قدیما چجوری زنا همه کاری میکردن چند تا بچه هم داشتن خونشون هم دسته گل بوده غذاشون سرجاش بوده؟! 😫😫
ما تو خونمون اکثرا کارای خونه رو همسرم مسکنه یا مثلا بچه رو میگیره من میکنم
ولی جارو و طی و اینکارا با اون بوده معمولا
امروز همسرم صبح تا شب سرکار بود خونم هم ترکیده بود دیگه شب هم یاسین میخوابه نمیتونستیم کاری انجام بدیم ، مامانم هم نبود بچه رو بسپارم بهش
از صبح افتادم به جون خونه گردگیری و جارو و تی زدن بعدم ظرفا رو شستم
این یاسین هم رو دور نق بود امروز 😒😩
الانم خوابش کردم از کمر درد دارم میمیرم انگاری درد زایمان دارم 😭😭
ناهار هم نرسیدم هیچی بزارم بخورم 😖😖
واقعا قبلا چیکار میکردن مامانتون ؟؟؟ من یه دقیقه هم نمیشینم جز برای یاسین ولی نمیرسم
صدبار هم حین کار کردن باید بیام سربزنم بهش یا بغلش کنم کارام بکنم یا برم دنبالش خرابکاری نکنه 🤕

قبلاً گوشی نبود اصلی ترین دلیل

قدیما مثل الان همه رقم وسیله و این داستانا نبود کلی وقت بزاری گرد گیری کنی جارو برقی بکشی یه تیکه‌خونه و یه تیکه گلیم بود یه جارو میزدن تمام هرکی‌هم‌لباس خودش میرفت حموم میشست تمام

قبلا هم تعداد بچه ها زیاد بود هم اکثرا باهم یا کنارهم زندگی میکردن یه ناهار میپختن برا همه اعضا خانواده یه نفر لباسا همه رو میشست یکی تمیزکاری میکرد و اکثرا پدر بزرگ مادربزرگا مواظب نوه های کوچیگتر بودن . از وقتی اکثرا مستقل شدن بارها بیشتر سد و تعداد بچه ها کمتر

خوشحالم برات شوهرت کمک دستته ومامانت
من بدبخت نه شوهرم کمکمه ازصبح تاشب میره مغازه شاگردهست شبم میاد مثل جنازه میوفته
دخترمم درس داره
مامان وابجی هم ندارم

دقیقا

آره والا من بچم پدرشوهرمو خیلی دوست داره امروز 3 ساعت سپردمش به اونا که نگهش دارن منم به کارای عقب افتادم برسم ولی خودم مریضم عذاب وجدان میگیرم😶🥴

اونموق همه باهم زندگی میکردن هرکی دور یکاری بود

به همین خانم قدیمی بگی میگن ما زرنگ بودیم مگه مثل شماها هستیم که تنبل باشیم این حرف رو دقیقا یکی از همین خانوم هایی قدیمی گفت😐😐😐
میدونی چرا درد داری و اذیتی بخاطر اینکه به خودت فشار اوردی منم وقتیکه یه تیکه کار میکنم خیلی اذیت میشم بماند که بینش باید به دخترم هم سر بزنم مثل شما
من سر همین کارهای خونه باور کن مجبورم شب بیدار بمونم که در سکوت شب و تایمی که دخترم و همسرم خوابن انجام بدم نمونش دیشب من صبح ساعت 6:30 خوابیدم
گلم کوچولوتو بزاری داخل روروئک هم نمیمونه؟
میتونی تایم کمی براش تلویزیون روشن کنی که تا مشغول هستی سرگرم باشه

من مامان میگه یکی از بچهامو گذاشتم تو گهواره مادر شوهرم فرستادن سر زمین گفت من مواظبش تا آمدم از گرسنگی تلف شده بود صبح تا غروب

همسایه مامانم تعریف میکرد میگفت تابه کارامون میرسیدیم و میومدیم میدیدیم بچه ازگریه کبودشده

من اریا رو میزارم تو روروعک کارامو میکنم

باز خوبه شوهرت کمک می‌کنه عزیزم یا مثلاً میتونی به مامانت بسپاری بچه رو بعضی وقتا
من یعنی از پا درد و کمر درد میمیرم
خونه تمیز کردن و ناهار و شام و غذای بچه و شستن لباساش و یعنی همه چیو یجوری تند تند انجام میدم شب دیگه از خستگی زیاد و بدن درد نمیتونم بخوابم
واقعا منم نمی‌دونم مامانامون چجور به کارهاشون میرسیدن و سرحالم بودن

صبح زود بیدار میشدن،گوشی نبود،
اگ دقت کنی خداروشکر ما چشم از بچه هامون برنمیداریم
ولی بچه های قدیم مخصوصا پسرا اکثرا ی جای بخیه ای دارن رو سروصورتشون
اندازه ما اهمیت نمیدادن.

بچه رو ول میکردن ب امان خدا، یا مثلا بوه زیاد داشتن ب بچه بزرگشون میگفتن مراقب بچه ها باشین ، مامانای الان عاقل ترن نمیزارن صدای بچه دربیاد گریه بشه