلی زود عروسی بگیریم و عملا فرار کنیم ازون شهر و اون آدم...
بعد بین کل فامیل افتاد که اینا بعد سه ماه عروسی گرفتن حتما بارداره ...و مادرشوهرمم کلا همش میرفت رومخمون که ما نوه میخایم ..ولی خب ما تصمیم داشتیم که اول یکدل سیر سفر بریم بعد اقدام کنیم
تقریبا بعد از یک سال و سه ماه از عروسی من با صاحبکارم بحثم شد سر اینکه مرخصی داشتم نمیخاست بذاره استفاده کنم ..نمیدونم سفر رفتن من چرا برای اون زور داشت..منم استعفا دادم همونجا تقریبا یک هفته اینا رفتیم سفر سمت لرستان ...دیگه برگشتیم من گفتم دنبال کار نمیگردم همیشه میگفتم بخام بچه دار بشم باید تمرکزم روی خودم و بچه باشه کار کردن رو نمیخام وقتی بچه دار شدم
دیگه سه ماه اقدام کردیم بعد استعفا و الانم جانان کوچولو بغلمه
ای خدا چقدر قشنگ تعریف کردی ما هم جلوگیری نداشتیم ولی چون تنبلی تخمدان داشتم حامله نمیشدم و چون تو فامیل نازا و عقیم زیاد داریم خیییلیی میترسیدم که منم نازا باشم یا شوهرم عقیم چون ازدواج فامیلی هم داریم خونمون از خونه مامانم دوره ولی فامیلا مامانمو هی سوال پیچ میکردن دخترت بچه داره یا نه؟مامانمم میگفت چی شدی نشدی؟ازونور خالم میگفت بچه دار نشی زود بزار یه چند وقتی مجردی بگردین و این استرسایی که بهم وارد میشد توی باردار نشدنم تاثیر داشت خودمم که خدای استرس دیگه گفتم خودمو میسپارم به خدا این ماه اگه شدم که درست اگه نشدم میرم یه دکتر درست حسابی چون زیر نظر کسی نبودم چند بار پریودیم عقب افتاد تست زدم منفی بود گذشت تا اینکه شهادت حضرت زهرا پریودیم تموم شد و غسل کردم همونجا نیت کردم که باردار باشم ماه بعد هرچی منتظر پریودیم بودم نشدم و وقتی تست زدم باردار بودم دقیقا یادمه روز پدر بود به شوهرم زنگ زدم روز پدر مبارک اولش هنگ کرد چی شده ولی خدای مهربون پسر کوچولومو مهمون دلم کرده بود
من و حامد ۴ سال بود ازدواج کرده بودیم و همکار بودیم همه میگفتن شما باید چند سال جلوگیری نکنید تا باردار شید ما مهر ماه شروع کردیم دیگه جلوگیری نکنید شاید به ۵ بار رابطه بدون جلوگیریم نشد ماه بعد من پریود شدم یعنی ۲ ابان دقیق یادمه چون پریودیام دقیق بود ولی مثل همیشه نبود خونریزیم کم بود من همیشه سه روز پریودیام میافتاد عقب یعنی باید ۳۰ آبان دوباره میشدم پریود نشدم سه روز از موعدم گذشته بود همسرم گفت بی بی بزن زدم مثبت شد فردا خونریزی پیدا کردم همسرم دوباره بی بی خرید گفتم دیونه ای پریود شدم گفت بزن زدم مثبت شد رفتیم پیش دکتر شمس اردکانی سونو کرد گفت بی بی کاذب بوده حامله نیستی.خلاصه خونریزیم در حد لک بود ولی شد ۱۳ روز بند نیومد پیش یه دکتر دیگه نوبت گرفتم قبل رفتن پیش دکتر تازه اسباب کشی داشتیم رفتم شیشه گازو داخل حمام شستم کمرم نابود شد دکتره گفت خارج رحمه باید بتا بدی من خیلی میترسیدم از خارج رحم جون زن همکارم سقط کرده بود و حالش خیلی بد شده بود امام جوادو قسم دادم مشکلی نباشه
من که کاملا سوپرایز شده بودم. هاج واج نگاه تست میکردم😂
😄😄😄
منم نمیدونم چرا همش فکر میکردم حامله نمیشم یا سخت میشم
۲ سال بود خونه خودمون بودیم و تصمیم گرفتیم بچه بیاریم و گفتیم مثلا دی ماه من باردار بشم که خرداد چکاپ کامل دادم دیدم کم کاری تیروئید دارم و دو ماه تحت نظر غدد بودم، بعد که ازمایشم خوب شد غدد گفت میتونی اقدام کنی خلاصه منم دیگه تحمل نکردم همون ماه اقدام کردم ، به شوهرم گفتم بیا از الان شروع کنیم که تا دی حامله بشم، بعد هم پاشدیم رفتیم تبریز مسافرت ، کلی پیاده روی و...
تو راه همش به شوهرم میگفتم اگه باردار نشدم قول میدی آزمایش اسپرم بدی، اونم میگفت باشه
بعد تو تبریز همش میخواستم بیبی چک بگیرم ولی متوجه داروخانه نمیشدم
خلاصه اومدیم خونه و دقیقا فرداش باید پریود میشدم ، دلمو زدم به دریا گفتم بی بی چک بزنم حالا این که منفیه
بعد فکر کن ادرار ریختم بیبی چک گذاشتم دستم شستم اومدم دیدم دو تا خط شده
خودم کپ کرده بودم
چ جالب منم میگفتم طبیعی بارداز نمیشم چون تنبلی داشتم..سرکارم میرفتم ولی باردار شدم😂😂😂
کار خداست دیگه عزیزم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.