۲۴ پاسخ

چ ادم بی عقلیه خدا کپی مادر شوهر من
بچه خوابیده بود خوابش‌عمیق بود همش میخواست اذیتش کنه بیدار شه
خیلی من رو بچم حساسم بیدارش کرد هر کاری کردم نخوابید
اخرش برقارو خاموش کردم گفتم بهش رخت خواباتون و پهن کردم برو بخواب خودم میخوابونمش وایساده بر و بر نگاه من میکنع زتیکه صبحم همین طور بیدارش کرده و میگه مای بی بیشو باز کنم
منم گفتم تو خونه بلز نمی کنم میبرم میشورم خیلی بدم میاد از رفتارش

چه مادرشوهر عجیبی داری😐

عجب مادرشوهر بی عقلی داری. غصه نخور بابا انگار یکم خله. 😂

عجب 😕😕 این چ کاریه اصلا درست نیست بهش رو نده مرز مشخص کن برای حریم خصوصی خودت و بچت

وای چه مادرشوهر بی عقلی داری😳😳😳😳

چه مادر شوهر س ک س ی😂😂با اندام های تناسلی کار داره

وا چکاریه😐 دودولشو ببوسه

وای چرا اینجوریه مگ شده آخه عجب آدمیه بی‌تربیت

دودولشو میبوسه 😑😦

گفتم *

با همچین مادر شوهری خدابهت صبر بده عزیزم 😑

مادرشوهرت مشکل روحی روانی داره؟ 😐

افرین خوب کاری کردی.
یه کم ینده خدا عقلش کمه مادرشوهرت

😐من فکر میکردم مادرشوهر من اسکلع از تو رسما روانیه بچه بابا ببرینش دکتر

وای 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐برگام ای چه کاریه خدا خوب کردی بهش

دلش بچه میخواذ😂

وا چ کارایی میکنه 😂 یوقت میبینی از رو دوست داشتنه ب دلت بد نیار گلم

مادرشوهر من از وقتی فهمیده باردارم همش میگه بیا بریم پیاده روی توی غذا زعفرون بریز کدم داره ولی من بهش گوش نمیدم😂

مطمئنی عزیزم سالمه از نظر عقلی؟؟؟

روش جیش نمی‌کرده پسرت؟! 😅😁😂😂😂

فرهنگ تو بعضیا رشد نکرده و نمیکنه فقط باید صمیمیت کمتر بشه رسوخ نکنه تو خونه ماهم

من مادر شوهرم میخوام پسرمو عوض کنم به همه میگه برید بیرون

وااااا😐😐😐کارخوبی کردی گفتی عزیزم.اخه سینه ی خودش😑😑

وا☹️☹️😐😐😐😑🫢🫢🫢

سوال های مرتبط

مامان ریحانه و محمد مامان ریحانه و محمد ۴ ماهگی
سلام خوبین عصر پسرم نفخ داشت خودمم خواستم برم دکترزنان تا این مدت بهش ترنجبین میدادم ولی صافی نداشتم موند بود خونه بابام نداده بودم کلا بهش شوهرم گفت میام بریم دکترآماده شدیم رفتیم تو راه محمد هی گریه می کرد ترافیک هم بود اخرش اونقدر گریه کرد شوهرم گفت بده من برو گفتم یه قطره بگیر بدم بخوابه برم گفت باشه گرفت اورد گفتم قاشق یا قطره چکون نداره گفت ن چون خیلی گریه می کرد اندازه دوسه قطره ریخت رو درش دادم دو بار اولیشو خورد با گریه دومیشو که دادم بچه دیگه صداش درنیومد انگار عروسک شد از پشتش زدم از وسط دوتا ابروش کشیدم ن سرفه کرد ن چیزی به شوهرم گفتم چی شد گفت بزن پشتش زدم گرفتم بالا فقط نگاه می کرد داد زدم یا سیدالشهدا یا فاطمه الزهرا شوهرم ترسید اومد پایین گفت بدش من دادم بهش اصلا هم هوا خوب نبود گرم گرم دیگه ساعت هشت بود عصر منم فقط گریه ش هرم گفت نترس نفسش میاد ولی وقتی نفسشم اومد اصلا گریه نکرد خودمم موندم پریده بود گلوش یا ساکت شده بود چون اونو دادم یه ده دیقه ساکت بود بعد گریه کرد خلاص هرچی بود دوتامونم ترسیدیم دکتر هم نتونستم برم پسرمم نیم ساعت خوابیده شربته هم گریپ میکسچر خیلی خوبه بخرین بدین من به دخترم میدادم فایده نداشت
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت سه :
ساعت سه بستری شدم و دردام رسیده بود ب سه دقیقه یکبار
(سه دقیقه اروم بودم یک دقیقه درد )
دردام هم طوری بود ک تو مقعدم و رحمم همزمان درد میگرفت
و وقتی هم دردم میگرفت ایت الکرسی میخوندم و صلوات یک وقتا هم ک دردم شدید تر بود ب خودم دلداری میدادم میگفتم تا شصت بشماری دردت تمومه
و همونجور هم بود اصلا هم جیغ نمیزدم و داد و هوار نمیکشیدم
ساعتا چهار . نیم بود ک حس مدفوع داشتم و خود ب خود زور میزدم و دست خودم نبود ک ماما اومد معاینه کرد تا معاینه کرد ب پرستار گفت زنگ بزن دکتر بیاد و خودشم شروع کرد وسایل زایمان و اماده کرد اولش میگفت زور بزن بلد نبودم همراه زور جیغ میزدم یکی دوتا جیغ ک زدم افتادم رو روال یک نفس عمیق میکشیدم یک زور میزدم و جیغ نمیزدم ک بچه بدنیا اومد و حتی دکترم نرسید
با اینکه دکترم کمتر از ده دقیقه خودشو رسوند ولی من زایمان کرده بودم ماما خیلی ازم راضی بود میگفت خیلی زایمان خوبی داشته لگنش کاملا اماده بوده ک دکترم گفت لگنش بخاطر ورزشایی انجام داده اماده بوده
ولی سر بخیه هام اذیت شدم چون بیحسی پریده بود
سه تا بخیه از بیرون خورده بودم دیگه داخل نمیدونم