تا بلخره عروسی کردیم و رفتیم که ای کاش خودمو میکشتم ولی نمیرفتم اخلاقای بدش شروع شد شبانه روز تو اتاق گریه میکردم پنج صبح میرفتم سرکار ده شب می‌رسیدم خونه ریخت و پاش دریغ از یک ذره رحم گذشت و گذشت باردار شدم تماااامه دوران بارداریم تنهایی تو اتاق اشک ریختم انقدر اذیتم کرد زایمان کردم ی گل نخرید برام ی قربونی نکشت ده روز بود زایمان کرده بودم قهر کرد رفت از ترس اینکه بچمو نگیرن با بخیه رفتم دنبالش یساعت راه بود با ماشین آوردمش خلاصه آزاااارم دادن همشون تا نه ماهگی دخترم ک فهمیدم زن اورده خونم نااااابود شدم از بین رفتم اگر تاریخ مرگ منو رو مزارم بخان بنویسن باید 9/8/1402بزنن من اونروز برای همیشه مردم با ی بچه نه ماهه ک فقط سرش داد میزدم خانوادم نبودن رفته بودن کربلا😭😭😭😭😭😭😭😭بچه نه ماهه دستامو میگرفت نزنمش آخ بمیییییرم برات ماااادر بعد از اون ماجرا حضانت حق طلاق خونه ماشین ب نامم شد برگشتم شوهرم از صددرصد خوب بودن الان 80درصد خوبه ولی من دیگه نمیخامش پر از بغضم برای لحظه هایی که درک نشدم برای لحظه هایی ک از بچم متنفر شدم بخاطر اینکه هست نمیتونم زندگیمو تمومش کنم بمیرم برای بچم که هیچی ندید تو این دنیا واااقعا با هررر کلمع از این حرفا اشک ریختم بچم بخاطر استرس های دوران بارداری شد رفلاکسی ک فقط با سرنگ تا دوسال شیر خورد اونم ب زور الانم غذا نمیتونه بخوره همه میگن ببخشش یبار دیگ بهش فرصت بده اما نمیتونم اون بهترین روزای منو سوزوند نزاشت زندگی کنم اخ خداااا کجایی کجا نشستی نوکرتم

۳۲ پاسخ

چرا عزیزم همون اول جدا نشدی!؟؟؟
بعدشم اک برگشتیی سر خونه زندگیت باید ببخشی ک بتونی ی زندگی اروم داشته باشی هر چقدر میدونم خیلی سخته هیچ کس نمیتونه درکت کنه
پلی اگ‌برگشتی سر خونه زندگیت همه چی هم ب نامته ب نظرم استفادشو کن از با بچه بودنتم لذت ببر
بخاطره اون تلاشتو کن
و در کل خیلی بهش رو‌نده

هر چند واسه این حرف دیره کاش عروسی نمی‌کردید همونجا تمومش میکردی
میزاشتی بابات مامانت طلاق بده
هر چند بابات هرگز اینکار نمی‌کرد
حالا گذشته گذشته بنظرم با بچت تک تنها فکر کن خونه تنهایید زندگی شاد داشته باشید
رفلاکس چیزی طبیعی
غذا نخوردن ک الآن ۹۰ درصد بچه ها همینن
فقط فقط فقط از من به عنوان خواهر دیگ بخاطر بچت روزها شادی با بچت داشته باش
کون لق باباش فکر کن وجود نداره راحت

تازه بچت دو سالشه تا الان درکی نداشت از این به بعد سن طلایی بچه ها شروع میشه

اگه دلت به بچت میسوزه پس از الان زندگیتو به دست بگیر یا باهاش اوکی باش کلا گذشته رو فراموش کن زندگی کن
یا اینکه زندگی بدون شوهرتو شروع کن

بنظرم نبخشش
ادمی که که باعث میشه نابود بشی ارزش بخشیدن ندارع خودت و ارامشت مهم ترین 🫂🫂

به هیچی کارندارم ولی واسه بچت اشک ریختم
اون بیچاره چ درکی از مشکلاتت داشته که کتکش زدی😔😔😔😔

خدا به زمین گرم بزنه مردهایی رو که با روح و روان زنهاشون بازی میکنن . ببین مامان پناه برو مسافرت برو با دخترت بگرد خرید کن زیاد خودتو درگیر کار و افکار منفی نکن به فکر اون طفل معصوم باش ترو خدا خودتو اینقدر عذاب نده مرگ یه بار شیون هم یه بار چرا دنیا رو برا خودت جهنم کردی هیچ دکتری نمیتونه کمکت کنه جز خودت

این اتفاق ها خیانت دست کتک فحش تهمت برای من شد سر بچه دوم باردار بودن شب بارونی من از خونه بیرون کرد ولی ای کاش جراعت داشتم جدا میشدم بچم عصبی نمیشد
موندم بچه بعد دنیا آوردم اشتباه من نکن یک بچه داری هنوز سن کم برو دنبال آرزوهات با دخترت بهترین روزها رقم بزن ماها اول سخته زیر سوال میری اذیت میشی ولی یه مادر قوی قهرمان تو ذهن دختر بمون دختر مادر عصبی کتک بخوره برای چشه روزی ۱۰۰ بوسه دخترت کن بلکه جبران یه کتک دخترت بشه

من معذرت میخام ازت که میگم
ولی تو ازدوران عقد چهره واقعیش شناختی چرا اومدی سرخونت یااگر اومدی چرا بچه اوردی ک الان امیده بزرگ کردن بچه رو هم نداشته باشی
زن کینه کنه تازندست کینه ی خیانتش مبمونه
پس این زندگی زندگی نمیشه بهت قول میدم
بااین وجود که همه چیزم ازش گرفتی لگد بزن درکونش بگوتلافی کثافت کاریات و بشین وبچتو باارامش بزرگ کن
چون اون بچه تاثیرات خیلی بدی دراینده روش میمونه

بچه هارونزنیداوناخیلی بی پناهن جزشماپناهی ندارن

من داستانتو نمیدونستم من بودم نمیبخشیدمش حتی بچمم نمی‌ذاشتم پیشش بزرگ شع بشه یکی مثل خودش
با همین بچه زجرش میدادم بالاخره که ی روز بچش یادش میفته بالاخره ک میفته ب دست و پام

میدونم سخته عزیزم ولی اگه الان اخلاقش بهترشده بخاطردخترتون ببخشش

گاهی آدم بخاطر بچش فقد میبخشه فقد آخه اون گناهی نداره این وسط

کاملا درکت میکنم و اینکه همه اینا سرم اومده به اضافه ده تا مورد دیگه که از اینام سختر و طاقت فرسا تره ،دارم دیوونه میشم دوست مجازی با این پیامت گریه کردم .

اخ عزیزم 💔💔💔نبخش اینده روشنی در انتظار تو پناهه. بعد هر سختی اسونیه چشیدم ک میگم😔

اگه میدونی رفتارش عوض شده یه فرصت دیگه بهش بده بخاطر. دخترت بساز زندگی کن

وااااای چقدر تاپیک هاتون غمگینه چه روزای سختی داشتید واقعااا امیدوارم یه روز به خوشبختی برسید 🥺🥺

وااااای چقدر تاپیک هاتون غمگینه چه روزای سختی داشتید واقعااا امیدوارم یه روز به خوشبختی برسید 🥺🥺

آخی بمیرم برای دخترت واقعا گناه داره دخترت

لعنت ب همچین مردهای پستی منم بیزارم ازین مردها بی شعور ک هجی از زن زندگی بچه نمی فهمن کاملا درک میکنم چون خودم دقیقا همین شرایط تورا داشتم دارم ازین مردها فقط فقط طلاق بهترین گزینه

خوب الان که همه چیز به نفع تو هستش طلاقت و بگیر بره گم شه

عزیزم ببخش که روزهای خوشی هم میرسه نگران نباش مردها کنجکاون وعشق به شیطنت مدتی بگذره فقط وفقط عاشق زن وبچه خودشون میشن سن که بالاتر میره درک وشعورشون بیشتر میشه دخترت بعدا تو جامعه اگه بچه طلاق بشه مشکلات جدی تری میبینه بزار وقتی ازدواج کرد پشتش به پدرش گرم باش هیچ وقت فکر جدایی نکن تونیکی کن ودر دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز

مامانت هنوزم میگه درست میشه؟😐

واگذارش بخدا بفکرخودت وبچت باش

درخواست مو قبول کن خانومی

دقیقا حس و حال منو توصیف کردی عزیز دل منم خونه هیچی یعنی واقعاً هیچی خوشحالم نمیکنه

اگ عاشق همسرت هستی ببخش و بگذر اگ نه جداشو تمام

عزیزم چی بگم خیانت بدترین کاری که مردها یا زن ها میکنن ولی بخشش هم هست بخاطر بچت

تلافی کن باهاش جایی که دلت میخواسته که نبردتت خریدی که دوست داشتی بکنی و نتونستی و..... اگه کتکت نمیزنه زندگی کن با یه بچه خیلی سخته بخوای زندگی کنی تنهایی

آخی بمیرم برا خودت و بچت
تصمیم نهایی با خودته
خیلی ضربه خوردی
خیلی زخم خوردی
ولی اگر روحیه ت اجازه میده اگر قلب شکسته ات اجازه میده چون حق طلاق و حضانت و خونه ماشین به نامه یه فرصت دیگه بهش بده( البته درصورتیکه شوهرتو دوسش داری)
به خاطر دخترت اینکارو بکن

خدا ازش نگذره

روان شناس رفتی؟

خدا ازش نگذره،اونو نبخش ب هیچ وجه،ولی روحیه خودت تغییر بده،برو مشاوره تا کمکت کنن،فک کن شوهرت مرده،و فقط تویی و بچت بهش برس خودت بزن کوچه علی چپ و شاد باش،میدونم سخته خیلیم سخته ولی تو مادری،این بلا سرم اومد موهای سرم سفید شده ولی خب بخاطر بچه ها خودمو شاد نشون میدم اونا ک گناهی نکردن من اونارو بدنیا اوردم و وظیفه مواظب روح و جسمشون باشم

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
طبق تاپیک قبلم ...
همتونو دوس دارم تک ب تک نمیتونم بگم کلی میگم همینجا مامان سلین و نورسا خیلی لطف دارین عزیزان
قبل دخترم من خیلی چالش با همسرم داشتم و چون خودمم سنم کم بود و خیلی کمبودا و ... تو مجردی داشتم ک الان میفهمم اونموقع انگار خواب بودم منظورم کمبود محبت و رفتارای ناهنجار خانوادم هست
خلاصه دخترم ک بدنیا اومد شبی ک اسم گذاری میخواستیم بکنیم ۷ روزش بود پدرم ی دعوای خیلی وحشتناک خانوادگی راه انداخت و پسر داییم رو کتک زد و کل خانواده مادری رو بهم زد ک حتی الانم رفت و آمد نداریم و کلی فحش و حرف و دادگاه و استرس و.. که چندین ماه طول کشید.طفلک مادرم این وسط کلی حرف شنید و ... که خودش ی رمان هست.😭😭😭 بچه کولیکی رفلاکسی و بدتر از همه الرژیک ک خواب نداشت همش گریه همش دعوا و حرف تو خانواده تا چندین ماه خوراک من بدبخت بود ک تا حالا اینجا نگفتم رژیم داشتم برا الرژی گرسنه بودم و عصبی شیر میدادم همش این دکتر اون دکتر پول هم نداشتیم یا خیلی کم داشتیم خلاصه تا ۶ماه ک ۳۰روزش مادرم کمکم کرد بقیش افتاد دوش خودم فکر کن از صب ی روز تا صبح روز بعد دختر من نخوابید ۲۴ساعت گریه و زاری 😭😭😭😭ی روز رفتم بانک دخترم دقیق ۵ماه و ۱۳ روزش بود انقدر بالا اورد همونجا قسم خوردم ک رژیم بشکنم شیر خشک بدم رفتم شیر گرفتم سه روز رفتم خونه مادر با درد سینه و گریه های بچه از شیر گرفتم بچم رو😭😭رابطم با همسرم خوب نبود قبل بارداری سرد بود ولی باز بهتر بود بعدش ک دیگه کلا رابطه ی جنسیمون شد ماهی یکبار 😔کمکم نمیکرد حتی حموم و دستشویی نمیتونستم برم همش سر دخترم داد میزدم و اذیتش میکردم اصلا ی وضع داغونی .ادامه در تاپیک
مامان رادمهر.رادوین مامان رادمهر.رادوین ۱ سالگی
این بچم که دنبا اومده همه میپرسن اذیتش نمیکنه درصورتی که رادمهر خیلی مهربونه فقط گاهی وقتا بزرگترا بچه رو سر لج بندازن شاید برای جلب توجه بخواد این یکی رو اذیت کنه .بچم که دنیا اومده همه اولین حرفی که زدن بهم که چقدر ریزه و خیلی اذیت شدم نه ماه بارداری با یک بچه ای مه هنوز دوسالش نشده خوب این چجور میخواست وزن بگیره حالا هنوز خونه پدرم نرفتم که یک شهر دیگست اگه بچمو ببرم اونجا دیگه همه میخوان راجب ریزیش نظر بدن یا میخواستم برای بچم جشن بگیرم میگم ولش کنم ی مشت ادم فضول میان میگن ریزه اعصابم بهم میریزه بیخیال. و اینکه بچه اولم دنیا اومده بود همه ذوق داشتن اما این بچم که دنیا اومده چندنفر گفتن که کار اشتباهی کردی الان دوهفته هست که زایمان کردم مادرشوهرم که همسایه ایم فقط روز اول اومد تمام نیومد به بچم ی سر بزنه پنج شنبه رفتیم خونشون انگار نه انگار این بچمونه که بچمو بگیرن بزارن روی پاشون انگار هیچ کس خوشحال نیست واین تنهایی چقدر ادمو اذیت میکنه مادرمم که نگم براتون دورپز اومد خونم اعصابمو خورد کرد رفت .چقدر تنهایی سخته مادرشوهرم گفته که چرا رفته بیمارستان خصوصی میخواستم بگم نه ماه باردار بودم کسی نیومد در خونم ببینه مردم یا زندم با ی بچه کوچیک بیمارستان دولتی من اخه کیو دارم برم بیمارستان دولتی حالا که رفتم خصوصی همه زرنگ شدن که نظر بدن .اول خدا بعد هم زانوهای خودم توی این زندگی بعد بچه هام اخرشم شوهرم من فقط اینارو دارم توی زندگیم بقیه ادمای زندگیم بدرد پی لای دیوار میخورن فقط .
مامان باران کوچولوم مامان باران کوچولوم ۲ سالگی
چفد سخته مادر بودن، از صبح ک بیدار میشم تا اخر شب سعی میکنم مادر خوبی باشم براش،ولی ی جاهایی از دستم در میرع🙂💔امروز غروب عصرونه نخورد، ظهرم زیاد غذا نخورد شب هم غذا نخورد یکم سیب زمینی سرخ کرده خورد و خوابید،عصری بردمش پارک با ابجیم، اندازه ۲ ساعت بازی کرد اومدیم، یهو لج کرد سر چیز مسخره،باباشم با تلفن صحبت میکرد با صاحب بار این میرفت ور گوش اون جیغ میزد گریه میکرد هرکار میکردم اروم نمیشد اصن بغل من نمیومد، باباشم یکی محکم زد ب کمرش طوری ک جای ۵ تا انگشتش موند رو کمر بچه🥲انقد نشستم گریه کردم، با باران دوتایی گریه میکردیم، سعی کردم ارومش کنم، اروم نمیشد، از حرصصصص زیاد الکی خندم میگرفت ی لحظه اوووج گرف گریه ش ب خودم گفتم نکنیاااا ک یهو دستم خیلی بی قرار رفت تو صورت باران🥲💔 اصلااااا دست خودم نبودم اعصابم زد ب دستم، بچم هی با گریه میومد صورتمو نگاه میکرد ببینه واکنشم چیه،😕😕ب هیچ سراطی مستقیم نمیشد ک گولش بزنم، طوری بود ک میگفت اصلا ب من دست نزن،خلاصه بعد از کلی گریع بیهوش شد از خواب،
همش میگم بچه ۲ ساعت پارک بهش خوش گذشت اومد خونه از دماغش در اومد،شب ک میشه غصه عالم میریزه رو دلم بابت باران،حس میکنم خیییلییی کم میزارم براش،😔