سلام مامان گُلی ها
کدوم از شما به بچه دوم فکر می‌کنه ؟!
شرایط سنیتون چقدره ؟
من‌ خودم خیلی بهش فکر می‌کنم
اصلا این موضوع برام‌ شده یک دغدغه ذهنی همیشگی
الان یک گُل پسر دو ساله دارم
نمی‌دونم چیکار کنم
از طرفی هم همسرم اصلا راضی نمیشه و قبول نمی‌کنه
روحیات من جوری هست که خیلی بچه دوست هستم
برای بچه هم خیلی زیاد وقت میذارم
اما همسرم‌ کاملا برعکس من هست و هیچ علاقه ای به‌ بچه نداره
می‌دونم اگر یک زمانی هم‌ قبول کنه بچه دوم بیاریم تمام فشار و مسئولیت روی من خواهد بود و هیچ کمکی نمی‌کنه اصلا
از طرفی هم پسرمو خیلی زیاد دوست دارم و الان توی این دو سال تمام وقت‌و زندگی و همه چیزمو براش گذاشتم و ترس اینو دارم که با اومدن بچه دوم احساس عدم امنیت و تنهایی داشته باشه و حس حسادت در اون به‌وجود بیاد و اذیت بشه
واقعا از هم پاشیده میشم اگر بدونم می‌خواد اذیت بشه چون خیلی دوسش دارم
مادرهای مهربونی که دو تا بچه دارید اونم به فاصله سنی دو تا سه سال لطفا بیایین و از شرایط خودتون بگید

۱۴ پاسخ

منم بشدت درگیرشم عزیزم.من بعداز ۷سال نازایی بدون علت بدون دارو خدا دخترمو بهم داد.از یک سال و نیمگی تاحالا جلوگیری ندارم.فقط یه دونه سقط داشتم و باردار نمیشم و هنوزم دکتر نرفتم.البته بزور خودمه شوهرم برا اولی هم همکاری نمیکرد درست حسابی

منم این روزا دغدغه بچه دوم رو دارم
خییلی دلم میخاد الان میتونستم بیارم
اما من باید کامل مشکل دندونامو حل کنم بعدش ببینم خدا چی میخاد
منم وقتی به اینده دخترم فک میکنم که تنها باشه دلم طاقت نمیاره
همسر من خداروشکر خیلی کمکم میکنه شبا کلا دخترم با همسرمه از نوزادی تا الان

دیگع هر کاری سختیای خودشو داره اما اینقدرمصمم هستی خیلیم. عالی

سلام ودرود .من دوتا بچه دارم دومی هم به امتخاب منو همسرم ولی دریغ ازکمک ازطرف همسرم .بچه ی اولمم بشدت لجباز وحرف گوش نکن ..ولی خیلی شیرینی های خودشونو دارن .باهم بازی میکنن البته شش سال فاصله دارن باهم دوتاخواهرن ..من راضیم ..اوایل سخت بود ولی الان همه چی رو رواله

من نی نی آوردم سه روزه

من تو اقدامم برای دومی انشالله اگه خدا لایق بدونه یکی دیگه بده اول سلامت و سالم باشه ولی دوسدارم ی دختر بهم بده

مامان جوجه من از بس اعصابم ضعیفه و علائم افسردگی دارم اصلا نمیتونم به بچه دوم فکرکنم ولی خیلی دوست دارم الان باردار بشم اما من هم کمردرد دارم هم دندونام باید درست بشن‌. به علاوه که پسرم به شدت شیطون و لجبازه و اذیتم میکنه. شما اگه حوصله و اعصابشون داری یکی دیگه بیار که هم فاصله سنی بچه‌ها باهم و هم فاصله سنی بچه‌ی دوم با شما زیاد نباشه

هنوز زوده بیاری بزار بچت حداقل یکم فهمیده تره بشه بعد ۳ سالگی بیار ک تا ب دنیا بیاد بشه نزدیک ۴ سال فاصله سنی
منم همینکارو کردم خودم بخاطر اینکه پسر اودیم خیلی تنها بود و خودمم بجه دوست داشتم بچه دومو اوردم ولی شوهرم راضی نبود زیاد همه بار و مسئولیت دوتاییشون رو دوش خودمه همه چی

به نظرم الان سن ات خوبه بیار من دخترم ۳ سالش بود جلوگیری نکردم تا پسرم بدنیا اومد دخترم ۵ سالشه شد الان پسرم ۵ سال ازخواهرش کوچکتره شوهرمن خیلی خوبه ولی اصلا تو نگهداری دوتاشونم به من کمک نکرده فقط یه کم باهاشون بازی میکنه درحالی پدرشوهرم وپدرم کلی پسرمو نگه داشتن آخر همه ی زحمتا گردن مادره اقدام کن ببین اگه ماه اول بارداربشی باز ۹ ماه میکشه پسرتم بزرگ میشه من خودم میخوام سومی رو بیارم باهم بزرگ بشن چندماه پیش سقط داشتم اگه میموند الان دوماهه بود

بچه ای که پدرش حوصلشو نداشته باشه بعدها دچار کمبود محبت میشه، بنظرم به بچه دوم فکر نکن چون با اومدن دومی و کمک نکردن همسرت اعصاب خودت بشدت ضعیف میشه و فشار هم روی بچه الانت هم بچه دوم زیاد میشه...نکن...بعدم ۳۷ سال اونقدرم زیاد نیست، من خودم پسرمو ۳۹ سالگی دنیا اوردم

اگه سنم پایینتر بود مثلا زیر ۳۰سال بودم حتما به فاصله ی ۳سال دومی رو میوردم و حتی شاید سه تا.اما خب شرایط الان اینطوریه

منم خیلی بهش فکر میکنم.از یه طرف حوصله ی خودم کم شده.سنم برای بچه داری بالاست و از طرفی هم به این فکر میکنم که فردا روزی بچم تنهاست بدون خواهر و برادر.همسرم میگه فعلا زوده بذاریم یکی دوسال دیگه که اونموقع هم برات کمکی میگیرم که دست تنها نباشی.ولی من ترس اینو دارم که از پسش برنیام نتونم مادری کنم برای بچه هام.واقعا تصمیم سختیه

منکه اگه خدا سوپرایزم نکنه به هیچ عنوان فکر نمیکنم و نخواهم کرد

من اصلا به بچه دوم فکر نمیکنم

سوال های مرتبط

مامان قند کوچولو🙆 مامان قند کوچولو🙆 ۲ سالگی
چندتا چیز خیلی درمورد پسرم اعصابمو بهم میریزه
یک اینکه خیلی غرغرو هستش، توی ماشین مخصوصا پدرمونو در میاره اصلا از اون بچه هایی نیست که بشینه بیرون رو نگاه کنه یا سرگرم بشه یا خوابش ببره، فقط میخواد همه چیزو بهم بریزه و بریزه کف ماشین و صورت منو مدام چنگ بزنه و ....
دو اینکه از ۱۸ ماهگی که از شیر گرفتمش مدام چنگمون میزنه، منو‌ بیشتر ، مامانمو شوهرمم چنگ میزنه اما کمتر
همه میگن چون جای خوابشو جدا کردی اینجوریه ولی من جای خوابشو ۱۰-۱۱ ماهگی جدا کردم تا ۱۸ ماهگی که از شیر بگیرمش هییییچ اذیت این مدلی نمی‌کرد چنگ اصلا نمی‌زد دقیقا از زمانی که دیگه از سینه گرفته شد اینکارو میکنه
توی بچه های دیگه هم دیدم بعد از شیر گرفته شدن یا موهای مامانشونو دست میکشن یا سینه ی مامانشون و جاهای دیگه ولی پسر من فقط با چنگ زدن صورت من آروم میشه و این واقعا آزار دهنده اس پوست صورتم همش زخمه همیشه قرمزه و میسوزه 😞 جلوی همه هم اینکارو میکنه بقیه فکر می‌کنن از روی قیض و زدن اینکارو میکنه بعضیا هم که خندشون میگیره
سه اینکه بچه ایه که اصلا دوست نداره خودش تنهایی بازی کنه همیشه یکی دو نفر باید کنار باهاش بازی کنن وقتایی که دوتایی خونه تنهاییم اصلا اجازه نمیده من به کارام برسم تلویزیون هم نگا نمیکنه
وقتی ظرف می‌شورم و غذا درست میکنم انقدر کنار پام گریه میکنه و منو هل میده و جیغ میزنه که دلم میخواد سر خودمو بکوبم‌ یه جایی
چهار اینکه از شش ماهگی تا یک سالگی که شروع غذای کمکی بود به شدت بد غذا بود و حتی دیگه شیر هم نمیخورد و استپ قدی وزنی کرد الان دو سال و دو ماهشخ تقریبا و قدش ۸۴ و این خیلی باعث شده غصه بخورم خیلی هم سرعت افزایش قدش کند شده 😞😞😞😞😢😢😢
این همش درد و دل بود دلم میخواست اینارو یکجا به یکی بگم