۱۲ پاسخ

من خیلی روم زیاده جوابشونو میدم در ظاهر اهمیت نمیدم ولی در باطن خیلی اذیت شدم الان دیروز باز مادرشوهرم پرسید شیر خودتو میدی گفتم داره خشک میشه چیزی نمیاد دیگه بچرو خسته میکنه فقط بعدظهرش مهمون داشتیم اون زنه میگفت بچه هرچی بیشتر مک بزنه بیشتر شیر میاد ازون طرف دیدم مادرشوهرم با حالت خاصی اومد بهش اشاره بزنه آره اینجوره تا دید من نکاه میکنم روشو گرفت اونور دیشب به شوهرم میگم زنه اینجور میکفت اونم میگه آره راست میگه بچمم گرسنه اش بود شیر میخواست سینم گذاشتم دهنش میگم مک بزن دخترم انشاالله که شیر میاد بزن دیگه بیشتر از نیم ساعت یک ساعت باید بشینیم مک بزنی تا بیاد ☹️از صب پاشدم معده درد امونم بریده عصبی میشم میزنه معدم بسکه حرص خوردم سر این حرکات رفتارا،شیر ندارم باباجان چیکار کنم چه کاری باید میکردم نکردم🤕😭

اطرافیان چ میدونن تو چی میکشی،بزار بگن اهمیت نده،چقدر احمقن ک درک نمیکنن بعد زایمان حال ادم خودش خوب نیست اینام هی استرس وارد میکنن،عزیزم هیچی مهم تر از خودت و بچت نیس هرکاری ک فکر میکنی درسته انجام بده

این کاهش وزن طبیعیه عزیزم همه نوزادا اول تولد دارن
آگاهی خودتو ببر بالا و بی توجه باش به حرف اطرافیان

دقیقا من دخترم زود متولد شد وزنش کم بود بازم بعد دو روز کشیدم بازم کم کرده رود دکترگفت تا ده روز طبیعیه

عزیزم شیر خشک را با قطره چان بده با شیشه نده که سینتم بگیره اینکارو کنی درست میشه ناراحت نباش سینتم وقتی خوابه اولش بهش بده چون چند روزه نخورده تا عادت کنه بگیره بعد تو بیداری و دوزم دیگه میتونی بدی

من که به یه ورم نبود از روز اول شیر خشک دادم البته شیر نداشتم تا ۲۳ روز بعد یکم اومد اونم بچه نخورد پدر شوهرم خیلی حرف میزد همش بد میگفت بهم ولی اصلا برام مهم نبود اندازه پشگلی هم اهمیت نمیدم منو شوهرم دعا میکنیم شیر خشکم بخوره به زور میخوره امروز ۶ ساعت نخورد کلا تو بیداری نمیخوره مگر بخوابه بخوره
کلا خانواده شوهر از همشون متنفرم هیچ وقت آدمو درک نمیکنن فقط پسر خودشون رو دوس دارن .تصمیم گرفتم اگر باز بهم بگن منم جوابشون بدم بگم مگه شما خرج ما رو میدین از شما میخوریم به شما چه ربطی داره

کاش یروزی بیاد که بشه در دهن مردم رو‌ گرفت که دیگه نتونن حرف بزنن
انگار اونا از مادر بیشتر دوست دارن بچه رو

عزیزم ناراحت نباش دقیقا منم اوایل بخاطر اینکه شیرم‌بچمو سیرنمیکردواز یه طرفم زردی داشت باعث شد بدن بچم کم آب شه وتقریبا نیم کیلو وزنش اومده بود پایین اوژانسی چهاروز بستریش کردن ومجبورشدم شیرخشکم بدم منم آرزومه بچم باشیر خودم بزرگ‌شه ولی خب چاره چیه نمیتونم که بچمو بذارم گشنگی بکشه اطرافیان منم میگن خب ولی من به همشون گفتم که بیشتر شیرخودمو میدم وروزی دوبار شیرخشک میدم بخاطر همینم هیچ جایی نمیرم وفقط توخونه خودمم تا شش ماهگی دخترم همین تصمیمو دارم تا به غذاخوردن بیفته درضمن به کسیم ربطی نداره هرچی میگن بذاربگن مهم سلامتی بچه مونه

من از اول کوتاه نیومدم تا نخورد سینه رو شیرخشک گرفتم چون حوصله زردی و وزن از دست دادن نداشتم ،مخالف سرسختم هم مادرشوهرم بود هنوزم درگیریم سر این موضوع اوایل شوهرمو هم همدست میکرد سر شیر بهم گیر میداد منم میدوشیدم اما دیگه اونقدر کم شد که دیگه اون کارم نمیکنم ،به جایی رسوند که شوهرم عوض اون ازم عذرخواهی میکنه میگه تو ولش کن

عزیزم این چه حرفیه
خب منم خیلی شیر دارم ولی سیرش نمیکنه
شیر کمکی بهش میدم
به منم جز حانواده خودم اکثرا کلی حرف زدن ولی در جواب فقط لبخند میزنم
چون دکتر گفت سیرشدن بچت مهمه،حالا با سینه یا شیر خشک

اصلا محلشون نده بعدم شما ۴۰۰ حسابش نکن دویستاش طبیعیه بعد دنیا اومدن .

همینا ک تیکه میپرونن کجا بودن ک ببینن شیر می‌دادی ولی نمیومده و فک میکردی از پر خوری بچه گریه میکنه
ی دفه برخورد کن دهنشون میبندن دیگه

اصلا مهم نیست من هم بچم بیست و پنج روزش هست اصلا شیر نداشتم بهش بدم شیر خشک میخوره

سوال های مرتبط