۲ پاسخ

منم همینم

چرا منم اینجوری شدم

سوال های مرتبط

مامان دوتا دسته گل مامان دوتا دسته گل ۱۷ ماهگی
یه درد و دل آخر شبی.من دوتا بچه دارم یکی ۱۶ماهه و یکی ۳ماهه.از صبح که بیدار میشم کارامو میکنم صبحانه اماده میکنم البته گاهی.چون همسرم میبینه خسته ام بدون اینکه بیدارم کنه میره سرکار صبحانه میخوره.ناهار هم نمیاد تا شام.من میمونم و این دوتا بچه.هردو هم شیرخشکی.که خداروشکر شیرخشکی شدن چون از توان من خارجه.و فقط خدا میدونه چرا شیرخشکی شون کردم.خلاصه ساعت ده اینا لباسا رو میندازم ماشین و خونه رو جمع میکنم اگه وقت بشه ناهار درست میکنم،اتاقا رو جمع و جور میکنم.جارو میکنم.لباسارو تو کمد بچه میچینم،شیشه شیرا ضد عفونی و خلاصه همه چی ردیف تا بچه ها بیدار شن.شیر میدم و بعدم داروهاشون،تا ساعت دو بعدازظهر.بعد دخترمو که سه ماهشه میخوابونم .با پسرم ناهار میخورم بازی میکنیم تا خسته بشه بازم بخوابه.دوباره همین مراحل تا شب که همسرم بیاد.گاهی اوقات ساعت ۸شب بهش میگم بیا این دوتا رو بگیر من برم بیرون دور بزنم،استراحت کنم،ذهنم آزاد بشه.چون واقعا کم میارم خسته میشم.اکثرا میاد.اما آخر شبا که بچه ها خوابن حس میکنم با این اوصاف براشون خوب وقت نمیذارم،یا کم کاری میکنم.همش عذاب وجدان دارم.در صورتی که کل روزم برای این دوتاست.ذهنم خیلی درگیره.گاهی عصبانی میشم رو همسرم خالی میکنم