۱۸ پاسخ

من فقط دلم میخاد خودم باشم با بچه هام حوصله هیچکس ندارم هر موقع دلت بخاد خوابی و بیدار و کارت انجام میدی

منکه میان وبال گردنم میشن فقط مامانمه که دخترمو نگه میداره وبهش میرسه منم کل کارای خونه رو انجام میدم برایک هفتم غذا میپزم میزارم تو یخچال کلیم از وجود مامانم انرژی میگیریم غیراز مامانم کسی بیاد معذبم کلیم کار میوفته گردنم

اگه وقتی میان دخالت نکنن و هی نگن نذار بخوابه چقدر زود زود شیرش میدی و ... و بچمو اذیت نکنن مشکلی ندارم چون با بچه کوچیک خیلی نمیتونم برم بیرون توی هوای سرد تازه سرما هم خورده🥲

من بعد ۴۰ روزگی دخترم هرشب یا یک شب درمیون عموی شوهرم میاد بخاطر رستا راستش اوایل خیلی سخت میگرفتم ک خونه تمیز کن تدارک ببین و...ولی وقتی دیدم هرشب میاد دیگ بیخیال شدم و شل کردم خونه توی هر وضعیتی باشه برام مهم نیست شامم هرچی باشه همون میزارم جلوش میوه باشه نباشه دیگ برام مهم نیست خدایی اونم چیزی نمیگه و فقط فقط بخاطر رستا میاد و خودش کلی خوراکی و...میخره و میاد یکساعت با رستا بازی میکنع و من کمی استراحت میکنم رستاهم بهش عادت کرده انگار میشناستش...خانواده شوهرمم تا ۴۰ روزگی خیلیی می اومدن میرفتن ولی بعد۴۰ روزگی رستا من میرم خونشون خوب یا بد روزام میگذرع بالاخرع...

ن والا من حوصله کسی ندارم

وای منم همینطور همش هزینه مهمونی
همش باید تمیز کاری کنیم واقعا سخته بچه خوابش میاد شیر میخواد جلو بقیه نمیشه

مادرشوهر و خواهرشوهرم در هفته ۲ بار میان
بچه رو میگیرن از جاشون تکون نمیخورن بخدا اینقدر حرص میخورم
مثلا سه نفری میان سه نفرشون از جاشون تکون نمیخورن وقتی من کارمو میکنن میگن حدیث جون کمک نمیخوای🫤🫤🫤
باورت میشه خواهرشوهر وقتی میاد خونمون رو مبل دراز میکشه میخوابه
ولی خواهرام یا مامانم میان انگار من رفتم خونه اونا مهمونی حتی یه لیوان نمیذارن بشورم
خونمو تمیز میکنن غذامم میپزن میرن

من دوست ندارم بیان
چون واقعا از خواب میوفتم نمیشه جلو اونا خوابید ک
خودمون بودنی تا بچه میخوابه خودمو نورا هم میخوابیم

اگر کمکت کنن و دخالت نکنن خیلی خوبه خانواده ی شوهر من ک فقط واسع خوردن و حرف زدن میان

من هیچ خوشم نمیاد کسی خونم بیاد فقط خودمو بچهام باشیم حوصله هیچکسو ندارم والا

به درد من مبتلایی تو هم الان که بچم یکسالش شده چنددرصد رفت وامدشون کمتر شده بخدا پدرمو دراورده بودن هفت هشت ماه اول درسته کمی کمک حال بودن ولی اگر نمیومدن راحتتر بودم چیه بابا

قطعا عصبی میشدم از شلوغی متنفرم مخصوصا با بچه کوچیک و اونایی ک میام بچه کوچیک داشته باشن اذیت کنن کسی بیاد ک باهاش راحت باشم و ب بچه نداشته باشه چرا 😅😅

اگه با تمیزی خونه وقتی مهمون میاد مشکل نداری خیلی خوبه. مادرشوهرم چند بار دیدن بچم اومده ولی بغلش نکرده عوضی

وااااییی چه اعصابی داری من مادرشوهرمم نمیاد کلافم میکنه فقط مامانم میاد کمکم

بستگی داره کیا بیان، من اگه مامان و آبجیم بیان راضیم چون یا شاهانو نگه میدارن یا هم تو کارای خونه کمک میکنن، تعارف هم ندارم که نگران پذیرایی ازشون باشم، ولی خب با خانواده شوهر اونجوری راحت نیستم

معلومه خوشحال...من عاشق خونه شلوغ و پر رفت آمدم

من خوشم نمیاد زیاد دوست دارم تنها باشم حداقل اگ بهم ریخته بود خونه یا خودم میدونم تنهام ولی اومدنی باید یه نفر فقط تدارک ببینه🥲

خوبه
من که پدر شوهر مادرشوهرمم تا حالا نیومدن بچمو ببینن
همش تنهاییم

سوال های مرتبط