۸ پاسخ

این حسا رو بچه اول کاملا طبیعیه

عزیزم چرا منفی فکر میکنی به چیزای خوب فکر کن و از بچه داری لذت ببر افکار منفی واقعا تو زندگی تاثیر میذارن
من هروقت به بچم نگاه میکنم میگم چه خوب که بچه دار شدم از بودنش کیف میکنم و از خدا میخوام کمکم کنه که از پس بزرگ کردنش بربیام

با یک مشاور صحبت کن

عزیزم من خودم ۱۸ سال پیش یه همچین حسی داشتم اما الان دخترم بزرگ شده قدش از خودم بلندتر و درشت تر نگاهش که میکنم میگم من چقدر دیوانه بودم چه فکرایی میکردم

به این چیزا فک نکن چرا به خودت استرس میدی خیلی خوبم بزرگش میکنی درس میخونه دانشگاه میره ازدواج میکنه نوه‌هاتو میبینی و ایشالله سایتم هیچوقت از سر پسرت کم نشه

واقعا مسعولیت سنگینیه وتربیت یه بچه سخت ترین کاردنیاس

عزیزم سعی کن این احساسات بد رو از خودت دور کنی و از هر لحظه با بچت لذت ببر و به این فکر کن که خیلی ها در حسرت بچه دار شدن هستن و خدا تو وجود تو لیاقت مادر شدن و مادری کردن رو قرار داده
سعی کن به چیزای بد فکر نکنی چون کائنات به هر چیزی که فکر کنی سر راهت قرار میده چه خوب چه بد

طبیعیه همه مادرا این حسا روتجربه میکنن. بچه شون وتوی دنیای بی مادر تصورمیکنن وگریه میکنن.

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۵ ماهگی
سلام مامانا،من یه مشکل شخصی دارم که داره کم کم خیلی برام بزرگ میشه،لطفا راهنماییم کنین،ما طبقه بالای خونه مادرشوهرم ایناییم،تا قبل از زایمانم و تو دوران بارداریم مادرشوهرم یه احوال کوچیکم ازم نمیگرف که تو بالا چیکار میکنی دست تنها،اما از بعده زایمانم با اینکه مامانم پیشم بود اونم اومد و موند،تمام کارای منو مامانم انجام میداد،الانم که چهار ماهه بچم به دنیا اومده هر صب میاد بالا و میخواد بچه رو ببینه،عصر ها هم که ما وظیفمونه بچه رو ببریم پایین تا ببیننش،خواهرشوهرمم که یجوری رفتار میکنه انگار بچه اونه،من بزور ازش گرفتمش یا نمیزارم ببینتش،یا میخواد بچه رو ببره پایین،یا نمیزاره بچه رو ببریم بیرون با خودمون،یا نمیده بیاریمش خونه،درسته بعضیا شاید خوششون بیاد،من خیلی این مسله داره برام سخت میشه،من شاید یه روز در میون بچه رو ببرم خونه مامانم،در صورتی که اونا هم خیلی نوشونو دوس دارن،اخه این بچه منه و تربیتش بامنه،نمیخوام لوس بشه،یا بهشون خیلی وابسته بشه که منو اذیت کنه،چیکار کنم،؟
چجوری باهاشون رفتار کنم؟
چی بگم که توقع نداشته باشن صبح و شب بچه پیششون باشه؟
اگه راهمون دور بود اصلا اینجوری نمیشد،دارم خیلی اذیت میشم،فکرم خیلی درگیره،