تجربه زایمان طبیعی+سزارین پارت پنج

از صبح سه چهار نفر بعد من اومدن زایمان کردن و من صدای گریه بچه هاشونو میشنیدم و باهاشون گریه میکردم. مستخدما و ماما ها هم با من گریه میکردن 😂😅😭
من اون لحظه واقعا فقط دلم صدای گریه بچمو میخواست :) از ته ته دلم غبطه میخوردم به مامانایی که داشتن داد میزدن حتی و زور میزدن تا سر بچشون بیاد بیرون.و یهو صدای گریشو میشنیدن...
ازونجایی که همه واقعا دلشون به حالم سوخته بود اجازه دادن مامانم یک دقیقه بیاد تو پیشم و واقعا بهترین دوپینگ ممکن بود. من نمیتونستم باهاش حرف بزنم فقط ناله میکردم ولی اون باهام حرف میزد کیسه اب گرم میزاشت رو کمرم و من واقعا از دردام کم میشد
ماما همراه و تیم اپیدورال که رسیدن مامانمو بیرون کردن و گفتن بشینم لب تخت کمرمو خم کنم چونمو بچسبونم به قفسه سینه. ماما همراه از جلو منو گرفته بود و مدام میگفت هروقت انقباصات شروع شد اصلا کمرتو منقبص نکن. هرپی دوست داری منو فشار بده مشت بزن بهم طوری نیست. فقط نفس عمیق بکش و سعی کن شل بگیری خیلی سریع تموم میشه و دردات میرن!
ببینین ماما همراه هییییچ کاری هم نکنه به شدت برای روحیه اون لحظتون نیازه :) حتی اگر مثل من روزها ورزش و پیاده روی هم کرده باشین و فکر کنین اماده اماده این برای زایمان طبیعی.. این نظر منه...
برای اپیدورال دکتر خیلی واضح برام توضیح میداد الان میخوام یه مقدار بتادین میزنم سردت میشه...الان یه امپول بی حسی میزنم که درد نداره شاید فقط سر سوزنو حس کنی اما باعث میشه دیگه موقع خود اپیدورال درد نداشته باشی. اینکه امادگی بهم میدادن بهترین چیز بود اون لحظه.
دوز اول اپیدورال رو زد و گفت تا بیست دقیقه دیگه دردات کم و کمتر میشه و اثرشو میبینی

۳ پاسخ

🥲🥲🥲

اپیدورال عین معجزه ست نه درد معاینه حس میکنی نه درد انقباض منم خیلی راضی بودم

خب🥲🥲🥲

سوال های مرتبط

مامان محمد حسین 👼🏻 مامان محمد حسین 👼🏻 ۲ ماهگی
تجربه زایمان من ۴
خلاصه که بین. درد ها فقط ها فقط متوجه می‌شدم که ماما ها بهم داشتن ورزش میدادن تا اینکه دکتر گفت از تخت بیاد پایین و حالت دستشویی ایرانی و بهم دستگاه ان اس تی وصل کردن و گفتن فقط موقع اوج دردهات زور بزن وگرنه دهانه رحم تورم می‌کنه و بچه گیر می‌کنه ، نشستم و فقط فقط موقع درد ها با تمام توانم زور میزدم و بقیه اش رو فقط حس می کردم کمرم و لگنم داره از درد و فشار ۲ نصف میشه ،از زور درد یکبار هم استفراغ کردم تا اینکه دکتر گفت بیارینش رو تخت زایمان ،سریع بردن رو تخت و بهم ماسک اکسیژن دادن ولی دکتر گفت پاهات رو روی این قسمت جای پای تخت نذار به جای اون پاهات رو به میله اش تکیه بده و تاجایی که میتونی باسنت رو به پایین تخت نزدیک کن ،دقیقا مثل توالت ایرانی ولی خوابیده و موقع درد ها زور بزن و خداییش همه کمک میکردن و موقع درد ها بهم میگفتن یک دو سه شروع کن و من فشار رو شروع میکردم در همین حین بود که حس کردم واژنم داغ کرد و متوجه شدم واژنم رو کاملا بی حس کردن و داشتم حس میکردم که دارم کاملا باز میشم ...
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
# تجربه زایمان من پارت ۴
اینقدر درد داشتم که تا دکترم بود همش میگفتم چند سانت بهم اپیدورال میزنن اونم بی‌قراری هامو دید گفت پنج شیش سانت بود بهش بگید ورزش کنه رو توپ سر بچه بیاد پایین تر بعد بهش بزنین
خلاصه که رفت و باز من تنها شدم تو اتاق هر بارم بازد زنگ میزدم که ماما بیاد بگه چته چی میخوای کارش شده بود گریه کردن اینقدر دردام داشت زیاد میشد که هیچ‌کار تاثییر نداشت رو آروم شدنش
وسط دردام به مرگ هم فکر میکردم به اینکه کردن از زاییدن راحت تره
یا مثلاً قدیم چه جوری با کشیدن این دردا بازم بچه دار میشدن واقعا فاجعه بود سعی میکردم تو دردام تنفس صحیح داشته باشم ولی تا دردم می‌گرفت فقط اشک میریختم نمیتونستم هیچ‌کار کنم مثل مار به خودم میپیچیدم
باز زنگ میزدم ماما میومد میگفتم با گریه که توروخدا یه کاری برام بکنین درد دارم بالاخره قبول کرد معاینه کنه ببینه چقدر پیشرفت کردم گرفت پنج سانت شده بودم گفتم زنگ بزنین بیاد آمپول اپیدورال و برام بزنه متخصص بیهوشی زنگ زدن وسایل و آماده کردن درد منم داشت هعی بیشتر میشد
مامان رادوین👩🏻‍🍼 مامان رادوین👩🏻‍🍼 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی+سزارین پارت چهار

من کاملا امادگی داده بودم به خودم برای دردای طبیعی... بخاطر همین اصلا داد نمیزدم تکنیک تنفسی انجام میدادم و موقع معاینه با وجود درد زیاد خودمو شل میگرفتم برخورد همه هم باهام خوب بود...
اما واقعا روند طولانی شده بود!!! من از ساعت ۶ صبح درد کشیییییدم تا ۲ و نیم بعد از ظهر!!اما فقط چهارسانت باز شده بود و تاااازه اومده بودم تو فاز فعال!!!
در صورتی که اجازه نداشتم هیچی بخورم حتی اب!وقتی دهنم از ورزشا خشک خشک میشد اجازه میدادن دهنمو تر‌کنم و مدام سرم قندی نمکی میزدن
با اینکه هیچی نمیخوردم ولی ۷/۸ باری بالا اوردم انقدر که دیگه فقط زرداب بود🤦🏻‍♀️اما میگفتن این خیلی خوبه نشونه پیشرفتته.
انقباصا و دردای من ساعت ۲ و نیم تو چهارسانت یک دقیقه به یک دقیقه شده بود و حدودا ۳۰ ثانیه طول میکشید.من انقدر درد کشیده بودم و بدنم بیجون شده بود که بین انقباضام قشنگ میخوابیدم!!!دوباره با شروع انقباص بعدی هوشیار‌میشدم..
همونجا گفتن اپیدورال میخوای گفتم ارهههههه چون واقعا دیگه جون نداشتم.
هم درخواست اپیدورال کردم هم ماما همراه.
به شددددددددددت پبشنهادش مبکنم بهتون جفتشو!!!!!
امیدورال که رسما برای من معجزه بود!! با اینکه به سر انجام هم نرسید برای من اما به نظرم بهترررررین تصمیم ممکن بود برای زایمان طبیعی!
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی